Dictiornary-Farsi | He fainted from hunger. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 55 (4 milliseconds)

English	Persian
He fainted from hunger.	از گرسنگی غش کردوافتاد


Other Matches

fainted	ضعیف
fainted	ناپیدا
fainted	خفیف
fainted	کمرنگ
fainted	تیره
fainted	غشی
fainted	ضعف کردن ضعیف
fainted	از حال رفتن
fainted	غش کردن
fainted	ضعف کردن
fainted	غش
fainted	کم نور
hunger for	ارزوی چیزی
hunger for	اشتیاق به چیزی
many d. of hunger	بسیاری از گرسنگی می میرند
hunger [for something]	هوس [چیزی را] کردن
hunger	اشتیاق داشتن
hunger	اشتیاق
hunger	قحطی گرسنه کردن
hunger	گرسنگی دادن گرسنه شدن
hunger	گرسنگی
hunger strike	اعتصاب غذا
hunger for data	میل شدید به داده ها
to go on a hunger strike	اعتصاب غذا کردن
hunger-striker	اعتصاب غذا کننده [زن ] [مرد]
a pang of hunger	احساس ناگهانی گرسنگی
hunger pain	درد گرسنگی [پزشکی]
sensation of hunger	احساس گرسنگی
hunger cloth	پرده روی صلیب ومجسمه ها [دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
Hunger is the best sauce. <proverb>	گشنگی بهترین خوشمزه کننده غذا است. [ضرب المثل ]
hunger osteopathy	بیماری استخوانی ناشی از گرسنگی
to suffer from hunger	گرسنه ماندن
under the stimulus of hunger	بر اثرگرسنگی
under the stimulus of hunger	از فشار گرسنگی
ravenous hunger	حرص
ravenous hunger	گرسنگی زیاد
hunger pangs	دردهای گرسنگی
patience of hunger	طاقت گرسنگی
patience of hunger	تاب گرسنگی
land hunger	از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
hunger striker	کسیکهدراعتصابغذاباشد
hunger strikes	اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger drive	سائق گرسنگی
hunger strike	اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
ghrelin [hunger hormone]	گرلین [هورمون اشتها آور] [بیوشیمی]
I feel faint with hunger.	از گرسنگی احساس ضعف می کنم.
Hunger begets crime.	گرسنگی سبب جرم و جنایت میشود.
to die of hunger [thirst]	از گرسنگی [تشنگی] مردن
iam not patient of hunger	من نمیتوانم تاب گرسنگی رابیاورم
We suffered hunger for a few days .	چند روز گرسنگی کشیدیم
The soldiers died from illness and hunger.	سربازان از گرسنگی و بیماری مردند.
He warned he would go on a termless hunger strike.	او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
They must hunger in frost, that will not work in heat. <proverb>	آنهایی که در تابستان کار نمى کنند بایستى در زمستان گرسنه بمانند.
hunger for power [craving for power]	میل شدید به قدرت

He fainted from hunger.

از گرسنگی غش کردوافتاد