Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 59 (5 milliseconds)
English
Persian
He's not suited for a doctor.
او
[مرد]
برای یک پزشک مناسب نیست.
Other Matches
And you are supposed to be a doctor ! some doctor ( physician ) you are !
مثلا" ناسلامتی شما یک دکتری !
suited
درخواست
suited
لباس دادن به
suited
دادخواست
suited
خواستگاری دعوی
suited
تعقیب انطباق
suited
منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
suited
جامه
suited
خواستگاری کردن
suited
تقاضا
suited
دادخواست عرضحال
suited
مرافعه خواستگاری
suited
یکدست لباس پیروان
suited
خدمتگزاران ملتزمین
suited
توالی
suited
تسلسل نوع
suited
مناسب بودن
suited
وفق دادن جور کردن
suited
خواست دادن تعقیب کردن
He is cut out for it. He is ideally (perfecly) suited to his work.
برای اینکار جان می دهد
He has been to see the doctor.
او
[مرد]
نزد دکتر بود.
to go to this doctor and that
پیش این طبیب وان طبیب رفتن
to go to this doctor and that
این حکیم وان حکیم کردن
We sent for the doctor.
برای ما این دکتر را صدا کردند.
doctor-to-be
پزشک آینده
saw doctor
ماشینی که با ان دندانههای اره رادرست می کنند
doctor of d.
دکتردرعالم دین
doctor of d.
حکیم الهی
doctor
پزشک دکتر
doctor
طبابت کردن
doctor
درجه دکتری دادن به
Go and fetch a doctor!
برو یک دکتر بیاور!
after death the doctor
<proverb>
نوشدارو بعد از مرگ سهراب
doctor in charge
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
a fake doctor
پزشک قلابی
unless otherwise prescibed
[by the doctor]
مگر اینکه
[پزشک]
نسخه دیگری نوشته
just what the doctor ordered
<idiom>
mad doctor
پزشک دیوانگان
doctor to the company
پزشک شرکت
certificate of a doctor
گواهی پزشک
school doctor
استاد دانشگاه یا اموزشگاه الهیات در قرنهای میانه
the doctor bled me
دکتراز من خون گرفت
certificate of a doctor
تصدیق طبیب
woman doctor
پزشک زن حکیم خانم طبیبه
flying doctor
پزشکسیار
spin doctor
متخصصروابطاجتماعی
Fetch a doctor at once.
زود یک دکتر پیدا کن بیاور
attendance of a doctor
حضور پزشک روی رینگ بوکس
witch doctor
ساحر
witch doctor
جادو گر و طبیب
family doctor
پزشک خانواده
herb doctor
پزشکی که با داروی گیاهی به مداوا میپردازد
An apple a day keeps the doctor away.
<proverb>
با خوردن یک سیب هر روز نیازی به دکتر نیست.
[چونکه آدم دیگر بیمار نمی شود]
the doctor ordered an ointment
پزشک مرهم تجویز کرد
The doctor is a busy man .
دکتر سرش شلوغ است
Call a doctor quickly.
فورا پزشک خبر کنید.
An apple a day keeps the doctor away.
<proverb>
غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
Ask your doctor or pharmacist about any health risks and possible side effects.
در مورد هر خطرات سلامتی و عوارض جانبی احتمالی از دکتر یا داروساز خود بپرسید.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com