Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
He is a close friend of mine .
دوست نزدیک من است
Other Matches
This is my friend.
این دوست من است.
friend
دوست کردن
friend
دوست
friend
رفیق
friend
یار
friend
یاری نمودن
A friend in need is a friend indeed..
<proverb>
دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
to make a friend of
دوست شدن با
bosom friend
دوست محرم یا صمیمی یاهمدم
I reckoned him as my friend.
اورا دوست خود حساب می کردم
Whatever comes from a friend is good .
<proverb>
هر چه از دوست رسد نیکو است .
Bring your friend along.
دوستت را همراه بیاور
school friend
دوستمدرسهای
pen-friend
فردیکهبهدوستانشزیادنامهمیدهد
She was talking to (with ) a friend .
داشت با دوستش صحبت می کرد
lady friend
دوستدختر
to break with one's friend
با دوست خود بهم زدن
to send something to my friend
چیزی را به دوستم فرستادن
i imagine he is my friend
چنین می پندارم
his friend's murder
قتل دوست او
i imagine he is my friend
من تصور میکنم او دوست من است
i imagine him to be my friend
من تصور میکنم که او دوست من است
I bought it on the recommendation of a friend.
طبق توصیه دوستم آنرا خریدم
One enemy is too many, a hundred friend are too few.
<proverb>
یک دشمن زیاد است صد دوست کم .
fair-weather friend
آدم بی وفا
A steadfast (constant) friend.
دوست ثابت وپابر جا
fair-weather friend
رفیق نیمه راهه
fair-weather friend
<idiom>
شخصی که تنها دوست است
enemy in liken of friend
دشمن در لباس دوست
identification of friend from foe
دستگاه تشخیص
He came under the guise of friend ship .
درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
A steadfast(firm, staunch) friend.
دوست پر وپا قرص
Some friendship ! This is a fine way to treat a friend !
معنی دوستی را هم فهمیدیم
close
انتها
close
در یک زبان برنامه سازی دستوری که بیان میکند برنامه دستیابی به فایل یا وسیله خاص را تمام کرده است
close
تغییر وضع درایستادن
close
نزدیک شدن به فورواردها
close up!
پشت توپ رو !
close in
نزدیک شدن به دشمن
close with
اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
to close down
بستن
to keep close
نزدیک ماندن
close with
نزدیک شدن به دشمن
close
بن بست
close by
دم دست
close by
نزدیک
close in
نزدیک شدن شمشیرباز به بدن حریف
close in
نزدیک شدن
close
نزدیک بهم
close
پرچم افراشته
close
چهار گوشه
close-up
از نزدیک
close-up
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up
کاملا افراشته
close-up
از جلو
to be quite close
نزدیک به هم بودن
close up
از نزدیک
close up
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close up
کاملا افراشته
close up
از جلو
close
حیاط
close
جای محصور
close
چهاردیواری محوطه
to close down
تعطیل کردن
close
بستن
close
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
نزدیک به ناو
close
محصورکردن
close
مسدود کردن
close
منعقدکردن
close
: بستن
close
نزدیک
close
پایان
close
ایست توقف
close
تنگ
close the door please
خواهش دارم
to close airspace
مسدود کردن فضای هوایی
close the door please
اگرزحمت نیست
close up view
نمای کلوزاپ
close price
دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
close up view
نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
close-fisted
<adj.>
دست بسته
to close airspace
محصورکردن فضای هوایی
close the door please
بیزحمت در را ببندید
close interval
فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
close supervision
نظارت مستقیم
close range
مسافت نزدیک
close range
فاصله نزدیک
close ranks
فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
close price
قیمت نزدیک
close march
راهپیمایی با فاصله جمع فرمان " فاصله جمع " درراهپیمایی
close station
خدمه بدو مرخص
close station
افراد بدو مرخص
close supervision
نظارت نزدیک
close support
پشتیبانی نزدیک
danger close
خطر نزدیک
danger close
خطرنزدیک است
close-knit
همبسته
close-knit
صمیمی و متحد
close reach
نزدیکبهنقطهپایان
close-up lens
لنزکلوزآپ
close season
فصلصید ماهیو شکار در بریتانیا
close-cropped
مویکوتاهشده
close-set
چشمهاینزدکبهم
close ranks
<idiom>
برای جنگیدن درکنارهم جمع شدن
I had a close shave .
