Dictiornary-Farsi | He left just before you arrived. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
He left just before you arrived.	درست پیش پای شما رفت


Search result with all words

I arrived as soon as he left ( went ) .	همین که رفت من آمدم
Other Matches

She was left out in the cold . she was left high and dry .	سرش بی کلاه ماند
He was sitting on my left (left side)	طرف چپ من نشسته بود
arrived	وارد شدن
Having hardly arrived you want to. . .	هنوز از راه نرسیدی می خواهی ...
arrived	رسیدن
arrived	موفق شدن
He arrived just as I was about to go .	درست موقعیکه می خواستم بروم او آمد
new arrived	تازه رسیده
new arrived	تازه وارد شده
i had scarely arrived	تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
Has a letter arrived for me?	آیا برای من نامه ای رسیده است؟
Presumably she hasnt arrived yet .	از قرار معلوم هنوز واردنشده است
arrived in paris	وارد پاریس شدم در پاریس
arrived in paris	وارد شدم
You arrived in the nick of time.	درست بموقع رسیدی
He arrived in the nick of time .	درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
The letter hasnt arrived yet.	نامه هنوز نرسیده است
to have arrived [expected moment]	رسیدن [به زمان انتظار رفته]
I am left out . I am left out in the cold .	کلاهم پ؟ معرکه است
on the left	در سمت چپ
nothing was left over	چیزی زیادنیامد
nothing was left over	چیزی باقی نماند
keep to the left	دست چپ بروید
i took up where he left	از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
left$	تابع $LEFT در زبان BASIC
left over	زیاد امده
left over	باقی مانده
left d.	نظام به چپ
outside left	گوش چپ
right and left	ازهرسوبهرسو
My name has been left out .	اسم من از قلم افتاده است
to be left	زیاد امدن
to be left	ماندن
She just left ( went ) . off she went .	گذاشت ورفت
left inner	بازیکنمهاجمچپ
KEEP LEFT	از سمت چپ حرکت کنید.
left	: زمان ماضی فعل leave
left	ضربه چپ
to the left <adv.>	سمت چپ
left	جناح چپ
left	: چپ درطرف چپ
on the left <adv.>	سمت چپ
from right and left	از هر سو
from right and left	از چپ وراست
left <adv.>	سمت چپ
left cornerback	مهرهگوشهعقبچپ
left guard	محافظچپ
we left a card on him	کارتی در خانه اش گذاشتیم
left forward	فورواردچپ
we left for paris	عازم پاریس شدیم
left fielder	دفاعچپزمین
left atrium	آتریوم چپ
left field	سمتچپزمین
left defence	دفاعچپ
left centre	مرکزچپ
left channel	بلندگویسمتچپ
left ward	چپ
straight left	چپ مستقیم در بوکس
much sugar was left	قند زیادی باقی ماند
left parenthesis (	پرانتز باز
to be [left] stranded	سرگردان شدن
not a scrap is left	ذرهای باقی نمانده است
to be [left] stranded	دربدر شدن
ragged left	چپ ناهموار
left justify	هم تراز کردن از چپ
soon after he left for paris	چندی
soon after he left for paris	سوی پاریس رهسپار شد.
left half	نیمهچپ
left halfback	هافبکچپ
He left for good . And away he went .	رفت که رفت
to jink right [left]	ناگهان مسیر را به راست [چپ] تغییر دادن
Left parting	جداشونده چپ
There is no time left .	دیگر وقتی نمانده
I left my hat , a new one at that .	کلاهم را که نوهم بود جاگذاشتم
left-wingers	جناح چپی
Please turn left now.	لطفا حالا شما به چپ بپیچید.
No left [right] turn!	گردش به چپ [راست] ممنوع!
out in left field <idiom>	از جواب صحیح دورشدن
the parting on the left	فرق سر به چپ
He got all dressed up and left .	شال وکلاه کردورفت
to be left in disbelief <idiom>	باور نکردنی بودن
left lung	ریهچپ
left outside linebacker	مهرهنطآخریبیرونیچپ
left safety	مهرهمفمنچپ
left tackle	دفاعچپ
left valve	لبهچپ
left ventricle	ونتریکلچپ
hard left	اعضایتندرویحزبسیاسی
left-of-centre	معتقدبهسوسیالیزم
Since I left school.	ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
The first line is left out.	سطر اول جا افتاده است
The would left a mark.	جای زخم باقی ماند
to be left in disbelief <idiom>	قابل فهم نبودن
When it comes to me there is no more food (left).	به من که می رسد غذا تمام شده
