English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English Persian
Financial Times Stock Exchange 100 Index شاخصقیمتهایسهام
Other Matches
Financial Times Share Index شاخصقیمتهایسهام
respiratory exchange index شاخص بهره تنفسی
outside [stock exchange] <adj.> خارج از بورس [فروخته شده ]
stock exchange بورس سهام
stock exchange بورس اوراق بهادار
stock exchange بورس سهام
stock exchange بورس اوراق بهادار
financial e. متخصص مالی
financial a اداره مالیه
financial مالی
financial intermediary موسسه مالی واسطه
financial feasibility امکان مالی
financial expenses هزینههای مالی
financial data اطلاعات مالی
financial data اطلاعات مربوط به امور مالی
financial statement صورت وضعیت مالی
financial plan برنامه مالی
financial years سال مالی
financial crisis بحران مالی
financial relations روابط مالی
financial year سال مالی
financial inventory ذخایر پولی
financial tribunal دیوان محاسبات
financial status وضع مالی
financial secretary مشاور مالی
financial statement صورت مالی گزارش مالی
financial property داراییهای پولی
financial property اموال پولی
financial position وضعیت مالی
financial policy سیاست مالی
financial planning برنامه ریزی مالی
financial period دوره مالی
financial mission هئیت مامورین مالی
financial management مدیریت مالی
financial investment سرمایه گذاری مالی
financial inventory ذخایر مالی
financial intermediary واسطه مالی
financial ability تمکن مالی
financial assets دارائیهای مالی
financial circles محافل مالی
financial agency اداره مالیه
financial agency اداره دارایی
financial affairs امور مربوط به مالیه
financial affairs امور مالی
financial market بازار مالی
financial accounts حساب های مالی
financial centers مراکز مالی
financial assets موجودی مالی
financial capital سرمایه مالی
financial adviser مشاور مالی
financial budget بودجه مالی
financial bill لایحه مالی
financial planning system سیستم برنامه ریزی مالی
annual financial statement گزارش مالی سالانه
administrative(financial,legal)process. جریان اداری (مالی .حقوقی )
chief financial officer [CFO] مدیر امور مالی
many times <adv.> بکرات
times تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
behind the times <idiom> از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
times ضربدر [ریاضی]
times زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
eight times <adv.> هشت بار [هشت دفعه]
One must keep up with the times. باید با زمان آهنگ بود
f. times ایام قدیم
keep up with the times موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن
many times چندین بار
Three times two is six. سه ضرب در دو می شود شیش.
Now, of all times! از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
three times two is six سه دو تاشش تا
at all times درهمه اوقات
many times <adv.> به تکرار
many times <adv.> غالب اوقات
many times <adv.> به کرارا
three times two is six 3دفعه 2 شش میشود
many times <adv.> چندین بار
behind the times بی خبراز
behind the times کهنه
many times <adv.> اغلب
at times گاه گاه
many times <adv.> بارها
at times گاه گاهی
many times <adv.> خیلی از اوقات
at all times همیشه
How many times do I have to tell you that … چند بار باید به شما بگویم که ...
times زمان
times زمانی موقعی
times وقت
times ساعتی
times تایم
times فرصت
times مرورزمان را ثبت کردن
times متقارن ساختن
times گاه
times فرصت مجال
times هنگام
times زمانه
times ایام
times روزگار
times مدروز
times عهد
times مدت
times وقت معین کردن
times فرصت موقع
times روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
times 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
times ثیر قرار میدهد
times خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
times ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
times سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
times انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
times زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
times آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
times زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
times زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
times اندازه گیری زمان یک عملیات
times TIفرمان E
times 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times وقت قرار دادن برای
times دفعه وقت چیزی رامعین کردن
times به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
times سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
times مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
one hundred times as many سد چندان
one hundred times as many صد برابر
prehistoric times ازمنه ماقبل تاریخ
from immemorial times از زمان خیلی قدیم
nine times out ten بیشتر اوقات
from immemorial times ازعهد دقیانوس
nine times out ten غالبا
from immemorial times اززمانی که کسی بیاد ندارد
it is four times my size من است چهارتای من است
dozens of times بسیاربارها
dozens of times چندین بار
it is four times my size چهاربرابر
hard times روزگارسخت
hard times هنگام تنگدستی
times roman تایمز رومن
From the historic times. اززمانیکه تاریخ نشان می دهد
at odd times وقت و بی وقت
times without number بطور مکرر
times without number پی در پی
at least four times a week کم کمش چهار بار در هفته
in ancient times در اوقات جهان باستانی
in ancient times در روزگار باستانی
a lot of times <adv.> بکرات
meal times زمان وعده های غذا
a lot of times <adv.> خیلی از اوقات
at odd times <adv.> در وقت و بی وقت
a lot of times <adv.> غالب اوقات
a lot of times <adv.> به تکرار
a lot of times <adv.> به کرارا
a lot of times <adv.> چندین بار
a lot of times <adv.> اغلب
a lot of times <adv.> بارها
It changed hands a few times before I got it. چند دست گشت تا به من رسید
double times march بدو رو
double times march قدم دو
At odd times . At irregular intervals . وقت وبی وقت
In times past . In olden days . درروزگاران قدیم
Difficult times lie ahead. دوران سختی درپیش است
index لیست موضوعات در حافظه کامپیوتر که به ترتیب الفبا مرتبند
index لیست موضوعات طبقه بندی شده به گروههایی یا مرتب کردن به صورت الفبا
index خط شاخص
index علامت گذاری یک موضوع تا انتخاب شود و به شکل اندیس ذخیره شوند
index زیرنویس زیرنویسی
index فهرست فهرست اعلام
index اندکس فهرست نمودن
index اندیس
index نما
index فهرست
index شاخص
index جاانگشتی
index نمایه
index نما راهنمای موضوعات
index فهرست راهنما
index :دارای فهرست کردن
index بفهرست دراوردن
index نشان دادن بصورت الفبایی
index مرتب کر دن
index راهنما نمایه
index فهرست شاخص
index : راهنما
index نمودار انگشت سبابه
plasticity index شاخص خمیری نشانه حالت خمیری
renewal index شاخص قابل تجدید
cephalic index شاخص سر
cetane index ضریب ستان
retention index شاخص بازداری
the first or index finger انگشت شهادت
the first or index finger سبابه
the first or index finger انگشت نشان
retention index اندیس بازداری
reverberation index دستگاه نشان دهنده میزان امواج برگشتی
roughness index شاخص زبری
reliability index نمایه پایانی
refractive index ضریب شکست نور
precision index نمایه دقت
index mirror آینهنما
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com