English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
He is a new face in the company . چهره تازه ای درشرکت است
Other Matches
To bring two persons face to face . دونفر رابا هم روبروکردن
Her face wreathed in smile . Her face broke into a radiant smile . گل از گلش شکفت
Two is company , three is none . <proverb> دو نفر تعاون ,سه نفر تفرقه .
company گروهان همراه کسی رفتن
company دسته هیئت بازیگران
company شرکت
company انجمن
company جمعیت
to w up a company امورشرکتی را رسیدگی وانرامنحل کردن
to keep company باهم بودن
company مصاحبت کردن با
to keep company باهم امیزش کردن
to keep company with همراه بودن با
company شریک
company همراه
company گروهان
company تجارتخانه
associated company شرکت وابسته
associated company شرکتی که 05درصد سرمایه ان متعلق به دیگری است
Come along and keep me company. بامن بیا تا تنها نباشم
company گروه
in company درجمعیت
in company دسته جمعی
company کمپانی
in company with باتفاق
in company باجمع
in company with همراه
doctor to the company پزشک شرکت
company team تیم گروهانی
company secretary منشی شرکت
trust company شرکت امین یا امانت دار بانکی که امانات وسپرده هارا نیز نگهمیدارد
company secretary مسئول مالی و حقوقی شرکت
to keep a person company پیش کسی بودن وبا او وقت گذراندن
to break company جدایی کردن
supply company شرکت تامین کننده
subsidiary company شرکت فرعی
company team تیم مرکب
company union اتحادیه شرکت
we underwrite the company ما تعهد میکنیم که کلیه موجودی شرکت رادرصورتیکه مردم نخرندخریداری کنیم
unlimited company شرکت با مسئولیت نامحدود
dissolution of a company انحلال شرکت
to request the company of: حضور کسی را خواستن
to overcapitalize a company سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه واقعی ان براورد کردن
mutual company شرکت تعاونی
cooperative company شرکت تعاونی
controlling company holdingcompany
winding up of a company انحلال شرکت
controlling company موسسهای که یک یا چندموسسه دیگر را تحت کنترل یاتملک داشته باشد paterncompany
controlled company شرکتی که تحت کنترل شرکتی باشد
constituent company شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
parent company شرکت مادر
stock company شرکت سهامی
software company شرکت نرم افزاری
shipping company شرکت کشتیرانی
incorporated company شرکت ثبت شده
parent company شرکت مادر شرکت مرکزی
parent company شرکت اصلی
liquidation of company تصفیه امور شرکتها
headquarters company گروهان ارکان
headquarters company گروهان قرارگاه
holding company شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
holding company شرکت مرکزی
holding company شرکت مالک
holding company شرکت صاحب سهم
holding company کمپانی مسلط
holding company شرکتی که سایر شرکتها را تحت کنترل دارد
holding company شرکت در سرمایه گذاری درسهام
limited company شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
invalidation of company بطلان شرکت
growth company شرکت در حال گسترش
shipping company شرکت کشتی رانی
shipping company شرکت حمل و نقل
ship's company خدمه ناو
ship's company پرسنل ناو
service company گروهان خدمات
separate company گروهان مستقل
proprietary company شرکت خصوصی
holding company شرکت سرمایه گذاری درسهام
proprietary company شرکتی که سهام ی ن دردسترس عموم گذارده نشده است
private company شرکت خصوصی
to part company with any one رفاقت را با کسی بهم زدن
finance company شرکت تامین مالی
finance company شرکت اعتبارات تجاری موسسهای که به افراد وشرکتها وام میدهد
fire company شرکت اتش نشانی
insurance company شرکت بیمه
to have a holding in a company در شرکتی دارائی سهام داشتن
That evening we had company . آن روز بعد از ظهر مهمان داشتیم
Company town شهرک کارگران
acting company شرکت عامل
affiliated company شرکت وابسته
electric company شرکت برق
offshore company شرکت صندوق پستی در خارج از کشور [ برای سود در مالیات]
article of a company اساسنامه شرکت
aircraft company شرکت ساخت هواپیما [اقتصاد]
public company شرکت سهامی عام
What's your insurance company? شرکت بیمه شما کدام است؟
a stand-alone company یک شرکت مستقل
to join company with somebody به کسی ملحق شدن [همراه کسی شدن]
directorate [of a company] هیئت مدیره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
directorate [of a company] هیئت نظاره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
