Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 118 (7 milliseconds)
English	Persian
French betting layout	صفحهشرطبندیفرانسوی
Other Matches
American betting layout	لاتاریشرطبندیآمریکایی
betting	شرط بندی
betting	گروبندی
gambing and betting	قمار و شرط بندی
street betting	جرم قمار و شرط بندی درمعابر عمومی
betting shop	جائیکهرویاسبهاشرط بندی میکنند
layout	ساخت [سازمانی یا سیستمی]
layout	آرایش [سازمانی یا سیستمی]
layout	ترکیب [سازمانی یا سیستمی]
layout	ارایش
layout	آرایش
layout	شکل بندی
layout	ترتیب وسایل
layout	طرح
layout	وضع بدن بین اغاز پرش ارتفاع و فرود وارو باز
layout	شیرجه فرشته
layout	طرح اولیه
layout	جانمایی
layout	طرح بندی
layout	1-قوانین کنترل کننده داده ورودی و خروجی از یک کامپیوتر. 2-روش استفاده از یک ورق کاغذ
layout	دکور
layout	ترکیب
layout	رسم
layout	صفحه ارایی
record layout	طرح بندی مدرک
record layout	طرح کلی رکوردها
file layout	طرح بندی پرونده
file layout	طرح بندی فایل
general layout	طرح کلی
layout sheet	برگه طرح
record layout	ترتیب کلی رکوردها
keyboard layout	جانمایی صفحه کلید
keyboard layout	طرح صفحه کلید
page layout program	برنامه صفحه ارایی
print layout sheet	ورقه طرح چاپ
keep up your french	زبان فرانسه راهمانقدرکه میدانیدنگاه دارید
to take french	بی خبر رفتن جیم شدن
to take french	بی بدردو رفتن
to take french	بی خداحافظی رفتن
the french	فرانسوی ها
French	فرانسوی کردن
French	فرانسه زبان فرانسه
French	: فرانسوی
French	مقشر کردن
French	:خلال کردن
he does not know french	او زبان فرانسه نمیداند فرانسه بلد نیست
My French is not up to much.	فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
He took French leave. <idiom>	او کار رو پیچوند.
To take French leave .	یواشکی مر خص شدن
He took French leave. <idiom>	او جیم شد.
French cuff	سردستپیراهنمردانهفرانسوی
French Order	سبک معماری فرانسوی
French window	پنجره لولادار
french beans	لوبیا سبز
french curve	پیستوله
French cut	تراشفرانسوی
French stick	قرصدراز نازک نان
French Polynesia	پولینزی فرانسه
French Guiana	گویان فرانسه
French Guiana	گیانای فرانسه
French fries	سیب زمینی سرخ کرده
to talk french	فرانسه حرف زدن
to take french leave	جیم شدن
to take french leave	بی خداحافظی رفتن
He is ahead of me in french.	درزبان فرانسه از من جلواست
french dressing	سس سالاد
to take french leave	بی بدرودرفتن
French door	درب دارای دولنگه
French windows	اقشقشه
French windows	درپنجرهای
french wheat	دیلار
french wheat	گندم سیاه
French bean	لوبیا
french drain	زهکش خشکه چینی
french chalk	گچ فرانسوی
french chalk	گچ درزیگران گچ خیاطی
French window	درپنجرهای
French window	اقشقشه
French dressing	چاشنی سالاد فرانسوی
French door	دری که تخته میانیش شیشه مستطیلی دارد
French doors	درب دارای دولنگه
French doors	دری که تخته میانیش شیشه مستطیلی دارد
French bean	لوبیای سبز
French beans	لوبیا
French beans	لوبیای سبز
French horn	نوعی شیپور
French polish	روغن جلا
french chalk	پودر خشک کن
french leave	مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
french mustard	خردل با سرکه
french master	فرانسه
french master	اموزگار
french marigold	گل جعفری
french revolution	انقلاب فرانسه
french revolution	انقلابی که درسال 9871 در فرانسه اتفاق افتاد و باعث امحاء سیستم فئودالی و انتقال قدرت حاکمه به طبقه بورژوا شد
french heel	پاشنه کفش زنانه بلند وخمیده بجلو
french grass	اسپرس
french fry	برش سیب زمینی سرخ کردن
french telephone	تلفن دارای گوشی ودهانی نصب بر روی یک دسته
pedlar french	زبان ویژه دزدان
french chop	گوشت دنده
french defence	دفاع فرانسوی شطرنج
french fry	برشهای سیب زمینی رادرروغن سرخ کردن
law french	اصطلاحات امیخته با فرانسه که در زبان حقوقی بکارمیرود
french toast	نوعی نان شیر مال سرخ کرده
french pastry	شیرینی اردینه فرانسوی
To speake broken French.	فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
French Renaissance Revival	احیای سبک رنسانس
french or haricot bean	لوبیا
quotation marks (French)	علائمنقلقول
French knot stitch	گرهفرانسوی
French roulette wheel	چرخهقمارفرانسوی
french onion soup	سوپ پیاز فرانسوی
By [In] comparison with the French, the British eat far less fish.	در مقایسه با فرانسوی ها، انگلیسی ها به مراتب کمتر ماهی می خورند.
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native .	فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است
He is giving her French lessons in exchange for English lessons	به اودرس فرانسه می دهد ودرعوض انگیسی می گیرد
She is French on her fathers on her fathers side.	از طرف پدر فرانسوی است

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com