English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
English Persian
He did not live long enough to … آنقدر عمر نکرد که ...
Search result with all words
long live زنده باد
long live پاینده باد
to live a long life عمر دراز کردن
To live a long life . عمر طولانی (زیاد ) کردن
Other Matches
Dont be long. Step on it . Dont take long over it . Get a move on. طولش نده (زود باش )
to live through something تاب چیزی را آوردن
live زنده کردن
live فشنگ جنگی
live مهمات جنگی
live تیراندازی جنگی
live برقدار
live-in سرخانه
live تحت پتانسیل
live زنده
live به سر بردن
to live through something طاقت چیزی را داشتن
to live through something چیزی را تحمل کردن
live on بازهم زنده بودن
live : زندگی کردن زیستن
live زنده بودن
live :زنده
live سرزنده
live موثر
live دایر
live-in زیست کننده در محل کار
live up to <idiom> طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
live on بزندگی ادامه دادن
to live in پیش استاد یا کارفرمای خودغذا خوردن
live it up <idiom> روز خوبی راداشته باشید
live down <idiom> جبران خطاواشتباه
live down باخاطرات زنده ماندن
where do you live کجا زندگی می کنید یا منزل دارید
live جریان دار
live in a small way با قناعت زندگی کردن
it is impossible to live there نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
live in a small way بدون سر و صدا زندگی کردن
live lining ماهیگیری در رودخانه که نخ و قلاب با جریان اب حرکت می کنند
live ball توپ در جریان
live ball توپ زنده
How can you know the value of water -you who live . <proverb> تو قدر آب چه دانى که در کنار فراتى .
does your father live ایا پدر شما زنده است
live forever زندگی ابدی
it is impossible to live there در انجا میسرنیست
live fire تیراندازی با تیر جنگی تیراندازی با فشنگ جنگی
live data داده موثر
live box جعبه یا قلمی که در اب اویزان میکنند تا موجودات ابزی را زنده نگاهدارند
live forever ابرون ریشه دار
live bearing زنده زا
live bag توری که ماهی را در زیر اب زنده نگهمیدارد
live ammunition مهمات جنگی
live exercise تمرین رزمی حقیقی
live exercise تمرین با تیر جنگی
live out of a suitcase <idiom> تنها بایک چمدان زندگی کردن
live forever ابرون گس
live load بارزنده
to die or to live مردن یازیستن
to live in privacy تنهازیستن
to live in reproach بخواری یا مذلت زیستن
to live to oneself تنها زندگی کردن
we eat that we may live میخوریم برای اینکه زنده باشیم
live wire سیم برقدار
live wire سیم زنده
live wire آدم پر حرارت و با پشتکار
live wires سیم برقدار
to live in luxury خوش گذرانی کردن
to live in luxury درنعمت زیستن
to live in luxury با تجمل زندگی کردن
to live beyond one's means بیش از حدود استطاعت خودخرج کردن
to live en pension شبانه روزی شدن درمهمانخانه شبانه روزی زندگی کردن
to live extempore دست بدهن بودن یازندگی کردن
to live extempore کردی خوردی زندگی کردن
to live fast خوش گذرانی کردن
to live fast ولخرجی کردن
to live in a small way با هزینه کم و بی سر وصدازندگی کردن
to live in cloves روی تشک پرقو زندگی کردن
live wires سیم زنده
live wires آدم پر حرارت و با پشتکار
live round گلوله جنگی
live out the night شب را صبح کردن
live out the night شب را بسر بردن
live oak بلوط ویرجینیا
live load بارموثر
live load بار رونده
live load بار زنده
live round تیر جنگی
live steam بخار زنده
live stock چارپایان اهلی
Where dose she live ? کجا زندگی می کند ؟
To live in affluence . درنازونعمت زندگه کردن
How many people live here ? چند نفر دراین خانه می نشینند ؟
To live off ones capital . ازمایه خوردن
live vessel شناوه با خدمه
live up to one's principles موافق مرام خود رفتار کردن
live up to one's income به اندازه درامد خود خرج کردن
live stock مواشی وگاووگوسفندی که برای کشتاریافروش پرورش شود احشام
live load سربار
to live out of town در بیرون از شهر زندگی کردن
to live out [British E] در بیرون از شهر زندگی کردن
to live outside Tehran بیرون از تهران زندگی کردن
to live in poverty [want] در تنگدستی زندگی کردن
to live outside Tehran در حومه تهران زندگی کردن
to live at the expense of society روی دوش جامعه زندگی
