English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
High Commission کنسولگری - دفتریکهبهاعضایعالیرتبهخودجاومکانمیدهد
Other Matches
commission زیر امر قراردادن
commission کارمزد
commission هیئت
commission حق العمل مامور شدن
commission دلالی
commission حق العمل کاری امانت فروشی
commission کمیسیون و کمیته
commission ارتکاب ماموریت
commission حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commission کمیته
commission ارتکاب
commission ماموریت امریه
commission :ماموریت
commission تصدی
commission حق العمل
commission فرمان
commission حکم
commission هیئت مامورین
commission انجام
commission : گماشتن
commission ماموریت دادن
commission حق دلالی
commission درگیر رزم کردن
commission بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
on commission بطورحق العمل کاری
out of commission غیر قابل استفاده
out of commission غیردایر
commission تخفیف
commission کمیسیون
commission pennant پرچم سینه
commission of enquiry کمیسیون تحقیق
commission of conciliation کمیسیون حل اختلاف کمیسیون توافق
commission of acts ارتکاب عمل
commission pennant پرچم فرمانده ناو
economic commission هیئت اقتصادی
commission fee حق العمل
executive commission هیات رئیسه
executive commission هیات مجریه
managing commission هیات مدیره
commission fee کارمزد
commission agent حق العمل کار
rogatory commission موضوعی را ازمحکمهای به دادگاه دیگراحاله کردن
to override one's commission از حدود ماموریت خود تجاوزکردن
rogatory commission نیابت قضائی
bank commission کارمزد بانکی
sale commission کارمزد فروش
human rights commission کمیسیون حقوق بشر
interstate commerce commission کمیسیون تجارت بین ایالات
Equal Opportunities Commission سازماننافربراجرایقانون
high value گران قیمت
very high ارتفاع خیلی بالا
high value قیمتی
on high به اسمان
on high در اسمان
about as high تقریبا` همان اندازه بلند
on high در بالا
high برنامه ضروری و مهم که بیش از سایرین پردازش میشود
you were then that high ان وقت قد شما اینقدر بود انوقت به این قد بودید
high اولین کیلوبایت حافظه بالای مگابایت که توسط برنامه قابل استفاده است
high روش ذخیره سازی اطلاعات فایل که از DOS-MS FAT سریع تر و انعط اف پذیرتر است
high واچرخه
high-up فردیباقدرتونفوذفراوان
high عظیم
high فراز
high بلند
high مرتفع
high معادل وضعیت درست در منط ق یا 1
high عملی که در آن افزودن رقم نقل به جمع کننده باعث رقم نقلی خروجی شود
high خیلی بزرگ
high وسیله با کیفیت بالا و مشخصات خوب
high تعداد زیادی از بیتها که در واحد مسافت در رسانه ذخیره سازی ذخیره شده است
high وسیله گران یا با کارایی بالا
high فضای حافظه بین کیلوبایت و مگابایت
high رقمی با بزرگترین وزن در یک عدد
high زبان سطح بالا
high ت
high دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
high عالی
high جای مرتفع
high سخت گران
high تند زیاد باصدای زیر
high بزرگ
high باصدای بلند
high بوگرفته
high اندکی فاسد
high بالا
high متکبرانه
high ضربه نزدیک به میله اول بولینگ
high بلند پایه
high متعال رشید
high خشن متکبر
high زیاد
high وافر گران گزاف
high خشمگینانه
high (1 9 to 36) بلند
high run حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
high proof سنگین
high priest کاهن اعظم
high pressure دارای وزن وفشار زیاد پرفشار
high spirited دارای روح خودسری وجسارت
high proof تند
high souled با همت
high speed سریع السیر
high speed با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
high speed دنده سریع
high spin پرچرخش
high spin چرخش زیاد
high spin پر اسپین
high spirited جسور
high spirited متکبر
high status بلندپایه
high stick بالا بردن غیرمجاز چوب
high sticking بالابردن چوب و ضربه زدن به حریف
high sticking خطا با ضربه چوب لاکراس
high storage انباره بالا
high strung بسیار حساس
high strung عصبانی
high strung کوک
high souled با جرات
high seasoned خوش طعم پرچاشنی
high seasoned پرادویه
high proof برنده
high ranking عالی رتبه
high relief نقوش برجسته
high relief نقش تمام برجسته
high resistance پر مقاومت
high resistance پرمقاومت
high resolution وضوح بالا
high road شاهراه
high road جاده عمده
high sea دریای ازاد دریای ازاد خارج از مرزکشور
high sea دریای ازاد
high seas ابهای برون مرزی
high seas دریای ازاد
high seas ابهای بین المللی
high seas دریاهای ازاد
high seas دریاهای باز
high temperature دمای بالا
high gear دنده قوی خودرو
high hat افاده کردن
high horse پر افاده
high hurdles مسابقه کوتاه دو بامانع
high hurle مانع بلند
high impedance امپدانس بالا
high interest بهره گران
high interest بهره سنگین
high jack دزدی هواپیما وسایروسائط نقلیه ومسافران ان
high jumper پرنده پرش ارتفاع
high land زمین کوهستانی
high light نکات برجسته یا جالب
high light تشکیل نکته روشن یاجالب دادن
high lights نکات مهم
high hat متکبر وپر افاده اشرافی ماب
high hat کلاه بلند
high gloss پر جلاء
high grade درجه اعلی
high grade عالی
high grade مرغوب
high grade قوی
high grade خیلی پیشرفته پرقدرت
high grown بلند بالا
high grown بلند قد
high grown دارای سبزیکای یا درخت کاری بلند
high handed امرانه
high handed خودخواهانه
high handed مکارانه
high lights موضوعات مهم مطالب مهم
high-class مرغوب
high polymer بسپار بزرگ
high port حالت دست فنگ
high port حالت سخمه به جلو یا سخمه کوتاه
high potential فشار قوی
high power تفنگ شکاری بزرگ
high precison دقت زیاد
high precison دقت بالا
high horse مغرور
high pressure قوی
high pressure فشار زیاد
high priced گران بها
high priced پر قیمت
high priced پر بها
high polymer بسپار سنگین
high pheasant تیراندازی به هدفهای دوگانه از برج 09 متری در انگلستان
high line پل رابط اصلی
high line پل طنابی نقل مکان بین ناوها
high mind با مناعت دارای احساسات بلند
high minded بامناعت
high minded بزرگ منش
high minded مغرور
high money پول گران
high moral روحیه عالی
high moral روحیه قوی
high oblique عکس هوایی موربی که ازارتفاع زیاد گرفته شده و افق فاهری عکس در ان مشاهده میشود
high octane دارای اکتان زیاد مانند بنزین سوپر
high order رتبه بالا
high pass پاس بلند
high priest کشیش اعظم
high tender مزایده
high life زندگی شیک و پر تجمل
(the) high life <idiom> زندگی تجملاتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com