Dictiornary-Farsi | Far into the night . Into the early hours. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
Far into the night . Into the early hours.	تا دم دمهای صبح


Other Matches

keep early hours	زود خوابیدن و زود برخاستن
Everyone retired early that night.	در آن شب همه زود رفتند بخوابند .
early to bed early to rise makes a man healthy wealthy and wise <proverb>	سحرخیز باش تا کامروا باشی
Early to bed and early to rise . <proverb>	زود بخواب و زود بر خیز .
at all hours <adv.>	همیشه
at all hours <adv.>	درهمه اوقات
off hours	ساعات بیکاری
at all hours <adv.>	هر بار
off hours	ساعات فراغت
hours	06 دقیقه
hours	ساعت
hours	وقت
some two hours	یک دو ساعتی
hours	مدت کم
early	در ابتدا
early	اولیه
early	مربوط به قدیم عتیق
early	بزودی
early	زود
early	در اوایل
early as possible	هرچه زودتر
small hours	سحرگاهان
keep good hours	زود خوابیدن و زود برخاستن
canonical hours	ساعات رسمی نماز یا عقد
leisure hours	ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
lighting hours	زمان روشنایی یا سوختن
out of [outside] office hours	خارج از ساعات اداری
hours of business	ساعتهای کاری
dead hours	ساعات خاموشی در شب
dead hours	ساعات خاموشی در شب ساعات خاموشی شبانه
hours of worship	ساعات پرستش یا نماز
the small hours	ساعات بعد از نیمه شب
keep late hours	دیر خوابیدن و دیر بیدار شدن
keep regular hours	ساعات خواب و بیداری منظم داشتن
idle hours	ساعتهای بیکاری
impatient hours	ساعات نا شکیبایی یا بی صبری
keep bad hours	دیر خوابیدن و دیر برخاستن
hours of labor	ساعات کار
keep late hours	دیر خوابیدن و دیر برخاستن
business hours	ساعت کاری
business hours	ساعت اداری
vacant hours	ساعات بیکاری یا فراغت
to keep late hours	دیر برخاستن
to keep late hours	دیر خوابیدن
to keep regular hours	هر کاری را درساعت معین کردن
thoughtful hours	ساعات تفکر
man-hours	جمع تعداد ساعات کار
man-hours	نفرساعت
thoughtful hours	ساعات فکر
office hours	ساعات اداری
office hours	ساعات کار
waking hours	ساعات بیداری
kilowatt hours	کیلووات در ساعت
licensing hours	زمان مجاز
man hours	نفر در ساعت
small hours	ساعات عبادت صبحگاهی
During the rush hours.	درساعات شلوغی [پر رفت وآمد پر ترافیک]
silent hours	ساعات خواب
opening hours	ساعاتی که بانک، کتابخانه و سایر مراکز باز می شود.
Outside office hours.	خارج از وقت اداری
visiting hours	ساعات ملاقات
early weaning	از شیر گرفتن زودرس شیرسوز کردن
early answer	پاسخ زود
We set off early for ...	ما [صبح ] زود به ... رهسپار شدیم.
i was up early this morning	امروزصبح زود بیدار شدم
Early in the morning.	صبح زود
He is an early riser.	صبحها زود ازخواب بلند می شود ( سحر خیز است )
early time	زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
early start	زودترین زمان شروع یک فعالیت
as early aspossible	هر چه بیشتر
early poets	شعرای پیشین
early peaches	هلوی پیش رس یازودرس
early maturing	زودرس
early fruit	میوه پیش رس یا زودرس
early in the year	دراوایل سال
early in the morning	صبح زود
early foot	سرعت بیش از حد در آغاز اسبدوانی
early finish	زودترین زمان ختم یک فعالیت
an early visit	دیدنی بموقع
early riser	ادم سحرخیز
early bird	ادم سحرخیز
early resupply	تجدید اماد به موقع
early warning	اعلام خطر کردن
early-warning	اعلام خطر کردن
as early aspossible	هر چه زودتر
early rising	سحرخیزی
early-warning	اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early warning	اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early spring	سیستم جنگ افزار ماهوارهای ضد شناسایی
early rising	زود خیزی
early rise	سخرخیز
early rise	زودخیز
early resupply	تجدیداماد در حین عملیات
We had to queue [line] up for three hours to get in.	ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
To keep late nights [hours]	شب زنده داری کردن
I areraged six hours a day.	روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
The early bird gets the worm. <proverb>	سحر خیز باش تا کامروا باشی.
early German history	تاریخ ابتدایی آلمان
I am leaving early in the morning.	من صبح زود اینجا را ترک میکنم.
