English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
Go and come back soon (quickly). برو وزود برگرد
Search result with all words
Impress on (instruct) her to return quickly . urge her to come back soon . به اوبسپارید که زود مراجعت کند
Other Matches
quickly بدون مصرف زمان زیادی
quickly تند
quickly بسرعت
Come as quickly as possible. تا آنجا که می شود زود بیا
Call a doctor quickly. فورا پزشک خبر کنید.
Call an ambulance quickly. فورا یک آمبولانس خبر کنید.
I wanted to go camping but the others quickly ruled out that idea. من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند.
back to back housing خانه ی پشت به پشت
back to back credit اعتبار اتکایی
come back دوباره مد شدن
back تیر اصلی پشت بند
back out دوری کردن از الغاء کردن
back out کهنه و فرسوده شدن
go back on <idiom> به عقب برگشتن
get off one's back <idiom> به حال خودرها کردن
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
back up دور زدن [با اتومبیل]
off one's back <idiom> توقف آزار رساندن
come back بازگشتن
on one's back <idiom> پافشاری درخواستن چیزی
get back <idiom> برگشتن
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
at the back در پشت
(a) while back <idiom> هفتها یا ماهای گذشته
to back up با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
back out نکول کردن
back out دوری کردن از موج
back down از ادعایی صرفنظر کردن
to back somebody up از کسی پشتیبانی کردن
to get back to somebody به کسی خبر دادن
back nine نیمه دوم پیست 81 قسمت
back off عقب بردن
to get back to somebody کسی را باخبر کردن
back off ازاد بریدن قطع کردن
back off پشت را تراشیدن
back off کاستن سرعت در سر پیچ
back off عقب رفتن
back off عقب زدن
back of پشت سر
back of در پشت
to back somebody up یاری کردن به کسی
to go back برگشتن
to back out of دبه کردن
to back out of جرزدن
the back of beyond دورترین گوشه جهان
up and back بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
right back بک راست
with one's back to the w درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
out back مایع روان شده
out back چسب مایع
on the way back در برگشتن
on ones back بستری
to back up یاری یاکمک کردن
to look back سرد شدن
to keep back بازداشتن
to keep back جلوگیری کردن از
to get one's own back تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to get back one's own انتقام خودراگرفتن
to get back دوباره بدست اوردن
to get back بازیافتن
to keep back مانع شدن
to keep back دفع کردن پنهان کردن
to come back پس امدن
to come back برگشتن
look back سر خوردن
look back سرد شدن
keep back نزدیک نشوید
come back برگشتن
back out <idiom> زیر قول زدن
(do something) behind someone's back <idiom> بدون اطلاع کسی
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
come back <idiom> به فکر شخص برگشتن
come back <idiom> دوباره معروف شدن
from way back <idiom> مدت خیلی درازی
behind his back پشت سراو
to look back از پیشرفت خودداری کردن
come back بازگشت بازیگر
To back down . کوتاه آمدن
keep back جلونیایید
keep back مانع شدن
keep back دفع کردن
go back برگشتن
get back دوباره بدست اوردن
I'll take back what i said. حرفم را پس می گیرم
Back and forth. پس وپیش ( جلو وعقب )
To be taken a back. جاخوردن ( یکه خوردن )
Welcome back. رسیدن بخیر
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
back عقبی گذشته
back پشتی
to back out [of] دوری کردن [از]
back جهت مخالف جلو
back پشتی کنندگان تکیه گاه
back کمک کردن
back نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back که یک باتری پشتیبان دارد
back پشت چیزی نوشتن
back پس
back پشت
back-up جاگیری پشت یار
back تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up پشت قرار دادن
back-up معکوس ریختن
back-up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up پشتیبانی یا کمک
back-up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back عقب
back سطح ازاد
back فهرنویسی کردن
back درعقب برگشت
back پاداش
back سوارشدن
back برپشت چیزی قرارگرفتن
back بعقب رفتن بعقب بردن
back پشتی کردن پشت انداختن
back بدهی پس افتاده
back پشت سر
back پشتیبان
back مدافع
back سمت عقب
back پشت ریختن پشت انداختن
back پشت را تقویت کردن
back فهر
back پشت نویسی کردن
back تنظیم بادبان پشت کمان
back مدافع خط میدان
back بک
back جبران ازعقب
at the back of پشت
back-up تکمیل کردن
back-up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back به عقب
back up پشتیبانی یا کمک
back up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back up معکوس ریختن
back up پشت قرار دادن
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up جاگیری پشت یار
back up تقویت کردن تقویتی
back up تکمیل کردن
back up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
to back out [of] نکول کردن
back-up تقویت کردن تقویتی
at the back of به پشتی
to back روی چیزی شرط بستن
to back out [of] الغاء کردن
at the back of در عقب
back pad بالشتکپشتی
to lie on the back بر پشت خوابیدن
walk back به عقب خم شوید
to stab in the back افتضاح
to lie on the back طاق بازخوابیدن
back wall دیوارپشتی
to stab in the back بهتان
back strap بندعقب
back straight مستقیمامعکوس
back pocket جیبپشتی
to stab in the back تهمت
back crossbar خطعرضیعقبی
back line خطکناری
with one's back to the walking درتنگنا عاجز شده تک مانده درجنگ
to pay back برگرداندن افزودن
to press back با فشار عقب بردن
to push back پس زدن
back of the amplifier آمپیلیفایرعقبی
to p aperson on the back اهسته دست به پشت کسی زدن
camera back قسمتهایپشتیدوربین
to turn one back on پشت کردن به
to hang back پس رفتن
seat back پشتیصندلی
back copy نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
to hark back برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
back issue نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
to hang back بیمیلی نشان دادن
back passage راستروده
back passage مقعد
to stab in the back رسوایی
right safety back مهرهمحافظعقبیراست
back-breaking شاق
to throw back رجوع باصل کردن
centre back نیمهعقب
to pay back پس دادن
to throw back باصل خودبرگشتن
centre-back میانیعقب
firebrick back پشتیبانآجرنسوز
reclining back لمندهپشتیدار
to throw back به تبار خود برگشتن
back-comb شانه کردن مو به سمت فرق سر
back-pedal حرف خودرا پس گرفتن
to set back بازداشتن
back-pedalled افهار ندامت کردن
back-pedalling به عقب پا زدن
back-pedalling به سرعت پسرفتن
back-pedalling حرف خودرا پس گرفتن
back-pedalling انکار کردن
back-pedalling افهار ندامت کردن
back-pedals به عقب پا زدن
to put back برگشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com