English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
He is a bih shot ( noise ) in this town . جزو کله گنده های شهر است
Other Matches
shot noise اثر ساچمهای
noise پارازیت
noise عامل مخل
noise همهمه
noise شایعه و تهمت
noise اختلال
noise خش
noise صدا راه انداختن پارازیت
noise طنین
noise قیل وقال
noise سر وصدا
noise شلوغ
noise صدا
noise اوا
noise سر و صدا
noise سروصدا
noise نویز
noise استاتیک یا حرارت ایجاد شده است و نیز از ستاره ها یا خورشید
noise منبع تغذیه
noise که از طریق میدان الکتریکی یا مغناطیسی
noise سیگنال تصادفی آماده اضافه بر هر سیگنال درخواستی
noise توانایی یک مدار برای نادیده گرفتن یا حفافت در مقابل اختلال
noise نوفه
noise انتشار دادن
what noise is that? این چه صدایی است
noise اختلال در سیگنال به علت اشکار در مدتهای زمانی کوتاه
noise سر و صدا
town شهر
town شهر کوچک
from out of town از بیرون [از]
town خرده شهر
from out of town از خارج [از شهر]
town شهر
town شهرک
the town گردش وسیاخت درشهر
out of town بیرون شهر
town شهرک
town قصبه
town شهر کوچک قصبه حومه شهر
town شهر کوچک
go to town <idiom>
It's all over town. <idiom> این خبر درشهر پراست.
Get out of town! <idiom> جدی می گی؟ [اصطلاح روزمره]
new town شهرتازهسازیکهبتدریجدرحالصنعتیشدنباشد
Get out of town! <idiom> شوخی میکنی؟ [اصطلاح روزمره]
he makes most noise او از همه بیشتر صدا یا
he makes most noise میکند
grid noise پارازیت شبکه
grid noise نویز شبکه
galactic noise تشعشع رادیویی کهکشان صوت پراکنی از جانب کهکشان
make a noise شلوغ کردن
noise filter صافی همهمه
noise generator خش زا
noise immunity مصونیت از اختلال
noise level میزان خش
induced noise نویزجریان قوی
i am unused to that noise من به ان صدا اشنا نیستم
make a noise سر و صدا کردن
input noise پارازیت ورودی
indistinct noise صدای اهسته و نامعلوم
humming noise اغتشاش صوتی
input noise پارازیت اولیه
intensity of noise شدت پارازیت
impluse noise نویز ضربه جریان
induced noise پارازیت القاء شده
noise transmitter فرستنده پارازیت
line noise اختلال
line noise پارازیت خط
magnetic noise نویز مغناطیسی
noise level سطح پارازیت
noise limiter همهمه کاه
noise margin تفاوت خش
to make noise سر و صدا کردن
to make a noise صدا کردن
white noise نوفه سفید
The noise kept me awake . سروصدا نگذاشت بخوابم
The noise died down. سروصدا ها خوابید
big noise آدم مهمدریکارگان
white noise نویز سفید
to make a noise شلوق کردن
to make a noise پهن شدن
they make much noise خیلی صدا می کنند
they make much noise زیاد شلوق می کنند
noise pollution نوف الایی
noise pollution الودگی صدا
noise potential پتانسیل نویز
noise silencer خاموشگر همهمه
noise suppression پارازیت گیری
picture noise پارازیت روی تمام صفحه نمایش
noise suppression جلوگیری ازپارازیت
noise suppressor صدا خفه کن
quantization noise اختلال تدریج
schottky noise همهمه شوتکی
to make a noise منتشر شدن
ambient noise صدای اطراف
background noise اختلال پس زمینه
background noise صدای پس زمینه
background noise پارازیت
background noise اصوات مزاحم
background noise همهمه
ambient noise نوعی صدای زیرابی
background noise در پیمایش نوری این مسئله نوعی تداخل الکتریکی است که توسط لکههای جوهر و یاذرههای مرکب چاپ بر روی زمینه تصویر فاهر میشود
town halls عمارت شهرداری
town halls کاخ شهرداری
To be the talk of the town. سرزبانها افتادن
There are not many amusements in this town. دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
Road Town توانائیدرقضاوتعادلانه
boom town شهرصنعتیشده
town halls تالار شهرداری یا فرمانداری
small-town کم سروصدا
small-town شهرستانی
