English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (15 milliseconds)
English Persian
He is a money -bags. <proverb> مالامال از پول است .
Search result with all words
pocket money پول جیب
money order حواله پستی وتلگرافی
money order حواله پول
money order حواله پولی
money order حواله
money order دستور پرداخت
money orders حواله پستی وتلگرافی
money orders حواله پول
money orders حواله پولی
money orders حواله
money orders دستور پرداخت
hush money حق السکوت
easy money پول ارزان
easy money پول فراوان ترکیب نرخ پایین بهره وموجودی فراوان اعتبار
easy money پولی که براحتی بدست اید
pin money پول جیبی شوهر به همسرش
pin money مبلغ ناچیز
pin money هزینه ارایش زن
pin money وجهی که شوهر به همسر خود برای حوایج خصوصی و شخصیش می پردازد و زن با صرف ان باید وضع فاهری خود رامتناسب با موقعیت اجتماعی شوهرش بیاراید
paper money اسکناس پول کاغذی
paper money پول کاغذی
paper money اسکناس
money-box صندوق اعانه
money-box غلک
money-boxes صندوق اعانه
money-boxes غلک
money market بازار پول
money markets بازار پول
money پول
money اسکناس
money سکه
money مسکوک ثروت
money جایزه نقدی
blood money خون بها
blood money دیه
blood money خونبها
spending money پول توجیبی
spending money خرجی
bad money پول بد
bat money فوق العاده افسران بابت حمل ونقل بنه سفر
beer money پول ابجو
beer money پول چایی
blood money of an unborn child غره
blood money of an unborn child دیه جنین
broken money پول خرد
money of small d. پول خرد
risk money کسر صندوق
caution money وجه الضمانه
caution money وجه الضمان
cheap money پول ارزان
cheap money پول با بهره کم
circulation of money گردش پول
classical theory of money نظریه پول کلاسیک ها نظریه مقداری پول
near with one's money خسیس
coiner of base money قلب ساز
coiner of base money جاعل سکه واسکناس
commodity money پول جنسی
commodity money پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
conduct money هزینه سفرشاهد
convertible money پول قابل تبدیل
cost of time and money صرف وقت و پول
creation of money خلق پول
creation of money ایجاد پول
credit money پول اعتباری
dealing for money معاملات پولی
deficient in money بی پول
deficient in money کم پول
demand for money تقاضا برای پول
money demand تقاضا برای پول
despatch money جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
despatch money پاداش جهت بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money جایزه یا انعام بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money پاداش سرعت کار
door money پول دم در
door money دری
door money ورودیه
earnest money بیعانه
earnest money پیش بها
earnest money ضمانتنامه شرکت در مناقصه
earnest money پیش پرداخت
easy money policy سیاست گشایش پول
even money مبلغ مساوی در شرط بندی
f. money پول فراوان
fiat money پول رایج اعتباری
fiat money پول بدون پشتوانه
folding money اسکناس پول کاغذی
for the sake of money برای
for the sake of money پول
for the sake of money بواسطه پول
free with ones money ولخرج
full bodied money پول کامل
full bodied money پول تمام عیار
functions of money وفائف پول
functions of money نقش پول
hardly earned money پول سخت بدست امده
he brought more money باز پول اورد
he brought more money قدری دیگر پول اورد
he coins money گویی پول سکه میزند
he has a rage for money برای گرد کردن پول شهوت
he has a rage for money دارد
Other Matches
Tons (bags) of money. یک دنیا پول
bags کیسه
bags تعدادی از اجزای نا مرتب
bags شکار کردن با تیر
bags قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
bags کیف ابزار
bags ربودن
bags باد کردن متورم شدن
bags چنته
bags ساک خورجین
bags کیف
bags جوال
tote bags همیان
tote bags ساک
oxford bags شلوار خیلی گشاد
tea bags پاکت محتوی چای فوری
punching bags کیسه شنی مشت بازی
tote bags کیف
punching bags کیسه مشت
punching bags کیسه شن تمرین بوکس
Money for jam . Money for old rope . پول یا مفتی
Protection money. Racket money. باج سبیل
money begets money <idiom> پول پول می آورد
take in (money) <idiom> رسیدن
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
He is in the money. پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
money on d. وجه امانعی
we are want of money ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
near money شبه پول
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
he is f. of money پول فراوان دارد
value for money ارزش پول
money on d. پول سپرده
be in the money <idiom> پول پارو کردن
his money is more than can پولیش بیش
his money is more than can ازانست که بتوان شمرد
be in the money <idiom> در پول غلت خوردن
value for money قدرت خرید پول
value of money ارزش پول
smart money پاداش زیان
prize money پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
promotion money دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
short of money کم پول
purchase money در CL ثمن
smart money خسارت
ready money پول فراهم شده
smart money غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
smart money مطلع
quantity of money مقدار پول
possession money حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
possession money حق النسبی
possession money حق الاجرا
purchase money قیمت جنس
scant of money بی پول
requistion for money درخواست
requistion for money پول
money list لیست پرداخت حقوق
ready money پول موجود
ready money پول نقد
raise money جمع اوری کردن پول
raise money فراهم کردن پول
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
retention money پول گرویی
role of money نقش پول
