Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
He came back with his tail between his legs.
دست از پ؟ درازتر برگشت
Other Matches
tail between one's legs
<idiom>
احساس شرمندگی
tail to tail polymer
بسپار دم به دم
legs
خط واصل بین دو نقطه شاخه
legs
ساق پا قسمتی از زمین کریکت شامل محل توپ زدن و محدوده اطراف او
he is on his last legs
در دم واپسین زندگی است
to have the legs of
تندتر رفتن از
to have the legs of
پیش افتادن از
legs
مسافت طی شده قایق در یک دور
on one's/its last legs
<idiom>
نیرو وسودمندی
to take to one's legs
ریختن
he is on his last legs
پایش لب گوراست
legs
مسیر ممکن در یک تابع
he is on his last legs
کار وبارش خوب نیست
legs
ساق
he is on his legs
از بستربرخاسته است
legs
قسمتی از مسابقه
legs
پا زدن
legs
ساق پا
legs
پایه
legs
ساقه
legs
ران
he is on his legs
بر پا ایستاده است
legs
پا پاچه
legs
پاچه شلوار
legs
شاخه مسیر حرکت
legs
ساق مثلث قائم الزاویه
legs
دوندگی کردن
legs
بخش قسمت
he is on his legs
کارش دایراست
sheer legs
سه پایه
sea legs
شاخههای مسیر حرکت ناو
to stand on one's own legs
متکی بخود بودن
thoracic legs
پایچسبیدهبهقفسهسینه
sheer legs
ماچونه
red legs
نام چندجورپرنده که پاهای قرمز دارند
peg-legs
پای چوبی
to stretch one's legs
<idiom>
خستگی درکردن
peg-legs
پای ساختگی
to fall on one's legs
از دشواری رها شدن
sheer legs
یکجور جرثقیل
he walked me off my legs
مراخسته کرد
shear legs
جرثقیل پایه دار
to stretch one's legs
برای ورزش راه رفتن
peg-legs
دارای پای مصنوعی
with the legs crossed
چهارزانو
Shall wd go for awalk ? shall we go and stretch our legs .
میل دارید قدری قدم بزنیم ؟
She has long and shapely legs .
ساق پاهای کشیده وخوش ترکیبی دارد
daddy-long-legs
رجوع شود به fly crane
daddy-long-legs
بابا لنگ دراز
ido not feel my legs
نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
Stretch your legs according to your coverlet .
<proverb>
پایت را به اندازه گلمت دراز کن .
I had pins and needles in my legs.
ساق پاهایم
[در اثر خواب رفتگی]
مور مور می کردند.
My legs fell asleep
[are numb]
.
ساق پاهایم خوابشان برده
[سر شده اند]
.
tail
قسمت عقب اسکی
tail
قسمت عقبی تخته موج
tail on
طناب را بکشید
tail
واگذاری غیر معوض اموال غیر منقول
tail on
کشیدن طناب
tail
دم یک لولا
tail
داده تشخیص داده شده در انتهای لیست داده
tail
کد کنترل برای ارسال سیگنال در انتهای پیام
tail
عقب
tail
ته
tail-off
کاهشتدریجیدرارزش
tail away
عقب افتادن
tail away
ول شدن
tail away
کم شدن
tail
دنباله
tail
دم
tail
دامنه
tail
تعقیب کردن
back to back housing
خانه ی پشت به پشت
back to back credit
اعتبار اتکایی
under tail covert
زیردم نهان
boat tail
پاشنه قایق
land tail
باقیمانده زمینی یکان
land tail
بنه زمینی
tail male
اسب نر از اجداد اسب مسابقه
tail pole
کابلخارجی
turn tail
<idiom>
فرار از خطر یا مشکل
boat tail
دم قایق
tail load
بار دم
tail lamp
چراغ عقب اتومبیل
vertical tail
دم قائم
tail escape
نهر تخلیه انتهائی
tail female
مادیان از اجداد اسب مسابقه
cats tail
پته لویی
cat tail
پته لویی
tail fin
باله دم ماهی
tail fin
تیغه دم
vee tail
دم پروانهای
tail gates
دریچههای قسمت انتهائی سد
tail group
مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود
tail piece
سیم گر
tail of helix
لایهبیرونی
tail edge
نوکلبه
tail comb
شانهدم دار
tail assembly
قسمتهایدم
T-tail unit
بخشدم تیشکل
sea tail
بنه دریایی یکانهای هواروکه با کشتی حمل میشود
rat tail
دم موشی
tail skid
قسمتی که وزن دم هواپیما رامتحمل میشود
tail wind
بادوزان درعقب هواپیما
