English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
He works day and night (round the clock). روز وشب کارمی کند
Other Matches
round-the-clock بیست و چهار ساعته
round-the-clock پیوسته
round-the-clock لاینقطع
round-the-clock روز و شب
round-the-clock شبانه روزی
round the clock ۲۴ ساعته
He arrives at 4 O'clock instead of 3 O'clock. او [مرد] عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
ex works یک از قراردادهای اینکوترمز که در ان فروشنده کالا را در محل خود به خریدار تحویل میدهد
ex works تحویل در کنار کارگاه یاکارخانه
if it works اگر این کار با موفقیت انجام شود
he works better او بهتر کار میکند
if it works اگر بشه
in the works <idiom> درتدارک
works کارخانه
brick works اجر سازی
works of art کار هنری
lead works کارخانه سرب گدازی
engineering works کارخانه ماشین سازی
emergency works کارهای اضطراری
dye works کارخانه رنگ سازی
works of art اثرهنری
public works تاسیسات عام المنفعه
public works امورعام المنفعه
public works فواید عامه
public works کارهای ساختمانی همگانی
apple works اپل ورکس
clerk of the works استادکار
clerk of the works سرکارساختمانی
civil works امور ساختمانی و تاسیسات امور شهرسازی و تاسیساتی
plaster works گچبری
poetical works دیوان شعر
poetical works اثار شعری
poetical works اثارمنظوم
preliminary works کارهای مقدماتی
sewage works استفادهازفاضلاببهعنوانکود
works superintendent مدیر کارخانه
works inspector بازرس کارگاه
works inspector بازرس کارخانه
plaster works گچکاری
miscellaneous works کارهای مختلف
He works as engineer. او [مرد] به عنوان مهندس کار می کند.
gas works کارخانه تولید گاز
salt works کارخانه نمک سازی
shoot the works <idiom> از هیچ تلاشی مضایقه نکردن
He always works best under pressure . اگر تحت فشار قرار گیرد ؟خوب کارمی کند
Construction works . عملیات ساختمانی
incidental works کارهای اتفاقی
lime works اهکپزی
microsoft works مایکروسافت ورکس
temporary works کارهای موقت
gas works کارخانه گاز
sewage works {sg} تصفیه خانه فاضلاب
brick works اجر پزی
mintster of public works وزیر فوائدعامه
gas works tar قطران کارخانه گاز
road works ahead جادهدردستاحداثاست
iron and steel works ذوی اهن و فولاد
balance earth works یک اندازه بودن حجم خاک برداری با حجم خاک ریزی در یک کارگاه
mintster of public works وزیرکارهای عمومی
The works include 4 volumes. این کتاب چهار جلد است.
civil engineering works بناهای مهندسی ساختمانهای مهندسی ساز
He works in the production section . درقسمت تولید کار می کند
A series of city improvement works. یکرشته کارهای عمرانی شهری
clock زمان
at eight o'clock در ساعت هشت
clock ساعت
clock تعداد باس هایی که ساعت هر ثانیه ایجاد میکند
clock سیگنال هایی که هم سان با باس ساعت هستند
clock تپش زمان سنجی ساعت
clock ساعت
four o'clock گل لاله عباسی
clock زمان سنج
four o'clock لاله عباسی
four o'clock ساعت چهار
clock خط علامت روی دیسک یا نوار که حاوی داده درباره محل نوک خواندن است
three second clock ساعت نشاندهنده قانون 3ثانیه در بسکتبال
clock وسیلهای که سرعت ساعت اصل سیستم را دو برابر میکند
clock باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
the two o'clock d. توزیع ساعت دو
clock سنجیدن باساعت
clock مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
clock ماشینی که زمان را نشان میدهد
clock مداری که فرکانس آن توسط کاربر تنظیم میشود. برای یکسان کردن سیگنالها و مدار ها با یک باس ساعت
clock سیگنال ساعت که تمام اعضای سیستم را همگام میکند
clock دوره زمانی بین دو باس ساعت متناوب
o'clock ساعت از روی ساعت
clock ساعت ورزشگاه
clock زمانگیری
clock ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
lady clock پینه دوز
game clock ساعت ورزشگاه
to clock out [in the workplace] مهر ساعت را در آخر کارروی کارت زدن
effectiveness clock دایره کارامدی پدافند هوایی دایرهای که نتایج تجزیه وتحلیل میزان کفایت پدافندهوایی را نشان میدهد
digital clock زمان سنج رقمی
lady clock کفشدوز
internal clock ساعت داخلی
digital clock ساعت رقمی
delta clock مین میکند و باعث میشود کامپیوتر یا مدار از نو آغاز به کارکنند
This is a self - winding clock . این ساعت دیواری کوک لازم ندارد ( اتو ماتیک است )
