English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 183 (9 milliseconds)
English Persian
He (his hair) turned grey. مویش خاکستری شد
Other Matches
It turned out well. خوب از آب درآمد
turned چرخشیافتن تغییرکردن
well turned خوب ادا شده خوش عبارت
He turned away from me . ازمن روی گرداندن
turned out فاهر لباسیکهفردیبرتندارد
grey خاکستری
the tide has turned ورق برگشته است
She turned to me and smiled. روکردبه من ولبخند زد
He turned his back on us. پشتش رابه ماکرد ( به ما پشت کرد )
He turned away from his wife . از همسرش رو گردان شد
He turned pale. رنگش پرید
it turned my stomach دلم رابهم زد
turned inside out پشت رو شده
turned in thelathe تراشیده
turned inside out وارونه
turned in thelathe خراطی شده
it turned my head سرم را بدوران انداخت یا گیج کرد
grey hen باقرقره سیاه ماده
grey hound سگ بازی
grey headed سابقه دار
grey matter بافته خاکستری رنگ که جرم اصلی مخ ومغزتیره ازان درست شده است
grey hound تازی
grey partridge کبک چیل
grey poll موی سفیدشده سر
grey propaganda تبلیغات خاکستری
grey propaganda تبلیغات منفی
grey scale سایههای خاکستری برای اندازه گیری دقیق هنگالم فیلم برداری
grey scale سایه هایی که از نمایش بخشهای رنگی روی صفحه تک رنگ تولید میشود
grey tin قلع خاکستری
dark grey رنگ خاکستری تیره
grey headed موسفیدکرده
grey headed پیر
iron-grey رنگ خاکستری وسیاه اهن
iron-grey رنگ سیاه اهن
iron grey رنگ خاکستری وسیاه اهن
dark grey رنگ موشی
dapple grey خالدار
dapple grey ابرش
pearl-grey رنگخاکستری
iron grey رنگ سیاه اهن
grey area جنبهگنگقضیهای
grey unguent روغن خاکستری
grey friar عضو جمعیت راهبان یادرویشان فرقه فرانسیس مقدس
grey cup مسابقه قهرمانی و جایزه اتحادیه فوتبال کانادایی
All of a sudden , he turned up in Europe . یکدفعه سر از اروپا درآورد
She turned the conversation to another subject. او [زن] موضوع را [به چیزی دیگر] عوض کرد.
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong. هر طور کردم غلط درآمد
He turned as pale as death . رنگش مثل گچ سفید شد
She turned as pale as death . رنگش مثل ماست سفید شد ( پرید )
Milk that has turned sour. شیری که ترش شده است.
The milk [the wine] has already turned [gone off] . شیر [شراب] پیش از این بریده شده است.
grey cast iron چدن خاکستری
grey iron foundry ریخته گری خاکستری
grey iron scrap قراضه اهن خاکستری
It made me sick . It turned my stomach. دلم را بهم زد
the math teacher-turned-model آموزگار ریاضیی که مدل شده است.
high test grey iron چدن خاکستری پرارزش
the 28 year-old nurse-turned-independent insurance consultant پرستار ۲۸ ساله که مشاور مستقل بیمه شده است
to a hair بادقتی هرچه تمامتر
to a hair موبمو
hair مو
keep one's hair on خونسردبودن
to keep one's hair on دست پاچه نشدن
to keep one's hair on خون سردبودن
to keep ones hair on دست پاچه نشدن
keep one's hair on دست پاچه نشدن
hair گیسو
against the hair ازبیراهه
hair زلف
hair موی سر
to let down one's hair کنترل از دست دادن
in one's hair <idiom> عصبانی کردن شخصی
out of one's hair <idiom> ازشر کسی راحت شدن
let down one's hair <idiom> تمدد اعصاب کردن
She had let her hair down . موهایش را ریخته بود روی شانه اش
to let down one's hair غفلت کردن از خود
hair [الیاف نازکتر از پشم مو یا کرک بز و شتر، تفاوت آن با پشم در داشتن ساختار سلولی است که کیسه های هوای موجود باعث ایجاد درخشندگی بیشتر آن می گردد.]
hair loss ریزش مو [پزشکی]
some hair gel کمی ژل مو
I'd like some hair gel. من کمی ژل مو میخواهم.
hair tint رنگ مو
hair trigger باسانی حرکت کننده
hair-grip تل - گلسر
mane hair موی یال
hair's breadth آنچهبهفاهراتفاقنیفتادهاست
My hair is falling out. موهای سرم دارند میریزند.
camel hair پارچهکلفتو پشمی
My hair is growing. موهایم دارد بلند می شود
goat hair موی بز [الیاف نازک و پشمی بز که بیشتر در قسمت های ظریف و تزئینی بافت بدلیل ظرافت آن بکار می رود. بهترین نوع آن مربوط به بز کشمیری هندوستان است که از لحاظ ظرافت و لطافت سبیه ابریشم است.]
