Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 56 (4 milliseconds)
English
Persian
He jumped the queue.
پرید توی صف ( خارج از نوبت )
Other Matches
jumped
جستن
jumped
پریدن با چتر پرش اسب از مانع
jumped
حمله شمشیرباز با پرش به هوا
jumped
جهت
jumped
جهش
jumped
جهیدن
jumped-up
تازه به دوران رسیده
jumped-up
نوکیسه
jumped-up
خودبزرگبین
jumped-up
ازخودراضی
jumped
پرش به هوا با هر دوپا
jumped
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
jumped
پریدن
jumped
خیز زدن
jumped
جوردرامدن
jumped
وفق دادن
jumped
پراندن جهاندن
jumped
پرش
jumped
جهش افزایش ناگهانی
jumped
ترقی
jumped
خیز زاویه پرش لوله توپ
queue
روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
queue
صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
queue
لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
queue
که به ترتیب بررسی می شوند
queue
افزودن داده یا کار بیشتر به انتهای صف
queue
مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
queue
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queue
صف اتوبوس و غیره
queue
صف صف بستن
queue
در صف گذاشتن در صف ایستادن
queue
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
queue
تعداد فایل هایی که مرتب ذخیره شده اند پیش از پردازش
queue
1-صف تقاضای استفاده از یک کانال . 2-صف دادهای که به کانال فرستاده میشود
queue
صق بالاکهای منتظر پردازش که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی شده اند
queue
روش استفاده شده در ساختار صف , Lifd یا Fifd
queue
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queue
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
To jump the queue.
خود را داخل صف جا زدن ( خارج از نوبت )
scheduling queue
صف زمان بندی
rear of queue
عقب صف
print queue
صف چاپ
input queue
صف ورودی
job queue
صف کار
job queue
صف برنامه
output job queue
صف برنامه خروجی
to queue-jump
[British E]
داخل صف زدن
We had to queue
[line]
up for three hours to get in.
ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
How long were you in the queue
[line]
?
تو چند مدت در صف ایستادی؟
to queue
[line]
up for tickets
برای بلیط در صف ایستادن
output work queue
صف کار خروجی
To stand in a queue (line).
توی صف ایستادن
To form a queue. To line up.
صف بستن ( کشیدن )
input work queue
صف کار ورودی
input job queue
صف برنامه ورودی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com