Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
German Order
سبک معماری آلمانی
[نوعی از سبک معماری کرنتی قرن هجدهم انگلستان]
Other Matches
marching order
[travel order]
دستور پیشروی
[ارتش]
How do you say ... in German?
چطور به آلمانی بگیم ... ؟
german tinder
قو
german shepherd
سگ گرگ
german shepherd
سگ راهنما
german shepherd
سگ پلیس
West German
آلمانغربی
German expatriates
شهروندهای آلمانی مقیم خارج
German tile
سفال تو گود
cousin german
عمو زاده
cousin german
عمه زاده
the German issue
مسئله آلمان
[تاریخ]
[بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
German measles
سرخجه المانی
German measles
سرخجه
german silver
ورشو
German measles
سرخجه
[پزشکی]
German measles
سرخک آلمانی
[سرخجه]
[پزشکی]
German measles
سرخک سه روزه
[سرخجه]
[پزشکی]
German thyme
آویشن
[آویشن معمولی]
[گیاه شناسی]
the German question
مسئله آلمان
[تاریخ]
[بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
early German history
تاریخ ابتدایی آلمان
I don't know any German people other than you.
من هیچ آلمانی به غیر از تو را نمی شناسم.
german giant swing
افتاب شکسته
German Central Bank
بانک مرکزی آلمان
German rye bread
نانشیاردارآلمانی
events to mark the Day of German Unity
مراسم به مناسبت روز یگانگی آلمان
order
حواله
re order
سفارش دوم باره
second order
مرتبه دوم
to the order of
به حواله کرد
to the order of
در وجه
in order that i may go
برای اینکه بروم
to the order of
بحواله کرد
order about
پیوسته پی فرمان فرستادن
out of order
از کار افتاده
out of order
خراب
out of order
نادرست
out of order
درهم برهم
order off
حکم خروج
in order to ...
تا
[اینکه ]
by order of
حسب الامر
in order that he may go
برای اینکه برود
in order that
برای اینکه
well-order
خوش ترتیب
[ریاضی]
in order to
<idiom>
اعتماد شخص را بدست آوردن
to order
<idiom>
به ترتیب
out of order
<idiom>
کارنکردن
out of order
<idiom>
برخلاف قانون ،نامناسب
first order
مرتبه اول
order
[placed with somebody]
سفارش
[ازطرف کسی]
order
[placed with somebody]
دستور
[ازطرف کسی]
In this order. In this way.
باین ترتیب
in order
دایر
in order
صحیح
in order
درست
in order that
تا اینکه
by order of
فرمان
order
مرتب کردن
order
نظام معماری
order
کد عمل
order
پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را کدگشایی کند و انجام میدهد مط ابق کد برنامه
order
شیوه
order
دستور سفارش
order
سبک معماری
order
نظم
order
راسته
order
مرتبه
order
منظم کردن
order
حکم
order
سفارش دادن تنظیم کردن
order
سفارش دادن دستور دادن
order
دستورالعمل دستور
order
خرید سفارش خرید
order
سفارش دادن
order
دستور دادن سفارش
order
امر
order
دستور دادن
order
ن
order
ترتیب
order
ترتیب انجام کار
order
فرمان نظم
order
نظم دادن
order
دستورالعمل
order
دستورعملیاتی
order
سفارش دادن کالا یا جنس
order
حواله کرد حواله کردن دستور
order
رتبه
order
دستور
order
سفارش
in order to ...
