Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
Home appliances
وسایل خانگی
Home appliances
لوازم خانگی
Other Matches
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
appliances
وسیله
appliances
دستگاه
appliances
وسیله برقی
appliances
تعبیه
appliances
تمهید اختراع
appliances
الت
appliances
اسباب
appliances
اسباب کار
appliances
وسیله کاربندی
appliances
ماشینی که به ویژه در خانه استفاده میشود
appliances
تجهیزات
appliances
هر نوع وسیله برای بکارندازی یا کنترل هواپیما
propane or butane appliances
وسایلگازپرویانیابوتان
Home , sweet home .
هیچ کجا منزل خود آدم نمی شود ( ازنظرراحتی وغیره )
The hotel was home from home .
هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
home like
وطنی
at home
پذیرایی در ساعت معین
come home
کشیده شدن لنگر به طرف ناو
home like
راحت
home like
خانگی
It came home to me.
به نظرم رسید.
It came home to me.
به فکرم رسید.
home
زادبوم
home
وطن
home
میهن
home
سرزمین پدر و مادر
nobody home
<idiom>
فکرش جای دیگر است
at home
<idiom>
درخانه
On my way home. . .
سرراهم بمنزل ...
WI'll you take me home?
مرا به منزل می رسانید ؟
home help
کمکحالبیمار
Is there anybody at home ? Anybody home ?
کسی منزل هست ؟
third home
بازیگر مهاجم
may i see you home?
برسانم
may i see you home?
اجازه دهید شمارابخانه
On my way home. . .
اگر سرم راببرند امضاء نخواهم کرد
home
مرزوبوم
home
روش بررسی و حمل تراکنشهای باک به خانه کاربر به وسیله ترمینال یا مودم
home
وطن اسایشگاه
home
محل زندگی کسی
home
خانه
home
جا به داخل لوله راندن
home
کلیدی که نشانه گر را به شروع خط متن می برد
home
زمین خودی
home
منزل
home
ریز کامپیوتر طراحی شده برای مصرف خانگی که برنامههای کاربردی آن شامل آموزش
home
اولین رکورد داده در فایل
home
که معمولا در بالا سمت چپ قرار دارد
home
بازی
home
امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
home
میهن
home
منزلگاه
home
اقامت گاه
home
شهر بخانه برگشتن
home
خانه دادن
home
نقط ه شروع چاپ روی صفحه
home
میهن وطن
home
بطرف خانه
home
وطن
home stretch
پایانراه
home-grown
محصول خانه
home stretch
گام های پایانی
home-grown
خانگی
home towns
زادشهر
home towns
خاستگاه
home town
زادگاه
home towns
زادگاه
home town
خاستگاه
home towns
شهر موطن
home town
شهر موطن
home town
زادشهر
tumble home
خم درونی
run home
جا انداختن
run home
جا گذاشتن
sickfor home
دلتنگ
sickfor home
دلتنگی کننده برای میهن وخانه خود بیماروطن
soldiers' home
سربازخانه
soldiers' home
پادگان
stay at home
خانه نشین
to bring home
حالی کردن
to bring home
ثابت کردن
to freight out and home
دوسره کرایه کردن
run home
توگذاشتن
to make one's way home
راه خانه را پیش گرفتن
to pine for home
دلتنگی برای میهن کردن ارزوی وطن کردن
to pay home
تلافی کامل کردن
home stretch
مرحله نهایی
take-home pay
مزد پس از کسر مالیات و غیره
close to home
<idiom>
به احساسات شخصی نزدیک شدن
Theres no place like home .
<proverb>
هیچ جا مثل خانه نمى شود .
You have my home address.
شما آدرس من را دارید.
home address
آدرس منزل
home wiring
سیم کشی ساختمانی
I'll be at home today .
امروز منزل خواهم بود
to start for home
رهسپار به
[راه]
خانه شدن
at home and abroad
در داخل و خارج
[از کشور]
to send home
به خانه
[از جایی که آمده اند]
برگرداندن
home-made
<adj.>
خانگی
He went home on leave .
مرخصی گرفت رفت منزل
What is your home address?
