English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 114 (6 milliseconds)
English Persian
From the historic times. اززمانیکه تاریخ نشان می دهد
Other Matches
historic تاریخی
historic معروف مبنی بر تاریخ
historic مشهور
historic character [شخصیت های تاریخی که در طرح های مناظر برای توصیف ساختارها و ویژگی های معماری و تاریخی استفاده می شد.]
He delivered a historic speech. نطق تاریخی یی ایراد کرد
at times گاه گاهی
at times گاه گاه
behind the times کهنه
behind the times بی خبراز
Three times two is six. سه ضرب در دو می شود شیش.
f. times ایام قدیم
times ضربدر [ریاضی]
at all times همیشه
at all times درهمه اوقات
times انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
times زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
times آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
times زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
times زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
times زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
times اندازه گیری زمان یک عملیات
times TIفرمان E
Now, of all times! از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
many times <adv.> غالب اوقات
eight times <adv.> هشت بار [هشت دفعه]
behind the times <idiom> از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
many times <adv.> بارها
How many times do I have to tell you that … چند بار باید به شما بگویم که ...
many times <adv.> اغلب
One must keep up with the times. باید با زمان آهنگ بود
many times <adv.> چندین بار
many times <adv.> به کرارا
three times two is six 3دفعه 2 شش میشود
three times two is six سه دو تاشش تا
many times <adv.> به تکرار
many times <adv.> بکرات
many times چندین بار
keep up with the times موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن
many times <adv.> خیلی از اوقات
times ثیر قرار میدهد
times وقت
times ساعتی
times فرصت مجال
times تایم
times فرصت
times زمانی موقعی
times متقارن ساختن
times وقت معین کردن
times زمان
times گاه
times هنگام
times زمانه
times ایام
times روزگار
times مدروز
times عهد
times مدت
times سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
times مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
times 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
times 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
times تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
times خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
times ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
times سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
times فرصت موقع
times دفعه وقت چیزی رامعین کردن
times وقت قرار دادن برای
times به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
times مرورزمان را ثبت کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
a lot of times <adv.> خیلی از اوقات
at odd times وقت و بی وقت
a lot of times <adv.> غالب اوقات
a lot of times <adv.> به کرارا
a lot of times <adv.> بارها
a lot of times <adv.> بکرات
a lot of times <adv.> اغلب
times without number پی در پی
a lot of times <adv.> چندین بار
at odd times <adv.> در وقت و بی وقت
a lot of times <adv.> به تکرار
times without number بطور مکرر
one hundred times as many سد چندان
nine times out ten غالبا
nine times out ten بیشتر اوقات
it is four times my size من است چهارتای من است
it is four times my size چهاربرابر
hard times هنگام تنگدستی
hard times روزگارسخت
from immemorial times ازعهد دقیانوس
from immemorial times اززمانی که کسی بیاد ندارد
from immemorial times از زمان خیلی قدیم
dozens of times چندین بار
dozens of times بسیاربارها
one hundred times as many صد برابر
prehistoric times ازمنه ماقبل تاریخ
times roman تایمز رومن
at least four times a week کم کمش چهار بار در هفته
in ancient times در اوقات جهان باستانی
in ancient times در روزگار باستانی
meal times زمان وعده های غذا
It changed hands a few times before I got it. چند دست گشت تا به من رسید
double times march قدم دو
double times march بدو رو
At odd times . At irregular intervals . وقت وبی وقت
In times past . In olden days . درروزگاران قدیم
Difficult times lie ahead. دوران سختی درپیش است
Financial Times Share Index شاخصقیمتهایسهام
Financial Times Stock Exchange 100 Index شاخصقیمتهایسهام
drastic times call for drastic measures <idiom> [زمانی که شما فوق العاده بی امید هستید و میخواهید یک تصمیم موثر بگیرید]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com