Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
HE has plenty of excuses who is in search of trick.
<proverb>
ییله جو را بهانه بسیار است .
Other Matches
excuses
معذورداشتن
excuses
عذر
excuses
معاف کردن
excuses
معذرت خواستن
excuses
تبرئه کردن
excuses
دستاویز
excuses
بهانه
he is ready at excuses
اماده است
She is always making excuses.
دائما" عذروبهانه می آورد
he is ready at excuses
برای بهانه انگیزی
He who excuses accuses himself.
<proverb>
کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند.
[ضرب المثل]
To make excuses . To quibble.
بهانه کردن
plenty
بمقدارفراوان
plenty
کفایت
plenty
فراوانی بسیاری
plenty
بسیار
plenty
فراوان
Excuses always proceed from a guilty conscience.
<proverb>
کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند.
[ضرب المثل]
plenty of rain
باران فراوان
plenty of rain
باران کافی
to have plenty of brawn
آدم گردن کلفتی
[قلچماقی]
بودن
here is bread in plenty
نان بقدر کفایت هست
We have plenty of time .
خیلی وقت هست ( داریم )
here is bread in plenty
نان فراوان داریم
it is plenty good enough
خیلی هم خوب است
horn of plenty
شاخ نشان وفور نعمت
it is plenty good enough
بقدر کفایت خوب است
to have plenty of time
وقت کافی داشتن
to have plenty of time
وقت فراوان داشتن
He has plenty of drive . he is a go- getter .
آدم کار بری است
There is no hurry , there is plenty of time .
عجله نکنید وقت زیاد داریم
There are plenty of other fish in the sea.
<idiom>
<proverb>
آدم قحطی نیست.
He is not too educated, but has plenty of horse sense .
تحصیلات چندانی ندارد ولی فهم وشعور دارد
trick
حیله زدن
trick
رمز
trick
لم
trick
حقه
trick
شعبده بازی
trick
خدعه
trick
نیرنگ
trick
فوت وفن
trick
حیله
do the trick
<idiom>
خیلی خوب کارکردن
trick
نگهبانی
trick
سکانی نگهبان
trick
خطوط
trick
شوخی کردن
trick
نوبت
trick
مدت زمان پست نگهبانی
trick
نوبت نگهبانی
trick
حقه بازی کردن
The whole trick is to ...
کل ترفندش در این هست که ...
trick
درجه بندی عدسی دوربین
monkey trick
حیله
to serve one a trick
بکسی حیله زدن
serve one a trick
بکسی حیله زدن
trick wheel
اطاق اسکان
play a trick on
حیله زدن به
confidence trick
کلاهبرداری از راه جلب اعتماد
to make a trick
با کارت شعبده بازی کردن
[ورق بازی]
monkey trick
شیطنت
hat trick
شاهکار
to play a trick on any one
بکسی حیله
trick of the trade
<idiom>
باهوش وذکاوت
There must be a catch(trick)in it.
باید حقه ای درکار باشد
He got the money from me by a trick.
با حقه وکلک پول را از من گرفت
trick question
سوالیکهجوابآننادرستاست
conjuring trick
شعبدهبازی
hat trick
شیرینکاری
hat trick
کار فوقالعاده
trick wheel
چرخ سکان
trick track
بازی تخته نردقدیمی
trick someone into doing somethings
با حیله کسی را وادار به کاری کردن
trick ski
اسکی کوتاه برای انجام حرکات نمایشی اسکی روی اب
trick or treat
قاشق زنی وکاسه زنی دم درب خانههای مردم
to play a trick on any one
زدن باکسی شوخی کردن
turn the trick
<idiom>
درکاری که میخواست موفق شدن
he played a pretty trick
خوب حقهای زد
I played every trick in the book .
هر کلکی را که فکر کنی سوار کردم ( زدم )
By an inconceivable trick( trickery) .
با حقه ایکه عقل جن هم به آن نمی رسد
His trick didnt work.
حقه اش نگرفت
play a legal trick
کلاه شرعی سر چیزی گذاشتن
he played a pretty trick
خوب حیلهای زد
You pulled a fast one. That was a neat trick you played.
خوب حقه زدی ( سوار کردی )
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it .