live copy paste کپی الصاق مستقیم
to live at the expense of society بار دیگران شدن
to live like animals [in a place] در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
to live like animals [in a place] مانند حیوان زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
to live at hack and manger درفراوانی زیستن
(live off the) fat of the land <idiom> بهترین از هرچیز را داشتند
To live a seeluded life. درگوشه تنهائی بسر بردن
To live from hand to mouth . دست به دهن زندگه کردن
We live in the Machine Age . ما درعصر ماشین زندگه می کنیم
I live a very regular life . زندگی خیلی منظمی دارم
To live in a fools paradise . گول خوشیهای خیالی وزود گذر را خوردن
to live like cat and dog دائما با هم جنگ و دعوا داشتن [زن و شوهر]
live high off the hog <idiom> خیلی تجملاتی زندگی کردن
I live in the apartment(flat) below. درآپارتمان زیری زندگه می کنم
live load reduction کاستن از بار زنده
The doctors dont think she wI'll live. پزشکان امیدی به زنده ماندن اوندارند
live from hand to mouth <idiom> پول بخور نمیر داشتن
May his soull live in peace. روحش شاد باشد
My name is "Oliver Pit" and live in Berlin. اسم من الیور پیت هست و در برلین زندگی میکنم.
Most home helps prefer to live out. بسیاری از کارگران خانگی ترجیح می دهند بیرون از خانه زندگی کنند .
By trying to live like a king one ends by drawing . <proverb> آخر شاه منشى کاه کشى است .
They live abroad for the greater part of the year. آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
To live on borrowed money . To play for time . این کلاه آن کلاه کردن ( کلاه کلاه کردن )
people who live in glass houses should not throw stones <idiom> هرچه را برای خود میپسندی برای دیگران هم ب"سند
not long a go چندی پیش
long little پاینده باد
long little زنده باد
long- کشیده
long مناسب بودن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
not long a چندوقت پیش
long :اشتیاق داشتن
not long a مدتی نگذشته است
long- طولانی طویل
long- دراز
long طی مسافت زیاد توپ
long طولانی
long بلند
not long a go همین تازگی ها
long مدت زیاد
long توپ بلند به اوت
long off موضع گرفتن در جلو توپزن ودور از او در یک طرف
very long برد خیلی زیاد
long course استخر 05 متر
long- مدت زیاد
long دیر گذشته ازوقت
so long خدا حافظ
so long بامیددیدار
long کشیده
long طولانی طویل
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
so long as تاوقتی که
long دراز
so long as مادامی که بشرطی که
long- طولانی
long- بلند
long- مدید
very long شعاع عمل زیاد
long- :اشتیاق داشتن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- مناسب بودن
long- طی مسافت زیاد توپ
long- توپ بلند به اوت
long مدید
See you again . So long. به امید دیدار
long on موضه گرفتن در جلو توپزن ودور از او در طرف دیگر
as long as بشرطی که
get a long with you بروپی کارت
go long تلاش درپاس طولانی بجلو
as long as <idiom> به شرط اینکه ،به این شرط که
as long as بمدت طولانی
come a long way <idiom> برنامه بزرگی ریختن
I've known her at least as long as you have. آشنایی من با او [زن] کمک کمش به اندازه مدت آشنایی تو با او [زن] است.
how long تاکی تاچه وقت چقدر
as long as تا زمانیکه بمقدار زیاد
how long since is it? چند وقت پیش بوده است
how long since is it? چندوقت است
To wish (long) for something. آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
it will not take long مدت زیادی نمیخواهد
it will not take long نخواهدکشید
it will not take long طولی
How long will it take? چقدر طول می کشد؟
for long خیلی
for long مدت زیادی
to say so long to somebody با کسی خداحافظی کردن
at long last بالاخره
long a go مدت زیادی پیش
long a go مدتی پیش
long- دیر گذشته ازوقت
long a مدت مدیدی بعد
at long last عاقبت
at long last اخرالامر
before long بزودی
before long بهمین زودی
as long as ازوقتی که
long a مدتهاپس ازان
as long as از زمانیکه
long term بلند مدت
long thrust سخمه بلند
long suffering زحمت کش
long thrust وضعیت سخمه بلند
long suffering زحمت کشی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com