نشانی منزلتان چیست ؟
take-home pay
حقوق خالص
take-home pay
مزد خالص
take-home pay
خالص دریافتی
home plate
صفحهبازی
home straight
خطمستقیموسطبازی
children's home
محلنگهداریبچههاییکهپدرومادر خوبوشایستهایندارند
home ground
آشنا بهمحیط
Home Secretary
مسئولدفتر
home time
زمانیکهمدارستعطیلمیشود
home truth
حقایقیکهدربارهخودتاناز دیگریمیفهمید
stately home
خانهاشرافی
Try to be home before dark.
سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
He came straight home.
صاف آمد خانه
She lost her way home .
راه خانه اش را گه کرد
home-made
<adj.>
در خانه ساخته
[تهیه]
شده
convalescent home
نقاهت خانه
rest home
اسایشگاه
home front
عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
home currency
پول ملی
home currency
پول داخلی
home country
محل تولید
home country
کشور اصلی
home consumption
مصرف داخلی
rest-home
اسایشگاه
home hole
اخرین بخش زمین یا یک دوربازی گلف
home key
کلید Home
home market
بازار داخلی
home-made
ساخت میهن
we sang them home
ایشان را با اواز و سرود تامنزلشان همراهی کردیم
home made
ساخت بومی
home-made
وطنی
home made
ساخت داخلی
home brew
مشروبات خانگی
home-brew
مشروبات خانگی
home consumption
مصرف خانگی
home building
ساختمان مسکونی
at home and abroad
در درون و بیرون کشور
at home and abroad
در سفر و حضر
funeral home
محلی که دران مرده را جهت انجام مراسم تدفین یا سوزاندن اماده میکنند
bound for home
اماده رفتن به کشور میهن
funeral home
مرده شوی خانه
mobile home
تریلی
home economics
اقتصاد خانه داری
delivery to the home
تحویل در خانه
harvest home
اخر خرمن
at home and abroad
در داخله و خارجه
home born
خانه زاد
home economics
اقتصاد منزل
home born
طبیعی
home born
بومی
home address
نشانی مبداء
home address
نشانی منزلگاه
harvest home
محل جمع اوری خرمن
harvest home
پایان درو
home market
بازار داخل کشور
home page
باز کردن صفحهای از وب سایت
let us make a p for home
کوشش کنیم زودبخانه برسیم
home use entry
اعلامیه مصرف شخصی
home use entry
اعلامیه مصرف
home trade
خرید وفروش داخلی
home trade
داد و ستد داخلی
home trade
تجارت داخلی
home computer
کامپیوتر خانگی
home computers
کامپیوتر خانگی
Home Office
وزارت داخله
Home Office
وزارت کشور
home visit
بازدید خانواده
i wrote home
کاغذنوشتم
home economics
تدبیر منزل
i wrote home
برای خانه
i should p stay at home
بهتر است در خانه بمانم
home work
کار خانگی
nursing home
اسایشگاه پیران
broken home
خانواده گسیخته
home whistle
امتیاز واقعی یا فرضی
home service
خدمات فروش در داخل کشور
home run
مسابقه پرامتیاز
home port
پایگاه اصلی
home range
قلمرو
home record
سررکورد
home record
رکورد مبدا
home row
ردیفی از کلیدها روی صفحه کلید که انگشتان شخص درحالت عادی روی انها قرارمی گیرد
home range
جای محدود برای فعالیت حیوانات
home range
اغل
home rule
حکومت ملی
home rule
حکومت داخلی
home rule
حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
home product
محصولات ملی
home product
محصولات داخلی
home run
گل زدن
mobile home
خانه متحرک
home run
بازی پر هیجان با امتیازتماس با زمین
home port
پایگاه مادر
home range
جایگاه حیوانات
Home Office
[British E]
دفتر وزارت داخله
Home Office
[British E]
دفتر وزارت کشور
chickens come home to roost
<idiom>
چوب کارهای گذشته را خوردن
Now it is about time to head home!
الان وقتش رسیده به خانه برویم
[بروم]
!
home-plate umpire
داورصفحهبازی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com