To part ones hair . فرق سر باز کردن
hair loss آلوپسی [پزشکی]
To dye ones hair. موها را خاموش کردن
loss of hair آلوپسی [پزشکی]
to part one's hair فرق سر خود را باز کردن
My hair is falling. موهایم دارد می ریزد
loss of hair ریزش مو [پزشکی]
It is exact to hair. مو نمی زند ( کاملا"یکسان است )
hair shaft ساقهمو
hair roller بیگودی
hair esthesiometer بساوایی سنج مویی
disheveled hair زلف پریشان
disheveled hair موی ژولیده
hair space فضای باریکی درچاپ
hair space باریکه
hair splitter ادم مو شکاف
cross hair خط داخل دوربین
hair splitting موشکافی
hair splitting موشکاف
cross hair تار موی وسط دوربین
hair brush ماهوت پاک کن
hair spring فنر رقاصک
hair pulling مو کنش
camels hair کرک یاپشم شتر
hair sieve الک مویی
hair shirt پیراهن مویی که برای ریاضت میپوشند
hair crack شکاف خوردگی ترک خوردگی
hair follicle پیاز مو
hair line طناب مویی
hair line خط سربالایی دراخرحروف
hair pencil قلم مو
hair crack ترک مویی
hair crack ترک موئی
hair compass پرگار سوزنی
hair cells یاختههای مویی
hair pulling کندن مو
hair raiser مهیج
hair raiser موی برتن سیخ کننده
hair seal خوک پرموی بی گوش
camel's hair کرک یا پشم شتر پارچه پشم شتر
hair stroke خط نازک بالا یا پایین حروف نوشته یا چاپی
split hair موشکافی
tangled hair موی ژولیده یادرهم وبرهم
to part the hair فرق باز کردن
to part the hair فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
camels hair پارچه پشم شتر
to powder the hair پودر به مد یا بسرزدن
to put up ones hair مویاگیس خودرازنانه درست کردن
wavy hair موی فردار
wavy hair گیسوی مجعد
hair bulb ساقهمو
hair clip گلسر
hair dryer سشوار
hair raising مهیج
hair grip سنجاقسر
pubic hair موی زهار
he did not turn a hair هیچ خستگی وانمودنکرد
hair stroke نازک کاری درخوشنویسی
hair trigger ماشه دوم تفنگ
hair worm کرم رشته
hair-raising ترسناک
hair worm کرم پیوک
hair-raising مهیج
hair worm کرم مویی
he did not turn a hair خم به ابرویش نیاورد
matted hair موی کرک شده
part the hair فرق بازکردن
hair raising ترسناک
hair colour [British] رنگ مو
cross hair reticule تار چلیپا
einnow not thy hair زلف بربادمده
To get in somebodys hair . To irritate someone. موی دماغ کسی شدن
root-hair zone بخشموییریشه
one's hair stands on end موی تن ادم راست میشود
You have cut my hair very short . سرم را ( موهایم را ) خیلی کوتاه کردید
Comb ( brush ) your hair . موهایت را شانه کن
I found a hair in the soup . توی سوپ یک موبود (پیدا کردم )
My hair stood on end . مو بر بدنم راست شد ( از وحشت وغیره )
hair stand on end <idiom> سیخ شدن موها ازترس
hair roller pin سوزنبیگودی
I'd like a shampoo for greasy hair. من یک شامپو برای موهای چرب میخواهم.
hair pin bend مارپیچ کوهستان
I'd like a shampoo for normal hair. من یک شامپو برای موهای معمولی میخواهم.
I'd like a shampoo for dry hair. من یک شامپو برای موهای خشک میخواهم.
hair of golden wire گیسوان طلایی
hair pin bend مارپیچ
It makes ones hair stand on end . موبرتن آدم راست می شود
Not to turn a hair. Not to bat an eyelid. خم به ابرو نیاوردن
Straight hair (road,line). موی ( جاده و خط ) صاف
Thick ( sparse , thin ) hair . موی پرپشت ( کم پشت )
make one's hair stand on end <idiom> ترسیدن
To spilt hair . To make a fine distinction . مورااز ماست کشیدن ( مو شکافی کردن )
semi-permanent hair color [American] رنگ مو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com