Dictiornary-Farsi | Fresh flowers (fruit,eggs,milk). | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
Fresh flowers (fruit,eggs,milk).	گل ( میوه ،تخم مر غ ،شیر )تازه


Other Matches

To pick flowers(fruit).	گل ؟(میوه ) چیدن
Do you have any fresh fruit?	آیا میوه تازه دارید؟
fresh water ; fruit juice.	آب شیرین (تازه )؛آب میوه
flowers	سر
flowers	شکوفه دادن
flowers	درخت گل
flowers	گلکاری کردن
flowers	گل کردن
flowers	نخبه
flowers	گل
flowers	شکوفه
productive of flowers	گل ده
flowers of sulphur	گردگوگرد
clump of flowers	گلهایخوشهای
His path was strewn with flowers .	مقدم اورا گلباران کردند
To lay a wreath ( of flowers ).	دسته ( تاج ) گه نهادن
The coffin was wreathed with flowers .	تابوت با گه پوشانده شده بود
A bouquet (bunch)of flowers.	دسته گه
A bunch ( bouquet ) of flowers .	دسته گل
scrambled eggs	نیمروی زرده و سفیده مخلوط شده
to suck eggs	اشخاص ازموده ترازخودراپنددادن
to lay eggs	تخم کن بودن تخم گذاشتن
to lay eggs	تخم کردن
to suck eggs	بلقمان حکمت اموختن
to take eggs for money	خر مهره
to take eggs for money	را با دربرابر
to take eggs for money	کردن
Easter eggs	تخم مرغ عید پاک
some fried eggs	تخم مرغ نیمرو
fried eggs	تخم مرغ نیمرو
boiled eggs	تخم مرغ اب پزیا جوشانده
fried eggs	نیمرو
nest eggs	مایه اندوخته
nest eggs	تخمی که درلانه مرغ میگذارندتا مرغ تخم کند
to spawn eggs	ریختن تخم
The room was tastefully decorated with flowers .	اتاق خیلی با مزه با گه تزیین شده بود
the hen incubates her eggs	مرغ روی تخمهای خودخوابیده ازانهاجوجه درمیاورد
don't put all your eggs in one basket <idiom>	[تمام منابعت رو یک جا سرمایه گذاری نکن]
To teach grandma to suck eggs.	جلوی لوطی معلق زدن
one cannot make an omlette without breaking eggs <idiom>	بی مایه فطیر است
don't teach your grandmother to suck the eggs <idiom>	لقمان را حکمت آموختن خطاست
fruit	ثمر
fruit	فرزند میوه دادن
fruit	فایده
fruit	سود
fruit	بر
fruit	میوه
fruit	میوه
fruit clipper	کشتی سریع میوه بر
fruit of the womb	میوه رحم
fruit machines	جک پات
fruit machine	جک پات
fruit juice	آب میوه
stone fruit	میوه هسته دار
stone fruit	میوه الویی
fruit-cake	کیک میوه ایی
to bear fruit	باریا میوه دادن
fruit of the womb	میوه دل
fruit pulp	گوشت میوه
A tree is known by its fruit. <proverb>	درخت از میوه اش شناخته مى شود.
key fruit	نگین
fruit wall	چفته
fruit sugar	fructose=
A tree is known by its fruit . <proverb>	درخت با میوه هایش شناخته مى شود .
kiwi fruit	میوهکیوی
fruit salad	سالاد میوه
fruit cocktail	میوهایکهپیشازغذاخوردهشود
citrus fruit	آبمیوهها
myrobalan fruit	شیر امله
fruit vegetables	صیفیجات
fruit branch	شاخهمیوه
passion fruit	میوهی گل ساعت
fruit bat	خفاش میوه خوارنواحی گرمسیر
fruit-wall	چفته
forbidden fruit	چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
fruit flies	کرم میوه
fruit fly	کرم میوه
dried fruit	میوه خشک کرده
dried fruit	خشکبار
early fruit	میوه پیش رس یا زودرس
fruit-picking ladder	نردبانمیوهچینی
Please pass round the fruit .	لطفا" میوه را دور بگردانید
that fruit packs easily	ان میوه را باسانی میتوان توی فرف یا حلبی ریخت
fresh	طغیان اب
fresh	سرخوش
fresh	اماده
fresh	شیرین
fresh-	تر وتازه
fresh-	تازه
fresh-	خرم
fresh-	زنده
fresh-	بانشاط
fresh	خنک شدن
fresh	تازه کردن
fresh	تازه
fresh	خرم
fresh	زنده
fresh	بانشاط
fresh	باروح
fresh	خنک
fresh	تازه کار ناازموده پر رو
fresh	جسور
fresh	تر وتازه
fresh	بتارزگی
fresh	خنک ساختن
fresh-	باروح
fresh-	اماده
fresh-	شیرین
fresh-	خنک شدن
fresh-	تازه کردن
fresh-	خنک ساختن
fresh-	بتارزگی
fresh-	جسور
fresh-	طغیان اب
fresh <adj.>	دست اول
fresh <adj.>	بی شرم
fresh	سرد تازه نفس
fresh-	تازه کار ناازموده پر رو
fresh <adj.>	پر رو
fresh-	سرد تازه نفس
fresh <adj.>	گستاخ
fresh-	خنک
fresh-	سرخوش
Fruit -bearing (prlific) tree.	درخت باردار ( بارآور )
A reounding slap ; Juicy fruit.	سیلی آبدار :میوه آبدار
principal types of citrus fruit	انواععمدهمرکبات
principal types of stone fruit	انواععمدهمیوههایهستهدار
section of a stone fruit: peach	قسمتهایمختلفمیوههایهستهدار
section of a pome fruit: apple	قسمتهایمختلفمیوههایکرویشکل
principal types of tropical fruit	انواععمدهمیوههایگرمسیری
To be as fresh as a daisy.	تروتازه بودن
fresh air	هوایآزاد
take fresh heart	دلگرم شدن
as fresh as a daisy <idiom>	مثل یک دسته گل
This isn't fresh.	این تازه نیست.