practice of early rising	مشق یا عادت سحر خیزی
For petes sake , come early .	با لا غیرتا" زود بیا
airborne early warning	اعلام خطر هوابرد
airborne early warning	راداراعلام خطر نصب شده روی هواپیما
to make an early start	زود حرکت کردن
to make an early start	زودرهسپار شدن
currency of early islam	درهم
Do you get up early [late] in the morning ?	آیا شما صبح ها زود [دیر] از خواب برمیخیزید؟
early infantile autism	در خودماندگی طفولیت
Early Christian architecture	سبک معماری دوران مسیحیت
early event time	زودترین زمان وقوع یک واقعه
early token release	در شبکه FDDI یا Ring-Token سیستمی که به دو Token اجازه حضور در شبکه حلقهای میدهد که مناسب برای وقتی است که ترافیک خط بالا است
The reporter was held at the checkpoint for several hours.	خبرنگار چندها ساعت در محل بازرسی معطل شد.
pleasant hours fly fast. <proverb>	عمر اگر خوش گذرد زندگی نوح کم است.
Pleasant hours fly fast. <proverb>	لحظات خوش زود می گذرد.
the early bird catches the worm <proverb>	کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
early bird catches the worm <idiom>	هرکسی زودتر بیداربشود بیشتر بدست میآورد
to skive off early [British English]	با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
I must make an early morning start.	باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )
to keep early Šor good Šhours	زود خوابیدن وزود برخاستن
The library is the obvious place for the after-dinner hours.	کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
The capacity of a battery is typically expressed in milliamp-hours.	ظرفیت باتری به طور معمول در میلی آمپر در ساعت بیان می شود.
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work!	من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
night	شب هنگام برنامه شبانه
night	غروب
his almost night	تقریباشب است
night	شب
d. and night	شبانه روز
d. and night	شب و روز
at night	شب هنگام
at night	در شب
first night	شب اول
to night	امشب
first night	گشایش شب
night	تاریکی
first night	شب افتتاح
To take a night off .	یک شب از کار مرخصی گرفتن
he went by night	شبانه رفت
last night	دیشب
the night before last	پریشب
all night	همه شب
all night	در تمام شب
last night	شب گذشته
his almost night	نزدیک شب است
I was up all night in my bed.	من تمام شب را در تخت خوابم بیدار بودم.
the deep of night	دل شب
Good night	شامگاهان نیکو
night bilndness	شب بینی
what a night we made of it	چه شبی کردیم چه شبی گذراندیم
we made a night of it	چه شب خوشی گذراندیم چه شبی کردیم
night migrant	شب کوچنده [پرنده شناسی]
the third watch of the night	پاس سوم شب
accommodation for the night	خوابگاه برای یک شب
one-night stand	برنامهی یک باره
the night is yet young	تازه سرشب است
one-night stand	نمایش یک شبه
Good night.	شب بخیر
He vanished into the night.	در سیاهی شب نا پدید گشت
On Sunday night.	شب یکشنبه
Can you stay over night?	می توانی شب را با ما (نزد ما ) بمانی ؟
Where do you want to go this time of night ?	این وقت شب کجا می خواهی بروی ؟
I went hungry last night .	دیشب گرسنه ماندم
Could you put us up for the night ?	ممکن است شب را اینجا منزل کنیم ؟
day and night <idiom>	شب وروز پشت سرهم
fly-by-night <idiom>	نامطمئن (کار،شفل)
I had a dream last night.	دیشب خواب دیدم
one-night stand	تک برنامه
one-night stand	رابطهی جنسی یک شبه نه مداوم
one-night stands	نمایش یک شبه
one-night stands	برنامهی یک باره
one-night stands	تک برنامه
one-night stands	رابطهی جنسی یک شبه نه مداوم
bonfire night	شبپنجمنوامبرکهدرآنجشنوآتشبازیبرپامیکنند
night porter	پذیرششبهتل
night shift	شیفتشب شبکار
opening night	شباولیناجراییکقطعههنری
stag night	مهمانیمردانهکهفردایروزعروسیبرگزارمیشود
What is the price per night?	قیمت برای یک شب چقدر است؟
night gown	خواب جامه
night cap	گشتی رزمی هوایی شبانه
night brawler	شب دعوا کن
night boat	قایق اماده
night blindness	شب کوری
night black	سیاه
night bird	مرغ شب بیدار
night bilndness	روزکوری
night bilndness	روز بینی
night bilndness	شبکوری
my wakeful night	شب بیخوابی یا بیداری من
live out the night	شب را صبح کردن
night cellar	زیر زمینی که در انجاپیاله فروشی کنندو مردم پست بدانجاروند
night chair	صندلی سوراخ دار برای قضای حاجت در شب
night stool	صندلی سوراخ دار برای قضای حاجت در شب
night gown	جامه خواب زنان و کودکان پیراهن خواب
night glass	دوربین شب
night flying	شب پرواز کن
night flying	در شب
night flying	پرواز
night eyed	شب بین
night eyed	روز کور
night effect	تاثیرات تغییر جریان مغناطیسی در شب