Dictiornary-Farsi | His speech gripped the television viewers ( audience ). | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 131 (7 milliseconds)

English	Persian
His speech gripped the television viewers ( audience ).	سخنرانی اش بینندگان تلویزیون را قبضه کرد


Other Matches

viewers	نافر
viewers	بیننده
viewers	تماشاگر
viewers	امکانی که کاربر داده میشود تا محتوای یک تصویر یا فایل متن فرمت شده را ببیند بدون نیاز به اجرای برنامهای که آنرا ایجاد کرده بود
audience	حضار شنوندگان
audience	اجازه حضور
audience	پیامگیران
audience	شنودگان
audience	حضار مستمعین
audience	ملاقات رسمی
audience	بار
target audience	گروه اجتماعی که هدف تبلیغ هستند
studio audience	تماشاچیکهدرزمانضبطبرنامهتلویزیونیحضوردارد
target audience	افراد مورد نظر
pre audience	ترتیب تقدم صحبت اصحاب دعوی در محکمه
target audience	جماعت هدف تبلیغات
He holds the attention of his audience.	شنوندگانش را جذب می کند
gripped	نهر کندن
gripped	گریپ نهر کوچک
gripped	انفلوانزا
gripped	زکام همه جاگیر
gripped	نزله وبایی نای
gripped	نیروی گرفتن ادراک و دریافت
gripped	برش
gripped	چنگ
gripped	چنگ زنی
gripped	محکم گرفتن چیزی
gripped	گیره بست
gripped	دستگیره
gripped	چنگک
gripped	گیره
gripped	قلاب
gripped	محکم گرفتن
gripped	بریدگی برای گذراندن اب
gripped	جوی روباز کوچک
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped	گیر دادن
gripped	ترمینال
gripped	چسبیدن به
Is there a television?	آیا تلویزیون وجود دارد؟
a television	تلویزیون
television set	مجموعه تلویزیونی
color television	تلویزیون رنگی
The television flickers .	تصویر تلویزیون می لرزد
cable television	تلویزیونکابلی
breakfast television	برنامهصبحتلویزیون
television receiver	گیرنده تلویزیونی
educational television	تلویزیون اموزشی
simultaneous color television	تلویزیون رنگی همزمان
sequential color television	تلویزیون رنگی مرحلهای
composite television signal	پیام مرکب تلویزیونی
television camera tube	دوربین تلویزیونی
television broadcasting station	فرستنده تلویزیون
closed-circuit television	تلویزیون مدار بسته
closed circuit television	تلویزیون مدار بسته
colour television camera	صفحهرنگیدوربین
The pigeous peched on the television aerial .	کبوترها روی آنتن تلویزیون نشستند
government-run [television, newspaper etc.] <adj.>	حکومتی
government-run [television, newspaper etc.] <adj.>	دولتی
He acquired kudos by appearing on television.	او [مرد] با ظاهر شدن در تلویزیون جلال [شهرت] به دست آورد.
dual channel television sound system	کانال صوتی دوگانه
speech	صحبت نطق
speech	گویایی
speech	قوه ناطقه سخنرانی
speech	وسیلهای که داده را از کامپیوتر می گیرد و آنرا به صورت کلمه صوتی خارج میکند
speech	تولید کلمات صوتی با بررسی صدا
speech	بررسی کلمات صحبت به طوری که کامپیوتر کلمات و دستورات را تشخیص دهد
speech	صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
speech	که وقتی باسم اجرا شود و مشابه صحبت افراد میشود
the f.of speech	قوه گویایی یاناطقه
speech	مدار مجتمع با صوت تولید شده .
to get any ones speech	موفق بشنیدن نطق کسی شدن
speech	گفتار
d. of a speech	سخن رانی
d. of a speech	ادای نطق
speech	حرف
speech	سخن
inner speech	گفتار درونی
violent speech	نطق تند یا سخت
to stumble in one's speech	درسخنرانی اشتباه کردن
to interrupt any one's speech	در میان سخن کسی امدن
clipped speech	سخن کوتاه و با نفوذ
part of speech	بخش گفتار
part of speech	ادات سخن
clipped speech	حذف مطلب
figure of speech	استعاره
incisive speech	سخن رک
maiden speech	نخستین نطق شخص
to interrupt any one's speech	صحبت کسیرا قطع کردن
speech therapist	گفتاردرمانگر
reported speech	نقلقول
Queen's speech	جلسهسخنرانیملکه
make a speech	سخنرانی کردن
figure of speech	صنایع ادبی
to interrupt any one's speech	سخن کسیرا گسیختن
to hear any ones speech	کسیراگوش کردن
to hear any ones speech	سخنرانی
speech disorders	اختلالهای گویایی
speech center	مرکز گویایی
slow of speech	کندزبان
pressure of speech	فشار تکلم
digital speech	گفتار دیجیتالی
organs of speech	اندامهای گفتار
labyrinthine speech	پریشان گویی
indirect speech	گفته کسی که تغییرات دستوری دران داده نقل کنند
indirect speech	نقل قول غیر مستقیم
distractable speech	حواسپرتی کلامی
incisive speech	سخن تند یا زننده
impediment in speech	گره زبان گیر
impediment in speech	لکنت زبان گره
laconic speech	کم گویی
speech recogintion	تشخیص گفتار
speech recogintion	بازشناسی کلام
to deliver a speech	نطق یاسخنرانی کردن
parts of speech	اقسام کلمه
speech therapy	گفتار درمانی
figures of speech	صنایع بدیعی
subvocal speech	گفتار ناملفوظ
stilted speech	مطنطن گویی
speech synthesizer	ترکیب کننده گفتاری
speech synthesis	ترکیب کلام امیزش سخن
speech synthesis	ترکیب گفتاری
speech recogintion	تشخیص کلام
speech recogintion	شناخت کلام
speech scrambling	نفوذ در شبکه مکالماتی دخالت در شبکه صوتی و به هم زدن ان
consensus evidenced by speech	اجماع قول
Upon his arrival , he delinered a speech .	به محض ورود نطقی ایراد کرد
He delivered a historic speech.	نطق تاریخی یی ایراد کرد
His speech was in the nature of an apology.	ماهیت سخنرانی او [مرد] عذرخواهی بود.
simile [rhetorical figure of speech]	تشبیه [استعاره ] [گفتار لفظی]

His speech gripped the television viewers ( audience ).

سخنرانی اش بینندگان تلویزیون را قبضه کرد