salvage money جایزه نجات کشتی یا محموله
scant of money کم پول
penury of money قحط پول
money lender پول به بهره گذار
money on deposit پول سپرده
money player ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
money pot غلک
money pot دخل
money spinner کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
money stock حجم پول در گردش
money stock عرضه پول
money supply عرضه پول
money on deposit وجه امانی
lavish of money پول تمام کنlark
money off offer فروش با تخفیف
money list لیست حقوق
money maker پول گرد کردن
money making پول گرد کن
money making پول بهم زدن پول جمع کنی
money making پول بهم زنی
money matters امور پولی
money multiplier ضریب بهم فزاینده پول
money of account پول محاسباتی
money wage مزد پولی
money worth برابر پول
onother's money پول شخصی دیگر
passage money کرایه
passage money کرایه مسافر
passage money خوراک
passage money غذا
passage money راه
passage money تاکردن
passage money معاش کردن
onother's money پول دیگری
odd money یک اسکناس 01 ریالی
oceans of money یک دنیا پول
money worth بهای پول
money worth پول بها
money worth چیزی که بپول بیزرد
mortgage money پول رهنی
mortgage money پول قرضی
quasi money شبه پول
neutrality of money خنثی بودن پول
neutrality of money بدون تاثیربودن پول
penury of money کمیابی پول
soft money پول ضعیف
to be rolling in money <idiom> تو پول غلت زدن [اصطلاح]
My money request to him طلب من از او [مرد]
money sink <idiom> گودال پول [کیسه پول سوراخدار]
money can't buy everything <idiom> پول خوشبختی نمی آورد
save money پس انداز کردن
save money به دقت خرج کردن
I am running out of money . پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
Changing money تبدیل پول و ارز
Could you lend me some money ? می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
We divided the money among ourselves . پول را بین خودمان قسمت
Money is no object at all . پول اصلا" مطرح نیست
for love or money <idiom> به هر شکلی
rake in the money <idiom> ایجاد تعجب
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
Time is money. <proverb> وقت طلاست .
time is money <idiom> وقت طلاست
have money to burn <idiom> پول از پارو بالا رفتن
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
Money peters out. پول کم کم تمام می شود.
I'm not made of money! <idiom> من که پولدار نیستم! [اصطلاح روزمره]
borrowed money پول قرض گرفته شده
have money to burn <idiom> بی پروا خرج کردن
money well spent <idiom> پولی که هدر نرفته
put one's money on something <idiom> بر سر چیزی شرط بستن
money for jam <idiom> پول باد آورده
money for jam <idiom> پول بی دردسر
do not coin money <idiom> پول چاپ نکردن [پول چاپ نمی کنم]
pin money <idiom> پول خرده خرجی
to scrape up [money] چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن [پول]
My only problem is money . تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
To put some money aside . پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
to stake money on something سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
to stink of money خر پول بودن
to take eggs for money خر مهره
to take eggs for money را با دربرابر
to take eggs for money کردن
token money پول فرعی
trust money پول امانی
veil of money حجاب پول
to have a run for one's money از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to guzzle away one's money پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
sound money پول سالم
supply of money عرضه پول
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
tight money کنترل پولی
tight money سیاست پولی انقباضی
time money وام مدت دار
to change money خردکردن یامبادله کردن پول
to game away one's money درقمارپول ازدست دادن
veil of money نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
velocity of money سرعت پول
He is saving his money. پولهایش راجمع می کند
pocket money . پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He got the money from me by a trick. با حقه وکلک پول را از من گرفت
He owes me some money. از او پول می خواهم (طلب دارم )
Take your money out of your pocket. پولت را از جیب دربیاور
Count the money to see if it is right. پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
To count the money . پول شمردن
To be wallowing in money . غرق درپول بودن
To touch someone for money. کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
I am pinched for money. دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
volume of money حجم پول
wildcat money پول بدون پشتوانه
appearance money پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
danger money مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
gate money پولبلیطورودیه
To raise money. پول فراهم کردن
To be a money grubber. پول پرست بودن
To swindle money out of somebody. با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
sound money پول قوی
injection of money تزریق پول
money and banking پول و بانکداری
money back تضمین پرداخت
money bag کیسه
money bag کیف
money bag دارایی دولت
money bag ادم خر پول
money box صندوق دستگیری
money box صندوق اعانه
money box غلک
money capital سرمایه پولی
minted money پول فلزی
managed money پول نظارت شده
it is a question of money موضوع پول است
it is a question of money موضوع بسته به
it is a question of money پول است
key money سرقفلی
money grubber مال اندوز
lap money جایزه نقدی برای موفقیت درهر دور مسابقه اتومبیل رانی
lavish of money ولخرج
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com