English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (7 milliseconds)
English Persian
French windows اقشقشه
French windows درپنجرهای
Other Matches
windows ویندوز
Windows . اولین نسل جدید ویندوز که حاوی امکانات OLE و کشیدن و قراردادن بود
Windows CE نرم افزار سیستم عامل ساخت ماکروسافت که برای اجرا روی PPA یا کامپیوترهای pulmtop طراحی شده است که از ورودی قلم یا صفحه کلید استفاده میکند
Windows GDI مجموعه توابع استاندارد , که توسط ماکروسافت معرفی شده اند , که به برنامه نویس امکان میدهد که تصاویری در پنجره ها رسم کند تحت سیستم عامل ویندوز
cascading windows چندین پنجره که روی هم نمایش داده می شوند به طوری که فقط عنوان پنجره رویی نمایش داده میشود
bay windows پنجره جلو امده شاه نشین ساختمان
bay windows پنجره پیش امده
bay windows پیش امدگی ساختمان
bay windows شاه نشین
bow windows پنجره قوسی
bow windows پنجره پیش امده کمانی
sash windows اروسی
Windows GDI مجموعه ابزارهای نرم افزاری از تبدیل تعریف ویندوز API که نوشتن برنامه برای برنامه نویس را ساده تر میکند که تحت سیستم عامل ویندوز کار خواهد کرد
Windows GDI بیتی دارد
Crittal windows [پنجره لولادار فلزی]
Video for Windows مجموعه درایورهای نرم افزاری و امکانات ویندوز ماکروسافت . سافت ماکروسافت که به فایلهای با فرمت AVI امکان نمایش روی یک پنجره می دهند
Windows API مجموعه توابع و دستورات استاندارد که توسط ماکروسافت معرفی شده اند و به برنامه نویس امکان کنترل سیستم عامل ویندوز را از طریق زبان برنامه نویسی میدهد
microsoft windows مایکروسافت ویندوز
Windows Explorer گونهای از ویندوز که حاوی توابع ابتدایی اشتراک فایل peer-to-Peer است و نیز پست الکترونیکی , فکس و امکان زمان بندی
lattice windows پنجره مشبک
lattice windows شباک
Windows Explorer امکان نرم افزاری در ویندوز که به کاربر امکان مشاهده پرونده ها و فایل ها روی دیسک سخت فلاپی دیسک , ROM-CD , و هر درایو اشتراکی شبکه را میدهد
sash windows پنجره کشویی
latch for pivoting windows چفت پنجره گردان
This software doesn't run on Windows. این نرم افزار در سیستم ویندوز کار نمی کند.
French مقشر کردن
French :خلال کردن
My French is not up to much. فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
to take french بی خبر رفتن جیم شدن
to take french بی خداحافظی رفتن
the french فرانسوی ها
he does not know french او زبان فرانسه نمیداند فرانسه بلد نیست
keep up your french زبان فرانسه راهمانقدرکه میدانیدنگاه دارید
French : فرانسوی
to take french بی بدردو رفتن
French فرانسه زبان فرانسه
French فرانسوی کردن
to take french leave بی خداحافظی رفتن
French cut تراشفرانسوی
To take French leave . یواشکی مر خص شدن
French stick قرصدراز نازک نان
french dressing سس سالاد
He is ahead of me in french. درزبان فرانسه از من جلواست
French Order سبک معماری فرانسوی
pedlar french زبان ویژه دزدان
to take french leave بی بدرودرفتن
to take french leave جیم شدن
to talk french فرانسه حرف زدن
French fries سیب زمینی سرخ کرده
French Guiana گویان فرانسه
French Polynesia پولینزی فرانسه
French window پنجره لولادار
french beans لوبیا سبز
French cuff سردستپیراهنمردانهفرانسوی
He took French leave. <idiom> او کار رو پیچوند.
He took French leave. <idiom> او جیم شد.
French Guiana گیانای فرانسه
French door دری که تخته میانیش شیشه مستطیلی دارد
french chalk گچ درزیگران گچ خیاطی
french chalk گچ فرانسوی
french drain زهکش خشکه چینی
french wheat گندم سیاه
French bean لوبیای سبز
french wheat دیلار
French door درب دارای دولنگه
French window درپنجرهای
French window اقشقشه
French dressing چاشنی سالاد فرانسوی
French polish روغن جلا
French horn نوعی شیپور
French beans لوبیای سبز
French beans لوبیا
French bean لوبیا
French doors دری که تخته میانیش شیشه مستطیلی دارد
French doors درب دارای دولنگه
french chalk پودر خشک کن
french chop گوشت دنده
french master فرانسه
french mustard خردل با سرکه
french heel پاشنه کفش زنانه بلند وخمیده بجلو
french pastry شیرینی اردینه فرانسوی
french revolution انقلاب فرانسه
french revolution انقلابی که درسال 9871 در فرانسه اتفاق افتاد و باعث امحاء سیستم فئودالی و انتقال قدرت حاکمه به طبقه بورژوا شد
french telephone تلفن دارای گوشی ودهانی نصب بر روی یک دسته
french toast نوعی نان شیر مال سرخ کرده
law french اصطلاحات امیخته با فرانسه که در زبان حقوقی بکارمیرود
french master اموزگار
french leave مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
french grass اسپرس
french curve پیستوله
french defence دفاع فرانسوی شطرنج
french marigold گل جعفری
french fry برشهای سیب زمینی رادرروغن سرخ کردن
french fry برش سیب زمینی سرخ کردن
French knot stitch گرهفرانسوی
To speake broken French. فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
French Renaissance Revival احیای سبک رنسانس
French roulette wheel چرخهقمارفرانسوی
quotation marks (French) علائمنقلقول
french or haricot bean لوبیا
french onion soup سوپ پیاز فرانسوی
French betting layout صفحهشرطبندیفرانسوی
By [In] comparison with the French, the British eat far less fish. در مقایسه با فرانسوی ها، انگلیسی ها به مراتب کمتر ماهی می خورند.
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native . فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است
He is giving her French lessons in exchange for English lessons به اودرس فرانسه می دهد ودرعوض انگیسی می گیرد
She is French on her fathers on her fathers side. از طرف پدر فرانسوی است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com