delta clock که خطا داشته یا در حلقه بی انتها قرار گرفته و یاوضعیت اشتباه داشته
electric clock ساعت الکتریکی
master clock شاه زمان سنج
clock operator تنظیمکنندهوقت
five-o'clock shadows ته ریش
biological clock زیستآهنگ
biological clock زیست گشت
biological clock ساعت زیستی
twentyfour second clock ساعت نشاندهنده قانون 42ثانیه در بسکتبال
tower clock برج ساعت
time clock گاه ساعت
clock timer زمانموردنظر
relocation clock دایره تنظیم هدف
relocation clock دایره تنظیم تیر
master clock زمان سنج اصلی
five-o'clock shadow ته ریش
roller clock چشمی بسته قرقره دار
military clock ساعت یا وقت نظامی
shot clock ساعت مسابقه
The clock has stopped. ساعت دیواری خوابیده است
physiological clock ساعت فیزیولوژیکی
quartz clock بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
time clock ساعتی که زمان ورودوخروج کارمندان را ثبت میکند
clock generator مولد زمان سنجی
clock method روش شمارش هدفها به طریقه ساعتی روش شمارش در جهت عقربه ساعت
clock paradox پارادکس زمانی
clock pulse تپش زمان سنجی
to watch the clock [با بیحوصلگی] دائما به ساعت نگاه کردن
clock rate نرخ زمان سنجی
clock signal علامت زمان سنجی
clock skew اریب زمان سنجی
alarum clock ساعت شماطهای
alarum clock خیزانک
clock maker ساعت ساز
clock frequency بسامد زمان سنجی
chess clock ساعت شطرنج
work against the clock بکوب کار کردن
atomic clock ساعت اتمی
clock generator ساعت زا
set the clock ساعت را تنظیم کردن
face of the clock صفحه ساعت
wall clock ساعت دیواری
clock stagger رتبه زمان سنجی
cuckoo clock ساعت دیواری زنگی که در سرساعت صدایی شبیه صدای فاخته میکند
grandfather clock ساعت پاندولی بلندی که روی زمین قرار میگیرد
clock work چرخهای ساعت
clock track شیار زمان سنجی
alarm clock ساعت شماطهای
clock speed سرعت ساعت
to clock in [in the workplace] مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
clock interrupt وقفه زمان سنجی
real time clock زمان سنج بلادرنگ
selective clock stetching تکنیک برطرف کردن اختلافات زمان گیری دیجیتال بین عناصر سیستم
The clock is fast (gaining). ساعت دیواری تند کار می کند
Please don't wake me until 9 o'clock! لطفا من را ساعت ۹ بیدار کنید!
to clock on [British E] [in the workplace] مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
clock code position سمت روبروی دماغه هواپیمایا کشتی هدف رو به دماغه هواپیما
horizontal clock system طریقه هواسنجی برای به دست اوردن جهت باد
Does this clock keep good time? این ساعت دیواری درست کار می کند ؟
the clock was put back عقربههای ساعت را عقب بردند
real time clock ساعت بلادرنگ
The plane to ... departs at ... o'clock. هواپیمای ... ساعت ... پرواز می کند.
clock calendar board تخته ساعت / تقویم
to advance the hand of a clock عقربه ساعت را جلو کشیدن
to clock off [British E] [in the workplace] مهر ساعت را در آخر کارروی کارت زدن
turn the clock back <idiom> زمان را به عقب برگرداندن
to set the clock forward ساعت را جلو آوردن
One cannot put back the clock. <proverb> هیچکس نمى تواند زمان را به عقب بر گرداند .
weight-driven clock mechanism مکانیزم ساعتپانولدار
last night دیشب
night تاریکی
first night شب اول
first night شب افتتاح
last night شب گذشته
To take a night off . یک شب از کار مرخصی گرفتن
all night در تمام شب
night شب هنگام برنامه شبانه
night غروب
night شب
the night before last پریشب
first night گشایش شب
all night همه شب
at night در شب
at night شب هنگام
d. and night شب و روز
d. and night شبانه روز
his almost night نزدیک شب است
to night امشب
he went by night شبانه رفت
his almost night تقریباشب است
I want to depart tomorrow morning [noon, afternoon] at ... o'clock. من می خواهم فردا صبح [ظهر شب] ساعت ... حرکت کنم.
fly-by-night <idiom> نامطمئن (کار،شفل)
night watch پاسبان شب گزمه
good night شب شما خوش
I had a dream last night. دیشب خواب دیدم
good night شب بخیر
guest night شب مهمانی
he did not est all night همه شب نیارمید
he did not est all night درتمام شب ارام نگرفت
day and night <idiom> شب وروز پشت سرهم
I was up all night in my bed. من تمام شب را در تخت خوابم بیدار بودم.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com