tail wind
باد دم
tail feather
پردم
beaver tail
نوعی کاشی
tail piece
زه گیر ارایش ته فصل
tail pipe
لوله اگزوز
sea tail
دنباله دریایی یکانهای هوارو
tail planes
سطوح دم
tail race
کانال هدایت اب از توربین به خارج
mare's tail
هپوریس رسمی
cable tail
انتهای سیم
rat's tail
یکجور سوهان کوچک گرد
shirt-tail
خویشاوند دور
to tail in a timber
یک سرتیری رادرتوی دیوارقراردادن
fee tail
تقسیم تناصفی اراضی از طرف مالک ملک موقوف یا حبس شده
fish tail
مانند دم ماهی
shirt-tail
اطلاعاتی که در آخر مقالهی روزنامه افزوده میشو
tail drain
نهر زهکش
shirt-tail
بخشی از پیراهن مردانه که زیر شلوار میرود
heir in tail
وارث دارایی حبس شده
tail coat
جامه دامن گرد که پشت ان ماننداست به دم
shirt-tail
ته پیراهن
tail light
چراغ عقب ماشین
fee tail
برسد
fee tail
تقسیم مالکیت اراضی بین مالک و دیگری به نحوی که نصف ان برای خود مالک ونیم دیگر به منتقل الیه
butterfly tail
دم پروانهای
tail cone
دنباله مخروطی
tail clusters
ابگیرهای مجتمع
tail boom
پایهای که سطوح دم را تحمل میکند
fan tail
دم چتری
to tail to the tide
باجزرومد حرکت کردن
fan tail
کبوتر چتری
tail block
قلاب عقب هواپیما
tail block
قرقره طناب دار
tail lights
چراغ عقب ماشین
tail end
قسمت نهایی انتها
draggle tail
زن شلخته
head or tail
شیر یا خط
tail drain
نهرچه ابهای مازاد
tail end
قسمت انتهایی
tail end
دنباله
cotton tail
خرگوش امریکایی
cow's tail
دم گاوی
to turn tail
گریختن
cow's tail
انتهای طناب
shirt-tail
قوم و خویش دور
dragons tail
نقطه اعتدال خریفی
turn tail
پشت کردن
turn tail
گریختن
tail rotor
رتور دم
to turn tail
پشت کردن
draggle tail
دارای دامن کثیف والوده
rat tail file
سوهان گرد
upper tail covert
دم نهانفوقانی
(can't) make head nor tail of something
<idiom>
فهمیدن ،یافتن منظور چیزی
the fat tail of a sheep
دنبه گوسفند
A cow without horns and tail.
<proverb>
گاو بى شاخ و دم .
rat tail file
سوهان دم موشی
pig tail of brush
سیم زغال
in two shakes of a lamb's tail
<idiom>
باسرعت
tail pipe extension
لولهکابلخرطومی
He cracks walnuts with his tail .
<proverb>
با دمش گردو مى شکند .
Unless the dog is trodden on the tail , it will no.
<proverb>
تا پا روى دم سگ نگذارى گاز نمى گیرد .
tripod tail support
حافظسهپایه
head to tail polymer
بسپار سر به دم
The dog was wagging its tail .
سگ دمش را تکان می داد
To twist the lions tail .
با دم شیر باز ؟ کرد ؟ ( جسارت یا ریسک کردن )
swallow tail coat
جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
swallow tail coat
جامه شب
tail setting angle
زاویه نصب دم
triple tail unit
تختهدم سهپرده
brush pig tail
سیم زغال
long tail liability
تعهد طولانی مدت
to nick a horse's tail
بیخ دم اسب را چاک زدن برای اینکه دم خود را بلند نگاه دارد
fuselage-mounted tail unit
بخشدم نصبشدهبهبدنه
fin-mounted tail unit
بالسوارهرویدم
anti-torque tail rotor
دم چرخانضدلفزش
My ass never had a tail from the time it was a foa.
<proverb>
خر ما از کرگى دم نداشت .
To turn tail . To show a clean pair of heels .
فرار را بر قرار ترجیح دادن
back
پشت نویسی کردن
back
بک
back
مدافع خط میدان
back
تنظیم بادبان پشت کمان
get back
دوباره بدست اوردن
back
پشت را تقویت کردن
go back
برگشتن
back
مدافع
back
پشتیبان
back
بدهی پس افتاده
back
پشتی کردن پشت انداختن
back
بعقب رفتن بعقب بردن
back
برپشت چیزی قرارگرفتن
back
سوارشدن
back
پشت چیزی نوشتن
back
فهرنویسی کردن
Welcome back.
رسیدن بخیر
back
پشت سر
back
پشت ریختن پشت انداختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com