کلکی درکار باید باشد ( هست )
search
جستجو کردن
search
بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
to search for anything
پی چیزی گشتن
search
تجسس تفتیش کردن وارسی کردن وارسی
search
تجسس کردن
the search of
جستجوی چیزی
search
درو در عمق با اتش
search
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا عنصر مورد نظر پیدا شود.
search
تفتیش
search
روش بازیابی داده که از بخشی از داده به جای آدرس برای یافتن محل داده استفاده میکند
search
نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
search
جستجو برای یک موضوع داده
search
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
search
جستجوی فایل عناصر به صورت لیست زنجیری
search
بررسی میشود تا به عنصر مورد نظر برسیم
search
جستجویی که هر عنصریت
to search out
پیدا کردن
to search for anything
چیزیراجستجو کردن
search
جستجوی متن ها روی یک موضوع خاص با یک داده مشخص
search
1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
search
شناسایی کردن
search
کاوش
search
تکاپو بازرسی
to search
گشتن
[جستجو کردن]
to search
جستجو کردن
search
تجسس
search
جستجو
to search after
جستجو کردن
to search after
تحقیق کردن
to search after
کاوش کردن
to search after
زیر و رو کردن
search
جستجوکردن
search
گشتن
search
کاوش کردن زمین
search me
<idiom>
نمی دونم ،ازکجا بدونم
search
مراقبت کردن از زمین
search
بررسی وشناسایی زمین
search
تلاش
to search
[for]
[someone]
دنبال
[کسی]
گشتن
[ برای مثال پلیس]
search
بازرسی کردن
to search after
بازرسی کردن
right of search
حق بازرسی کشتی در دریاها
in search of
بجستجوی
in search of
در جستجوی
right of search
حق جستجو
right of search
حقی که کشتیهای دول متحارب برای جستجوی ناوگان ممالک بیطرف به منظور مطمئن شدن از بیطرفیشان دارند
sector of search
منطقه کاوش
blind search
جیستجوی بی نتیجه
chaining search
جستجوی زنجیرهای
intercepting search
کاوش برای رهگیری هوایی تجسس با رادار به منظوررهگیری
binary search
جستجوی دودوئی
linear search
جستجوی خطی
binary search
جستجوی دوتایی
retrospective search
جستجوی متن ها دریک موضوع مشخص ازیک داده
area search
جستجوی ناحیه
To search ones conscience .
کلاه خود را قا ضی کردن
area search
جستجوی دامنهای
area search
جستجوی ناحیهای
multifile search
جستجوی چند پروندهای
backward search
جستجوی پسرو
search one's soul
<idiom>
کنکاش کردن درمورد بی گناهی کسی
cover search
جستجوی بهترین منطقه پوشش عکاسی هوایی
global search
جستجوی سراسری
disjunctive search
جستجو برای داده هایی که لااقل با یکی از اعداد کلید مط ابق هستند
dichotomizing search
جستجوی دوقسمتی
dichotomizing search
جستجوی دو حالته
dichotomizing search
روش جستجو سریع برای استفاده از لیست داده ها.
search warrants
حکم بازرسی و ورود
search warrants
حکم تفتیش منزل
search warrant
اجازه تفتیش
search warrant
حکم تفتیش
search warrant
حکم بازرسی و ورود
exhaustive search
جستجو هر رکورد در پایگاه
search warrants
حکم تفتیش
fibonacci search
جستجوی فیبوناچی
search result
نتیجه جستجو
search results
نتیجه های جستجو
search results
نتایج جستجو
fibonacci search
جستجو فیبو ناجی
search coil
پیچک کاشف
search warrants
اجازه تفتیش
search warrant
حکم تفتیش منزل
search sweeping
مین روبی مراقبتی
air search
مراقبت هوایی
search mission
ماموریت تجسس زمینی به وسیله هواپیما
air search
تجسس هوایی
search light
نورافکن
search key
کلید جستجو
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
visit and search
بازدید و تجسس کردن ناو
antisubmarine search
عملیات تجسس ضد زیردریایی
antisubmarine search
کاوش ضد زیردریایی
search string
رشته جستجو
sector of search
منطقه مراقبت رادار
sector of search
منطقه تجسس رادار
area search
کاوش منطقه با دیدبانی بصری کاوش منطقهای
area search
کاوش منطقه
specific search
شناسایی مخصوص
specific search
تجسس اختصاصی منطقه
search radar
رادار تجسسی
search cycle
چرخه جستجو
search sweeping
مین روبی ازمایشی
body search
بازرسیبدنی
sequential search
جستجوی ترتیبی
search and replace
جستجو و جایگزینی
search and replace
خصوصیتی در کلمه پرداز که به کاربر امکان یاتن کلمه یا عبارت خاص میدهد وآنرا با کلمه یا عبارت دیگری جایگزین میکند
search and replace
جستجوی کلمه پرداز و تابع جایگزینی مربوط به فایل کامل یا متن
search and clear
جستجو و پاک کردن دشمن
search and rescue
عملیات تجسس و نجات
search party
دستهی جستار گرد
search party
گروه پیگرد
search parties
دستهی جستار گرد
search memory
حافظه جستجو
search parties
گروه پیگرد
dichotomizing search
جستجوی دورستهای
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com