trading company شرکت تجارتی
company funds اعتبارات گروهانی
company grade در رده گروهان
company grade پرسنلی که در رده گروهان کار می کنند
commercial company شرکت تجاری
company law قوانین شرکت
company law قوانین مربوط به شرکتها
company network شبکه همکار
company network شبکه شرکت
company seal مهر شرکت
company commander فرمانده گروهان
to shake up [a company] <idiom> سازمان [شرکتی را ] اساسا تغییر دادن
branch of a company شعبه شرکت
carrier company تیم یا گروه چهار نفرهای که برای ماموریت خارج ازکشور انتخاب می شوند
He has no influence in this company . دراین شرکت کاره ای نیست
a company of good standing شرکتی با اعتبار
head office of company مرکز اصلی شرکت
producers cooperative company شرکت تعاونی تولید
part company with a person رفاقت را با کسی بهم زدن
limited liability company شرکت با مسئوولیت محدود
quasi public company شرکت نیمه دولتی
Iran Carpet Company شرکت سهامی فرش ایران
joint stock company شرکت سهامی
letter-box company شرکتی [درپناهگاه مالیاتی] که تنها صندوق پستی دارد
limited liability company شرکت با مسئولیت محدود
non-resident company [British E] شرکت غیر ساکن
standard oil company استاندارد اویل کمپانی
standard oil company شرکت نفت استاندارد
extend the life of the company امتداد مدت شرکت
The hell with the company (office). گور بابای شرکت ( اداره )
unlimited liability company شرکت تضامنی
joint-stock company شرکت سهامی
Our company has some pecuniary difficulties . شرکت ما گرفتاریهای مالی پیدا کرده است
Our company is oprerating in several countries . شرکت ما درچندین کشور عمل می کند
consumers cooperative company شرکت تعاونی مصرف
To lay the foundation of a company. پایه واساس شرکتی راریختن
computer leasing company شرکت اجاره دهنده کامپیوتر
terminal service company گروهان خدمات بارانداز یاسکوی نظامی
computer serrices company شرکت خدمات کامپیوتری
We have no vacant position ( opening ) in this company . دراین شرکت محل ( جا و سمت ) خالی نداریم
private joint stock company شرکت سهامی خاص
We dont have qualified personnel in this company. دراین شرکت آدم حسابی نداریم
He has a poor service record in this company. دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
public joint stock company شرکت سهامی عام
employer's liability insurance company شرکت بیمه
Saving your presence . present company excepted . بلانسبت شما !
I have a position ( post ) of great responsibility in this company . دراین شرکت شغل پرمسئولیتی دارم
This company guarantees prompt delivery of goods. این شرکت تحویل فوری کالاراتضمین می نماید
at face value <adv.> بر حسب ظاهر
Get out of my face! <idiom> از جلوی چشمم دور شو!
face وجح [ریاضی]
I cannot look him in the face again. دیگر نمی توانم تو رویش نگاه کنم.
at face value <adv.> به صورت ظاهر
face طرف [ریاضی]
at face value <adv.> تظاهرا
at face value <adv.> به ظاهر امر
face روی فرش
on the face of it تظاهرامی
to face it out جسورانه
right face به راست راست
to face any one down کسی رانهیب دادن
to face any one down بکسی تشرزدن
to face somebody [something] چهره خود را بطرف کسی [چیزی] گرداندن
to face any one down کسیرا ازروبردن
face value <idiom> بنظر با ارزش رسیدن
to face it out مقاومت کردن
to have the g.in one's face بدقیافه
new face چهرهجدید فردتازهوارد
face [نمای خارج ساختمان]
about-face عدول کردن
face سطح فرش
face down <idiom> به مبارزه طلبیدن
face up to <idiom> پذیرفتن چیزی پذیرفتنش آن ساده نیست
face value <idiom> عکس چاپی روی پول ،تمبر،...
to have the g.in one's face قیافه شوم داشتن
in one's face <idiom> غیر منتظرانه
about-face عقب گرد
face about عقب گرد فرمان عقب گرد
face value ارزش اسمی
face value ارزش صوری
face نما
face value مبلغ اسمی مبلغی که روی سکه اسکناس و یا سهام نوشته شده است
face value بهای اسمی
face فاهر
face رخسار
face up ورق روبه بالا
face up خوابیده به پشت
about-face فرمان عقب گرد
face off رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
about-face جهت دیگر
about-face سوی دیگر
about face عقب گرد
about face فرمان عقب گرد
about face عدول کردن
about face جهت دیگر
face رخ
about face سوی دیگر
face about عقب گرد کردن
face to face رو در رو
face to face بالمواجه
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com