as fresh as a rose <idiom>	مثل هلوی پوست کنده
Don't get fresh with me!	پررویی نکن !
Shall we go out for some fresh air ?	موافقی برویم کمی هوا بخوریم ؟
fresh water	اب شیرین
fresh water	اب گوارا
fresh target	هدف جدید
fresh gale	بادی که با سرعت ساعتی 93تا 64 میل بوزد
fresh breeze	بادی که ساعتی 23 کیلومتربوزد
Mild fresh from the cow.	شیر تازه دوشیده شده
The boy is fresh from school.	پسرک تازه مدرسه راتمام کرده
to break fresh ground	راه نرفتهای رارفتن
break fresh ground <idiom>	از راهی تازه به جایی رسیدن
Take a fresh sheet of paper.	یک ورق کاغذ تازه ( نوشته نشده ) بردار
A fresh lease of life.	عمر دوباره
to break fresh ground	کارنکردهای راکردن
f. of milk	ازدیادترشح شیر
With milk, please.	لطفا با شیر.
without milk	بدون شیر
No milk, please.	لطفا بدون شیر.
with milk	با شیر
some milk	مقداری شیر
milk	دوشیدن شیره کشیدن از
milk	شیره گیاهی
milk	شیر
to go off milk	دیگرشیرندادن
There is just no comparison between canned vegetables and fresh ones.	سبزیجات کنسرو شده و سبزیجات تازه اصلا قابل مقایسه نیستند.
the milk is on the turn	شیر داردترش میشود
skimmed milk	شیرخامه گرفته ورقیق
evaporated milk	شیری که بوسیله تبخیرغلیط شده است
lime milk	شیر اهک
milk disk	دیسک انتقال داده از ماشین کوچک به کامپیوتر بزرگتر. که توان پردازش بیشتر دارد
milk leg	ورم پای نوزاد همراه با دردبهنگام زایمان
milk tooth	دندان شیری
milk fever	لرز شیر
milk-shake	مخلوط شیر وشربت وبستنی
coffee and milk	قهوه و شیر
milk shake	مخلوط شیر وشربت وبستنی
milk and water	بی مزه
milk floats	عرابه یا چرخ شیر فروشی
skimmed milk	شیر رژیمی
skimmed milk	شیر بدون خامه
milk float	عرابه یا چرخ شیر فروشی
milk-shakes	مخلوط شیر وشربت وبستنی
condensed milk	شیرغلیظ
milk teeth	دندان شیری
coffee and milk	شیر قهوه
milk jug	شیر خوری
milk livered	بزدل
to milk the ram	کوشش بیهوده کردن
malted milk	نوشیدنی حاوی شیر خشک و مالت و بستنی
rice milk	شیروبرنج
rice milk	شیر برنج
pigeon milk	خوراک نیمه هضم شدهای که کبوترازچینه دان خوددراورده بجوجههای خودمیدهد
milk bread	نانشیرنی
modified milk	شیری که اجزا ان را کم وزیاد کرده بکودکان می خوراتتد
milk white	شیری رنگ
milk weed	گیاه پادزهر
malted milk	شیر مالتدار
skim milk	شیرخامه گرفته ورقیق
skim milk	شیر بی چربی
to milk the ram	اب در هاون ساییدن
to suck milk	شیر خوردن
to suck milk	پستان مکیدن
the milk was spilt	شیر ریخت
top milk	رویه شیر