Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
He broken an Olympic record.
رکورد المپیک را شکست
Other Matches
Olympic
المپیک
Olympic
مربوط به مسابقات المپیک
olympic rings
5 حلقه المپیک
winter olympic
بازیهای المپیک زمستانی
olympic cross
صلیب المپیک
olympic lift
بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
olympic review
نشریه رسمی کمیته بین المللی المپیک
Olympic Games
مسابقههای قهرمانی که یونانیهای باستان هرچهارسال یک باربرپامی کنند
olympic lift
کنده یک چاک
olympic trench shooting
مسابقه تیراندازی المپیک با 5تیر از 5 موضع مختلف
olympic size pool
اندازه و طول استخر المپیک 05 در 12 متر
olympic lift and cross face
گرفتن بازوی چپ حریف از جلو وران پای راست از پشت
olympic lift and cross face
کنده حصیر مال
leg ride and cross face olympic lift
سگک وارو
broken
<adj.>
شکسته
[دستگاهی]
broken
منقطع منفصل
broken
نقض شده
broken
رام واماده سوغان گیری
broken
شکسته
broken
<adj.>
خراب
broken
شکسته شده
broken down
ازپای درامد
broken-down
ازپای درامد
broken winded
تنگ نفس
broken wind
یلپپیک
broken country
زمین مضرس
heart broken
محنت زده
broken country
زمین دوعارضه
broken sleep
خواب بریده بریده
broken english
انگلیسی دست و پا شکسته
broken fibres
تار عضلانی پاره شده
broken bricks
سنگریزه
broken bricks
پاره اجر
broken field
محوطه دفاعی فراسوی خط تجمع
broken stone
سنگریزه
broken rock
صخره
broken marriage
زناشویی گسیخته
broken hardening
سخت گردانی شکسته
broken stone
سنگ شکسته
broken-hearted
دلشکسته
broken hearted
دلشکسته
broken homes
خانواده گسیخته
broken ground
زمین ناهموار
broken home
خانواده گسیخته
broken stowage
فضای خالی اطراف امادها وبارها در داخل کشتی
broken weather
هوای بی قرار
broken stone
خرده سنگ
heart broken
دل شکسته
The socket is broken.
پریز برق شکسته است.
The lamp is broken.
لامپ خراب است.
My car has broken down.
اتومبیلم خراب شده است.
to be broken on the wheel
روی چرخ گاری مردن
[نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
a broken arm
بازوی شکسته
broken-hearted
<adj.>
دل شکسته
Burglars have broken in.
دزد ها
[با زور]
آمده بودند تو.
broken money
پول خرد
In my broken English .
با انگلیسی دست وپا شکسته ام
wind broken
دچار پربادی
wind broken
ریوی شده
wind broken
خسته
I had my car broken into last week.
هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
he received a broken hand
دستش شکست
The door – handle has broken off.
دسته درشکسته است
The dog has broken loose .
سگ زنجیرش را باز کرد وفرار کرده است
My face has broken with pimples.
صورتم جوش زده است
To speake broken French.
فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
broken traffic line
خط گسسته برای امد و شد
broken traffic line
خط چین برای امد و شد
He felt like he'd finally broken the jinx.
او
[مرد]
این احساس را میکرد که بالاخره طلسم را شکنده بود.
That jar is broken and that measure spilt .
<proverb>
آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.
The house next door was broken into/burgled/burglarized yesterday.
دیروز دزد خانه همسایه را زد.