برای
[اینکه]
the line is out of order
سیم خراب است
second order reaction
واکنش مرتبه دوم
third order reaction
واکنش مرتبه سه
to set in order
درست کردن
the goods are on order
کالا را سفارش داده ایم
superior order
دستور مافوق
second order factor
عامل مرتبه دوم
short order
خوراکی که زود مهیا میشود
second order conditions
شرایط ثانوی
sort order
نظم ترتیب
route order
فرمان ستون راه رو
route order
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
review order
لباس وتجهیزات و وسائل کامل
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
second order conditions
شرایط مرتبه دوم
superior order
امر مافوق
review order
لباس وتحملات سان
referral order
درخواست برای اماد غیرموجود یا جایگزین در انبار
Lattice
[order]
توری
[ترتیب]
[ریاضی]
Lattice
[order]
شبکه
[ریاضی]
order time
زمان سفارش کالا
order off the field
حکم خروج
Order theory
ترتیب جزئی
[ریاضی]
order of the day
دستور جلسه
order of the day
معادل agenda
order of the day
برنامه روزانه
order of service
سوت داور بمعنای دستورسرویس دادن
order of matrix
مرتبه ماتریس
order of magnitude
مرتبه بزرگی
order of fire
ترتیب احتراق موتور
order of fire
ترتیب توالی اتش
order of fire
روش تیراندازی
partial order
پاره ترتیب
reculaulation order
تنظیم محاسبه مجدد
partial order
ترتیب جزئی
purchase order
سفارش خرید
purchase order
دستور خرید
public order
نظم عمومی
provisional order
دستور موقت اداری
processing of the order
انجام سفارش
probation order
دستور یا حکم تعلیق مجازات
post order
حواله پستی
place an order
سفارش دادن
phantom order
قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
payable to order
قابل پرداخت به حواله کرد
pay order
سندپرداخت حقوق
pay order
لیست پرداخت حقوق
order of discharge
حکم برائت ذمه
in order to prevent
برای جلوگیری کردن
Giant Order
شیوه غول ستونی
[معماری]
structure
[first order]
ساختار
[ریاضی]
French Order
سبک معماری فرانسوی
Doric Order
سبک معماری دوریک
Orinthian Order
معماری کلاسیک
[در یونان و رم]
Composite Order
[شیوه ی ترکیبی ستون سازی رمی با ستون های پیچکی تزئین شده]
Bassae Order
[معماری یونی یونان]
balustrade Order
ترتیب نرده ستون ها
Attic Order
ستون بندی آتنی
assemblage of Order
ستون بندی مختلط
Gigantic Order
[شیوه ستون سازی توسکاری همراه با شیوه غول ستونی]
[معماری]
in good order
<adj.>
تروتمیز
in good order
<adj.>
مرتب
in good order
<adj.>
منظم
to order somebody back
کسی را فراخواندن
to order somebody back
کسی را معزول کردن
standing order
دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
to order somebody back
کسی را احضار کردن
Ionic Order
[معماری یونی یا سبک بالشی از سبک های معماری کلاسیک در یونان و رم]
arch order
[شیوه ی ستون بندی طاق]
American order
[سرستونی شبیه ستون کرنتی با برگ های کنگره ای
points of order
اخطار نظامنامهای
point of order
اخطار نظامنامهای
work order
برگ کار
work order
درخواست انجام کار حکم کار
word order
ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
word order
ترتیب واژه ها
warning order
دستور اماده باش اعلام اماده باش
warning order
دستور اگهی
trial order
سفارش ازمایشی
transfer order
دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح
transaction in order
معامله به قصد فرار از دین
transaction in order
liability avoid to
corinthian order
ساختارقرمتی
doric order
سبکمعمارییونانقدیم
Agricultural Order
سرستون
[سر ستون کرنتی با تومارهای پیچیده شده به شکل سر حیوانات یا آرایش برگ کنگره ای]
call-up order
دستور به خدمت
[سربازی]
good order
خوش ترتیب
[فلسفه]
pecking order
<idiom>
راه ارتباط بایکدیگر
My stomach is out of order.
مزاجم مرتب کارنمی کند
Is your passport in order ?
آیا گذرنامه ات مرتب وآماده است ؟
To order a meal.
سفارش غذا دادن ( درهتل ؟رستوران )
In chronological order.
بترتیب تاریخ ( بطور مسلسل )
social order
سازمانوساختاراجتماعی
postal order
هزینهپستی
law and order
اطاعتازقانون
to set in order
منظم کردن
order of discharge
حکم تصفیه
in a bad order
درهم برهم
engine order
دستور ماشین
enforcement order
دستور اجرا
embarkation order
ترتیب سوار شدن یا بارگیری
embarkation order
دستورالعمل بارگیری یا سوارشدن دستور بارگیری
dispatch order
سفارش حمل سریع
disassembly order
روش پیاده کردن وسیله
disassembly order
دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
development order
دستوربهبود اماد
development order
دستور ساخت اماد
descending order
ترتیب نزولی
delivery order
حواله تحویل
delivery order
دستورحمل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com