to turn left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
left handed	چپ گرد
left court	زمین سرویس سمت چپ
left back	پشتیبان چپ
it was left unfinished	ناتمام ماند
inside left	بغل چپ
half left	فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
guide left	فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
eyes left	نظر به چپ
dress left	از چپ نظام یا از راست نظام
by the left or right flank	به جناح راست یا چپ ناو
left face	بچپ چپ
left flank	جناح چپ
left handed	واقع در سمت چپ ناشی
left handed	چپ دست
left about turn	عقب گرد
left hand	کج
left hand	واقع در دست چپ دست چپی
left hand	دست چپ
left for ward	در فوتبال پیشرو چپ
left footed	چپ پا
left flank	میسر
battery left	رگبار از راست یا از چپ
left-winger	جناح چپی
left-hand	واقع در سمت چپی
left-handed	دست چپ
left-handed	با دست چپ بازی کردن
left-handed	دورو مشکوک
left-handed	دوپهلو
left-handed	چپ دست
left-hand	دست چپ
left wing	شخص دست چپی
left wing	مربوط به جناح چپ
left winger	جناح چپی
left-handers	پیچ به سمت چپ
left-handers	چپ دست
left-handers	ادم چپ دست
left-hander	پیچ به سمت چپ
left-hander	چپ دست
left-hander	ادم چپ دست
left-wing	مربوط به جناح چپ
left-wing	شخص دست چپی
left-hand	چپ دست
left turn	به چپ چپ
left shift	تغییر مکان به چپ
left handedly	بطورمشکوک یا مبهم یا دوپهلو
left handedly	باریا
left handedly	غیر صمیمانه از روی عدم خلوص
left hander	ادم چپ دست
left justified	هم تراز شده از چپ
left justification	تمایل به چپ
left justification	تغییر مکان عدد دودویی به سمت چپ عدد
left justification	زوج کردن حاشیه سمت چپ متن
left incline	میل به چپ
left heart	نیمه چپ قلب
left heart	قلب چپ
left hander	دست چپی
left shift	تغیر مکان به چپ ریاضی یک بیت از داده در کلمه . عدد دودویی با هر تغییر مکان دوبرابر میشود
left handedness	چپ دستی
left unsaid	مسکوت عنه مانده
left justify	دستور چاپ که حاشیه سمت چپ متن را از رج میکند
left handedness	دوروئی
left turn	حرکت به چپ به سمت چپ چرخیدن
left handedness	ریا
left the ban	رفع ممنوعیت
left slide	حرکت موج سوار روی موج بسمت چپ روبرو ساحل
left-luggage office	دفتر بار امانتی
A debtor left to himself will become a creditor . <proverb>	بدهکار را که به یال خود گذاشتى طلبکار مى شود.
left defensive end	مهرهتدافعیانتهایچپ
Turn left at the next corner.	سر پیچ بعدی به چپ بپیچید.
Where is the left-luggage office?	دفتر بار امانتی کجاست؟
to make a turn to the left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
left round bracket	پرانتز باز
left wing of army	جناح یسار
left wing of army	پهلوی چپ میسره
left hand drive	فرمان به سمت چپ
elvis has left the building <idiom>	[تمام شده است]
elvis has left the building <idiom>	[نمایش به اتمام رسیده]
left-hand drive	فرمان به سمت چپ
left oblique march	میل به چپ رو
left oblique march	فرمان میل به چپ رو
ragged left alignment	هم ترازی راست
left wing for ward	پیشرو دست چپ
left handed compliment	تعارف غیر صمیمانه
left handed polarization	قطبش چپ گرد
He writes with the left hand.	با دست چپ می نویسد
Northing is left to accident.	حساب همه چیز از پیش شده
left hand polarization	قطبش چپ گرد
left hand helix	مارپیچ به سمت چپ
left pulmonary vein	سیاهرگپالمناریچپ
left handed marriage	عروسی با پست تر از خود عروسی با غیر هم کفو
left handed mouse	تشخیص Mouse به طوری که کار دو دگمه از پیش مشخص شده است
left hand rotation	چپ گرد
left hand rule	قانون دست چپ
left service court	داورسرویسچپ
left safety back	مهرهمحافظعقبی
left hand thread	پیچ چپ گرد
The thief left no cluse.	دزد از خود اثری بجا نگذاشت
He left a large fortuue.	ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
left hand side	سمت چپ
He shut the door and left.	دررا بست ورفت
left handed helix	مارپیچ چپ گرد
She left me in the lurch . She stood me up.	مرا کاشت ورفت
left half back	نگهبان چپ
Left out of one place and driven away from another. <proverb>	از آنجا مانده از اینجا رانده .
left flank march	سمت چپ رو