Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 155 (8 milliseconds)
English
Persian
Even if you thik I am being foolish, please don't burst my bubble.
حتی اگر فکر می کنی احمقم لطفا توی ذوقم نزن.
Other Matches
Burst sb's bubble
<idiom>
تو ذوق کسی زدن
foolish
نابخرد
foolish
نادان
foolish
جاهل
foolish
ابله احمق
foolish
ابلهانه
foolish
مزخرف
foolish
دیوانه
foolish
مجنون
pound foolish
گشادباز
pound foolish
ولخرج در مبالغ بزرگ
Everybody condemned his foolish behaviour .
همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
penny-wise and pound-foolish
<idiom>
توجه به چیزی کوچک وکم توجهای به چیزهای با اهمیت
penny wise and pound foolish
دینار شناس و ریال شناس
penny wise and pound foolish
صرفه جو در پنی و ولخرج درلیره
bubble
گفتن
bubble
بیان کردن حباب
bubble
اندیشه پوچ
bubble
حباب
bubble
ابسوار
bubble help
خط ی روی صفحه نمایش برای نشان دادن آنچه شما به آن اشاره می کنید
bubble
خروشیدن جوشاندن
bubble
حباب براوردن
bubble
قلقل زدن
bubble
جوشیدن
bubble tray
بشقابک حباب
bubble tower
برج حباب
bubble tower
برج تقطیر
bubble sorting
جور کردن حبابی
bubble sort
سورت حبابی
bubble sort
مرتب کردن حبابی
soap bubble
حباب کف صابون
bubble sort
روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
bubble sort
جور کردن حبابی
bubble sextant
سکستانت مایعی
bubble point
نقطه جوش
bubble level
تراز
[تراز حبابی]
[ابزار]
[ساخت و ساختمان]
soap bubble
چیزجالب وزود گذر
hubble bubble
شلوغ
bubble baths
وان پر کف و معطر شده
bubble baths
مادهای معطر که در وان پر آب حمام میریزند و کف میکند
bubble bath
وان پر کف و معطر شده
bubble bath
مادهای معطر که در وان پر آب حمام میریزند و کف میکند
bubble and squeak
خوراک کلم و سیب زمینی سرخ شده
to prick the bubble
مشت کسیرا باز کردن
to prick the bubble
باد کسی را خوابانیدن
hubble bubble
قلیان
gas bubble
حباب گاز
to bubble over with wrath
خروشیدن
to bubble over with wrath
جوش زدن
hubble bubble
غلیان
hubble-bubble
قلیان
bubble memory
روش ذخیره سازی داده دودویی با استفاده از خصوصیات مغناطیسی رسانه ها تا دادههای با حجم بالا در حافظه اصلی ذخیره شوند
bubble memory
سرعت بالا و حافظه متحرک
bubble gum
ادامس بادکنکی
bubble cap
فنجانک حباب
bubble chamber
اتاقک حباب
bubble horizon
افق نمایان از زیر ابر
bubble horizon
ابرشکافدار
bubble jock
بوقلمون نر
bubble memory
حافظه حبابی
bubble memory
مین فرفیت بالا
bubble turn and slip
الات دقیق اصلی پروازی که شتاب جانبی را با جابجایی حبابی داخل لوله شیشهای خمیده پر از مایعی نشان میدهد
plastic bubble keyboard
صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
magnetic bubble memory
حافظه حبابی مغناطیسی
bubble tray column
ستون تقطیر بشقابک دار ستون تقطیر با بشقابک حباب
bubble cap plate column
ستون تقطیر بشقابک فنجانک دار ستون تقطیر با بشقابک وفنجانک حباب
to burst out
ندادردادن
to burst out
فریادکردن
burst
ترکش
burst
منفجر کردن انفجار
burst
شیوع قطاری
burst
پشت سر هم
burst
انفجار
burst
پیام همزمان ساز رنگ
burst
رگبار
to burst in
سرزده امدن
burst
انفجار منفجر شدن
burst
محل اصابت گلوله
burst
پیوسته
burst
منفجر شدن
burst
پشت سرهم
burst
ترکیدن
burst
قطاری
burst
ترتیب مختصری از سیگنالهای ارسالی
burst
انتقال دستهای از داده در یک باس بدون وقفه
burst
گروهی از خطاهای پیاپی .
burst
ترکاندن
burst
ازهم پاشیدن
burst
شکفتن
burst
قطع کردن
to burst out laughing
قاه قاه خندیدن
ricochet burst
کمانه
short burst
رگبار کوتاه
surface burst
ترکش روی سطح زمین
To burst with laughter.
از خنده غش کردن
types of burst
نوع ترکش
to burst with pride
زبادغرور ترکیدن
to burst with joy
از خوشی در پوست خودنگنجیدن
to burst upon the view
ناگهان به چشم عموم پدیدارشدن
to burst out laughing
زیرخنده زدن
to burst into tears
مانندانارترکیدن
to burst into tears
زیرگریه زدن
to burst into flames
اتش گرفتن مشتعل شدن
to burst into flames
علوگرفتن
to burst in to a laugh
بی اختیارخندیدن
to burst in to a laugh
زیر خنده زدن
surface burst
ترکش سطحی
ricochet burst
ترکش کمانهای
aerial burst
انفجار هوایی
burst range
مسافت ترکش
burst range
برد ترکش
burst mode
حالت پیوسته
burst pedestal
پایه پیام
burst oscillator
اوسیلاتور رنگ
burst mode
وضعیت پشت سرهم
burst mode
وجه پشت سرهم
burst interval
فاصله ترکش گلوله ها در یک رگبار
burst gate
لامپ پیام گذار
burst force
نیروی ناگهانی
aerial burst
ترکش هوایی
burst force
نیروی انفجاری
burst error
خطای قطاری
burst center
مرکز گلوله
burst center
مرکز ترکش
burst advertising
شروع تبلیغات شدید
air burst
ترکش هوایی
burst rate
سرعت پشت سر هم
burst wave
موج ترکش
height of burst
ارتفاع ترکش
hight of burst
ارتفاع ترکش
high burst
ترکش بالا
high burst
تیر زمانی بالا
impact burst
ترکش سطحی
impact burst
ترکش ضربتی
long burst
رگبار بلند
muzzle burst
ترکش گلوله در داخل لوله یاجلوی لوله توپ
graze burst
ترکش روی زمین
graze burst
ترکش زمینی
burst wave
موج انفجار
center of burst
مرکز ترکش گلوله
forging burst
اهنگری انفجاری
error burst
قطار خطاها
center of burst
مرکزاصابت گلوله
cloud burst
رگبار
atomic air burst
ترکش هوایی اتمی
atomic underground burst
ترکش زیرزمینی اتمی
high burst ranging
تنظیم تیر بروش ترکش بالا تنظیم تیر بروش تیر زمانی بالا
contact burst preclusion
ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
color burst pedestal
پایه پیام
To burst into tears (laughter).
زیر گریه ( خنده ) زدن
To burst ( exploded) a bomb.
بمب ترکاندن
To begin to weep . to burst into tears .
گریه افتا دن
The whole thing wI'll burst open some day . the whole stiking affair wI'll be exposed someday .
با لاخره یک روز گندش در می آید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com