Dictiornary-Farsi | Ferdowsi is held in the greatest respect. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 93 (6 milliseconds)

English	Persian
Ferdowsi is held in the greatest respect.	فردوسی مورد احترام فراوان است


Other Matches

actual job [job held] [occupation held]	پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
In the words of Ferdowsi …	بقول فردوسی
The Ferdowsi Square .	میدان فردوسی
Ferdowsi left a good name behind.	نام نیکی از فردوسی بجای مانده
greatest	متعدد ماهر
greatest	تومند
greatest	زیاد
greatest	بزرگ
greatest	عظیم
greatest	کبیر
greatest	بصیر
greatest	ابستن
greatest	طولانی
greatest	مهم هنگفت
held	نگاهداشته شده
held	نگاهداشته
greatest common divisor	بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
He is the greatest scientist on earth.	بزرگترین دانشمند روی زمین است
greatest common measure	بزرگترین بخش یاب مشترک
held in common	مشترک
they held culplabe	اورامقصر یا مجرم شناختند
held in common	مشاع
held ball	گرفتن همزمان توپ
hand held	دستی
hand-held	کامپیوتر بسیار کوچک که در دست جا میشود مناسب برای ورود اطلاعات ابتدایی وقتی که ترمینالی فراهم نیست
hand-held	آنچه قابل نگهداری در دست است
hand-held	وسیله کوچکی که در دست جا میشود براس اسکن عکسهای کوچک و رسم خط و تبدیل آنها به تصاویر گرافیکی که قابل استفاده در کامپیوتر هستند
greatest common divisor [gcd]	بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
greatest common factor [GCF]	بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
hand held computer	کامپیوتر دستی
Commemoration services were held .	مراسم یاد بودانجام شد
They held me culpable for the accident.	آنها من را مقصر آن پیشامد دانستند.
My car is held up at the customs .	اتوموبیلم ؟ رگمرک معطل مانده
held in undivided shares	مشاع
He held me up [slowed me down] for a long time.	او [مرد] من را خیلی معطل کرد.
The reporter was held at the checkpoint for several hours.	خبرنگار چندها ساعت در محل بازرسی معطل شد.
The police held the crowd back.	پلیس جمعیت را عقب زد
respect [for somebody or something]	احترام [به کسی یا چیزی]
in this respect <adv.>	از این جهت
in this respect <adv.>	بخاطر همین
in this respect <adv.>	بدلیل آن
in this respect <adv.>	از انرو
in this respect <adv.>	از اینرو
in this respect <adv.>	درنتیجه
in this respect <adv.>	از آن بابت
in this respect <adv.>	متعاقبا
in this respect <adv.>	بنابراین
self-respect	حرمت نفس
self respect	احترام بخود
in respect of	به نسبت
in respect of	نسبت به
in every respect	ازهر لحاظ
in every respect	از هر حیث
in every respect	از هر جهت
self-respect	مناعت
respect	احترام محترم شمردن
respect	رعایت
respect	حیثیت
respect	بزرگداشتن
respect	محترم داشتن بزرگداشت
respect	ملاحظه
respect	مراجعه احترام
respect	رجوع
respect	نسبت
respect	رابطه
self respect	شرافت نفس مناعت طبع
self respect	عزت نفس
respect	احترام گذاشتن به
in this respect <adv.>	به این دلیل
with respect to	راجع به
with respect to	نسبت به
the integral from a to b of f-of-x with respect to x	انتگرال اف ایکس بین آ و ب [ریاضی]
respect oneself	شرافت نفس داشتن
to hold in respect	احترام کردن
hold in respect	احترام گذاشتن به
respect of persons	طرفداری و واهمه از کسان
to respect persons	ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
to respect oneself	رعایت شرافت نفس نمودن خودراباشرف ومحترم نگاهداشتن
to hold in respect	محترم داشتن
You must have respect for your promises.	باید بقول خودتان احترام بگذارید
For this reason . In this respect.	ازاین جهت
pay respect to	توجه داشتن به
to hold in respect	احترام گزاردن به
without respect to the result	بدون توجه به نتیجه
to hold somebody in great respect	کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
object of claim in respect of which	فرجام خواسته
As a mark of respect ( esteem) .	بعلامت احترام
object of claim in respect of which	the to made is appeal an
object of claim in respect of which	court supreme
the power of a point with respect to a circle	قوت یک نقطه نسبت به یک دایره [ریاضی]
greatest lower bound [glb, GLB]	بزرگترین کران بالا [ریاضی]
to hold somebody in respect [to hold somebody in high regard ]	کسی را محترم داشتن [احترام گذاشتن به کسی]