record
یادداشت درسی
on record
ثبت شده
off the record
<idiom>
خصوصی
record
یادداشت سخنرانی
record
گیرندهای که سیگنالهای الکتریکی را به مغناطیسی تبدیل میکند تا داده را روی رسانه مغناطیسی بنویسد
record
ثبت کردن ضبط کردن ضبط
record
ذخیره سازی داده یا سیگنال روی نوار یا دیسک یا کامپیوتر
record
یادداشت کردن
record
هر نوع صفحه یانوار یا اشیا مشابهای که برای ضبط و پخش صدا بکاررود
record
سجل بایگانی
record
مدرک کتبی سابقه
record
دفتر
record
ثبت
record
ثبت گواهی ثبت شده
record
یادداشت بایگانی
record
تعداد موضوعات دادههای مبوطه که در حافظه موقت نگهداری می شوند و اماده پردازش هستند
record
برنامهای که رکوردها را نگه می داردو میتواند به انها دستیابی داشته باشد و برای تامین اطلاعات پردازش کند
record
حجم داده در یک رکورد
record
تعداد رکوردهای فایل ذخیره شده
record
رکورد و داده کنترلی ذخیره شده روی رسانه پشتیبان
record
سازمان دهی وطول فیلدها ی مختلف در رکورد
record
لیست فیلدهایی که رکوردرا تشکیل می دهند با هم همراه طول ونوع داده انها
record
رکوردحاوی داده جدیدکه برای خروجی رکورداصلی به کارمی رود
record
کلیدی در دستگاه ضبط کننده برای بیان امادگی ضبط سیگنال ها روی رسانه
record
رکورد داده در یک فایل زنجیری
record
مجموعه موضوعات داده مربوطه
off-the-record
محرمانه و خصوصی
record
نوشته
record
سابقه مدرک
record
حد نصاب مسابقه
record
رکورد
record
بایگانی ضبط
off the record
محرمانه و خصوصی
record
صورت جلسه سابقه
record
صورت مذاکرات
record
تاریخچه
record
یادداشت نگارش
record
: ثبت
record
ضبط شدن
record
ثبت کردن ضبط کردن
record
نگاشتن
record
پیشینه
record
ضبط کردن
record
نام نیک
record
سابقه
record
صفحه گرامافون
record
مدرک ثبت کردن بایگانی کردن
record
پرونده
record
مدرک ثبت کردن
record
ثبت کردن
record keeping
نگهداری سوابق
record head
نوک ضبط
record gap
فاصله خالی بین رکوردها
record prices
بهترین نرخ هائی که تاکنون یاد داشت یا ثبت شده
record printer
اشاره گر رکورد
record layout
طرح بندی مدرک
record office
اداره بایگانی کل
record length
طول رکورد
record management
مدیریت رکوردها
record length
درازای مدرک
record layout
ترتیب کلی رکوردها
record manager
مدیر رکورد
record number
شماره رکورد
record layout
طرح کلی رکوردها
record management
مدیریت مدارک
record of events
دفتر ثبت وقایع
record of service
سابقه خدمت
record of events
ثبت وقایع
stock record
سابقه موجودی
tape record
روی نوار ضبط صوت صدا راضبط کردن
track record
آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
track record
پیشینه
record button
دکمهضبط
record control
دکمهضبط
record library
مرکزکرایهنوارکاست
record-breaker
فردیکهرکوردجدیدیبنام خود
record-breaking
شکستنرکورد
record separator
جداکننده رکوردها
track record
سابقه
record-breaker
ثبتکند
trailer record
مدرک پشت بند
trailer record
رکورد پشت بند
transaction record
رکورد تراکنش
unit record
تک مدرکی
unit record
رکورد واحد
verbatim record
porotocol
set a record
رکورد بر جای گذاشتن
[ورزش]
break a record
رکورد شکنی
contract record
سوابق نحوه پیشرفت قرارداد
conveyance by record
انتقال قهری به حکم دادگاه
court of record
دادگاهی که پرونده و سوابق دعاوی مطروحه را حفظ میکند
court of record
در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند
criminal record
سوء پیشینه جزائی
cumulative record
نمودار تراکمی
custodial record
پروندههای سوابق انبار سوابق انبار
data record
رکورد داده ها
debt of record
بدهی قانونی record of court محکوم به
deletion record
یک رکورد جدید که یک رکوردموجود از فایل اصلی راجابجا کرده یا کنار می گذاردرکورد حذفی
end of record
انتهای مدرک
debt of record
دین قانونی
header record
سررکورد
header record
رکورد سرامد
home record
سررکورد
clinical record
پرونده بیمارستانی
clinical record
پرونده بهداشتی
clinical record
پرونده بالینی
boot record
رکورد راه اندازی
beat a record
حد نصاب را شکستن
bear record to
تصدیق یا اثبات کردن
bad record
پیشینه بد
bad record
سوء سابقه
amendment record
رکوردی که حاوی اطلاعات جدید برای بهنگام سازی رکورد یا فایل اصلی است
addition record
رکورد اضافی
record players
گرامافون
record player
گرامافون
carded for record
از خدمت صف معاف
carded for record
معافیت از خدمت به خاطر ثبت درپرونده
clean record
نداشتن پیشینه بد
clean record
عدم سوسابقه حسن پیشینه
home record
رکورد مبدا
record gap
شکاف بین رکوردها
record as target
ثبت اماج
record as target
ثبت کردن بعنوان هدف
qualification record
پرونده خدمتی
qualification record
پرونده مهارت فنی
physical record
رکورد فیزیکی
physical record
همه اطلاعات از قبیل داده کنترل برای رکورد ذخیره شده در سیستم کامپیوتری
physical record
بیشترین واحد داده که در یک عملیات قابل ارسال باشد
physical record
مدرک مادی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com