post town شهری که پستخانه مستقل دارد
principal town شهر عمده
town halls تالار انجمن شهر
ghost town شهر متروک
She is the talk of the town . همه راجع به او ( پشت او ) صحبت می کنند
They searched the whole town . تمام شهر را گشتند ( جستجو کردند )
The town has a European look. این شهر قیافه اروپایی دارد
I am a strange in this town. دراین شهر غریب هستم
man about town مرد فعال اجتماعی وجهانی
town criers جارچی
town crier جارچی
town planning شهرسازی
town houses گدا خانه دارالمساکین
town houses خانه شهری
town house گدا خانه دارالمساکین
town house خانه شهری
small-town وابسته به شهرهای کوچک
shanty town بیغوله
town hall تالار انجمن شهر
town meeting انجمن بلدی شورای شهری
town meeting انجمن شهری
town manager شهردار انتصابی
town fog نوعی مه یخ مانند که دردرجه حرارت خیلی پایین تولید میشود و معمولا درشهرهای پر جمعیت دیده میشود
town council انجمن شهرداری
town council انجمن شهر
test town شهر مورد ازمایش
test town شهرمورد نمونه گیری
the outskirts of the town حومه شهر
town hall تالار شهرداری یا فرمانداری
county town شهر مقراستاندار
county town حاکم نشین استان
town clerk کارمند شهرداری یافرمانداری
to patrol a town برای پاسبانی دورشهر گشتن
town planner مهندس شهرساز
town wall باروی شهر
w kilometres of the town در2 کیلومتری شهر
shanty town گدامحله
shanty town کوخگاه
satellite town پیراشهر
town hall عمارت شهرداری
shanty town حصیرآباد
home town زادشهر
home town خاستگاه
home town زادگاه
home town شهر موطن
George Town نام محلهای در شهر واشنگتن در آمریکا
George Town بندر جرج تاون
Cape Town بندر کیپ تاون
town hall کاخ شهرداری
we fixed in the town در شهر ماندیم
to patrol a town شهری را گشت زدن
Company town شهرک کارگران
provincial town شهرستان
in the navel of the town در ناف شهر
corporate town شهری که حقوق بلدی داردومیتواندشهرداری داشته باشد
he has a fine p in the town اوخانه خوبی در شهر دارد
to work out of town در حومه [بیرون] شهر کار کردن
Is there a bus into town? آیا اتوبوس برای شهر هست؟
to live out of town در بیرون از شهر زندگی کردن
country town شهرستان
dry town شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
assize town شهر مقر دادگاه جنایی
to make a noise in the world مشهور شدن
The noise distracts my attention . سروصد ا حواسم را پرت می کند
signal to noise ratio نسبت پیام به همهمه
singal to noise ratio نسبت سیگنال به اغتشاش
input noise voltage ولتاژ پارازیت اولیه
Dont make so much noise. اینقدر سروصدانکن
magnetic fluctuation noise اثر برکهاوزن
He cried the news all over the town . با داد وفریاد خبررا ؟ رشهر پرکرد
A single town and two different rates!. <proverb> یک شهر و دو نرخ؟!.
small country town شهرستان کوچک
We painted the town red . تمام شهر را گشتیم ( تماشا کردیم )
Which bus goes to the town centre? کدام اتوبوس به مرکز شهر میرود؟
man a bout town ادم بیکاری که همیشه به باشگاه و نمایشگاههای شهر میرود
paint the town red <idiom> اوقات خوشی داشتن
to paint the town red عربده کردن
Can I drive to the centre of town? آیا می توانم تا مرکز شهر با ماشین بروم؟
to paint the town red مستی کردن اشوب کردن
His invevtion made a noise in the world. اختراعش دردنیا سروصدائی براه انداخت
noise reducing antenna system انتن ضد همهمه
The town is famous for its hot springs . این شهر بدلیل چشمه های آبگرمش شهرت دارد
I hear a strange noise ( voice , sound ) . صدای غریبی به گوشم می رسد
one shot یک بارهای
within shot در تیررس
Take my shot بند کفشم باز شده
shot تیر
shot ساچمه
shot جوانه زده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com