خطر ؟ زبغل گوشم پرید
to lie or keep close
پنهان بردن یاماندن
to draw to a close
به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
to close up the rear
اخر از همه امدن
disorderly close down
آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
breach of close
تجاوز به ملک دیگری
he had a close shave of it
مفت جست
to have someone
[something]
under
[close]
scrutiny
کسی
[چیزی]
را با دقت آزمودن
[نظارت کردن]
close to home
<idiom>
به احساسات شخصی نزدیک شدن
of a close texture
سفت باف
run close
سخت دنبال کردن
close-knit
ریز بافت
To close the ranks .
صفوف خود را فشردن
close in security
برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
close column
ستون جمع
close-fitting
قالب تن
close-ups
از نزدیک
close-ups
از جلو
close fitting
چسباندن
close-ups
کاملا افراشته
close confinement
زندان انفرادی
close control
کنترل نزدیک
close control
رهگیری به روش کنترل نزدیک
close-fitting
چسباندن
close fitting
قالب تن
close attack
سه مهاجم
close column
ستون بسته
close combat
رزم نزدیک
close combat
جنگ تن به تن
close confinement
حبس انفرادی
close aneal
گداختن مسدود
close aneal
باز پختن مسدود
close aboard
نزدیک به قایق دیگر
close controlled
همکاری نزدیک
close controlled
رهگیری بروش کنترل نزدیک
close coordination
همکاری نزدیک
close fistedness
خشک دستی
close fistedness
خست
close fit
مناسب
close aboard
پوشش هوایی نزدیک
close aboard
نزدیک
close aboard
چسبیده به
close grain
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close grained
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close fisted
خسیس
close corporation
شرکت یا بنگاهی که توسط عده معدودی از افراد اداره میشود
close corporation
شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
close defence
سه مدافع
close coordination
هماهنگی نزدیک
breach of a close
تجاوز به ملک دیگری
close coupling
جفتگری قوی
close-ups
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
mine
معدن کشی کردن
your is better than mine
مال شما از مال من بهتراست
mine
مین گذاری کردن عمل کردن به صورت مین
mine
کان
mine
منبع مامن
me and mine
من و کسان من
mine
مین مین کاشتن
mine
کندن
mine
معدن
mine
راه زیرزمینی
he is an a of mine
اوبامن اشنا است اوازاشنایان من است
mine
نقب
mine
مین
mine
مال من
mine
معدن حفر کردن
mine
استخراج کردن یاشدن
mine
مرا
Do you mind if I close the window?
اشکالی دارد اگر پنجره را ببندم؟
close packed cubic
مکعبی تنگچین
close packed hexagonal
شش گوشه ای تنگچین
She was pretty when I saw her at close quarters .
از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
close covering group
ناو گروه مامور پوشش نزدیک
close air support
پشتیبانی هوایی نزدیک
close defensive fires
اتشهای پدافندی نزدیک
close packed structure
ساختار تنگچین
To clinch (close)the deal.
معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
close call/shave
<idiom>
خطراز بیخ گوشش گذشت
close order drill
مشق صف جمع
sail close to the wind
اندکی از اصول تجاوزکردن
close support mission
ماموریت پشتیبانی نزدیک
to cut grass close
علف را طوری چیدن که کوتاه باشد
close covering group
ناو گروه پشتیبانی نزدیک
blade close stop
محلبرخورددولپهقیچی
bounding mine
مین سطحی
bottom mine
مینی که در کف دریا مستقر میشودمین کفهای
trap mine
مین غافلگیر کننده
watching mine
مین شناور در سطح اب
bounding mine
مین جهنده ضد نفر
bouquet mine
مین سطلی غوطه ور
bottom mine
مین شناور عمقی
trap mine
مین تله انفجاری شده
bouquet mine
نوعی مین شناور خوشهای
ski mine
نوعی مین ضد نفر مخصوص نصب در معابر اسکی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com