English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
How can you know the value of water -you who live . <proverb> تو قدر آب چه دانى که در کنار فراتى .
Other Matches
live زنده
live جریان دار
live-in زیست کننده در محل کار
live تیراندازی جنگی
live-in سرخانه
to live in پیش استاد یا کارفرمای خودغذا خوردن
live به سر بردن
live down باخاطرات زنده ماندن
where do you live کجا زندگی می کنید یا منزل دارید
live تحت پتانسیل
live دایر
live موثر
live سرزنده
live :زنده
live زنده بودن
live مهمات جنگی
live برقدار
to live through something تاب چیزی را آوردن
to live through something طاقت چیزی را داشتن
live زنده کردن
live on بازهم زنده بودن
live on بزندگی ادامه دادن
live : زندگی کردن زیستن
live فشنگ جنگی
live up to <idiom> طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
to live through something چیزی را تحمل کردن
live down <idiom> جبران خطاواشتباه
live it up <idiom> روز خوبی راداشته باشید
He did not live long enough to … آنقدر عمر نکرد که ...
live wires سیم زنده
To live off ones capital . ازمایه خوردن
to live en pension شبانه روزی شدن درمهمانخانه شبانه روزی زندگی کردن
to live extempore دست بدهن بودن یازندگی کردن
to live extempore کردی خوردی زندگی کردن
to live fast خوش گذرانی کردن
to live fast ولخرجی کردن
Where dose she live ? کجا زندگی می کند ؟
How many people live here ? چند نفر دراین خانه می نشینند ؟
it is impossible to live there در انجا میسرنیست
To live in affluence . درنازونعمت زندگه کردن
live forever ابرون گس
live out of a suitcase <idiom> تنها بایک چمدان زندگی کردن
does your father live ایا پدر شما زنده است
long live پاینده باد
to die or to live مردن یازیستن
to live in poverty [want] در تنگدستی زندگی کردن
to live beyond one's means بیش از حدود استطاعت خودخرج کردن
live wires آدم پر حرارت و با پشتکار
live load بارموثر
live forever زندگی ابدی
live up to one's income به اندازه درامد خود خرج کردن
live forever ابرون ریشه دار
live in a small way با قناعت زندگی کردن
live in a small way بدون سر و صدا زندگی کردن
live lining ماهیگیری در رودخانه که نخ و قلاب با جریان اب حرکت می کنند
live load بارزنده
live load سربار
live load بار زنده
live load بار رونده
live oak بلوط ویرجینیا
live out the night شب را بسر بردن
live out the night شب را صبح کردن
live round گلوله جنگی
live round تیر جنگی
live steam بخار زنده
live fire تیراندازی با تیر جنگی تیراندازی با فشنگ جنگی
live exercise تمرین با تیر جنگی
live exercise تمرین رزمی حقیقی
live wires سیم برقدار
live wire آدم پر حرارت و با پشتکار
live wire سیم زنده
live wire سیم برقدار
live ball توپ زنده
live ball توپ در جریان
we eat that we may live میخوریم برای اینکه زنده باشیم
live stock مواشی وگاووگوسفندی که برای کشتاریافروش پرورش شود احشام
it is impossible to live there نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
long live زنده باد
live vessel شناوه با خدمه
live up to one's principles موافق مرام خود رفتار کردن
live ammunition مهمات جنگی
live bag توری که ماهی را در زیر اب زنده نگهمیدارد
live bearing زنده زا
live box جعبه یا قلمی که در اب اویزان میکنند تا موجودات ابزی را زنده نگاهدارند
live data داده موثر
live stock چارپایان اهلی
to live in a small way با هزینه کم و بی سر وصدازندگی کردن
to live out of town در بیرون از شهر زندگی کردن
to live outside Tehran بیرون از تهران زندگی کردن
to live outside Tehran در حومه تهران زندگی کردن
to live to oneself تنها زندگی کردن
to live out [British E] در بیرون از شهر زندگی کردن
to live in luxury درنعمت زیستن
to live in luxury خوش گذرانی کردن
to live in privacy تنهازیستن
to live in cloves روی تشک پرقو زندگی کردن
to live in luxury با تجمل زندگی کردن
to live in reproach بخواری یا مذلت زیستن
live high off the hog <idiom> خیلی تجملاتی زندگی کردن
To live from hand to mouth . دست به دهن زندگه کردن
live from hand to mouth <idiom> پول بخور نمیر داشتن
May his soull live in peace. روحش شاد باشد
The doctors dont think she wI'll live. پزشکان امیدی به زنده ماندن اوندارند
To live in a fools paradise . گول خوشیهای خیالی وزود گذر را خوردن
I live in the apartment(flat) below. درآپارتمان زیری زندگه می کنم
To live a long life . عمر طولانی (زیاد ) کردن
I live a very regular life . زندگی خیلی منظمی دارم
(live off the) fat of the land <idiom> بهترین از هرچیز را داشتند
We live in the Machine Age . ما درعصر ماشین زندگه می کنیم
To live a seeluded life. درگوشه تنهائی بسر بردن
to live like cat and dog دائما با هم جنگ و دعوا داشتن [زن و شوهر]
to live a long life عمر دراز کردن
to live at the expense of society روی دوش جامعه زندگی
to live at hack and manger درفراوانی زیستن
to live like animals [in a place] در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
to live at the expense of society بار دیگران شدن
live load reduction کاستن از بار زنده
to live like animals [in a place] مانند حیوان زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
live copy paste کپی الصاق مستقیم
Most home helps prefer to live out. بسیاری از کارگران خانگی ترجیح می دهند بیرون از خانه زندگی کنند .
My name is "Oliver Pit" and live in Berlin. اسم من الیور پیت هست و در برلین زندگی میکنم.
By trying to live like a king one ends by drawing . <proverb> آخر شاه منشى کاه کشى است .
They live abroad for the greater part of the year. آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
To live on borrowed money . To play for time . این کلاه آن کلاه کردن ( کلاه کلاه کردن )
people who live in glass houses should not throw stones <idiom> هرچه را برای خود میپسندی برای دیگران هم ب"سند
first water بالاترین مقام
water اب دادن
water مایع
water پیشاب
water ابگونه
above water <adj.> روی آب
water اب
water way مسیل
water way ابراهه
first water درجه اول
water still دستگاه تقطیر اب
f.water عرق رازیانه
water آب
on the water در کشتی
She let the water out . آب را ول کرد
mean water میان اب
water way راه ابی
by water با کشتی
above water <adj.> شناور
to water آب دادن
water course مجرای اب
by water از راه دریا
to water something آب دادن [گیاه]
to p something with water اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
water course حق الشرب
water course حق المجری
by water از راه رودخانه
to keep ones he above water از زیر بدهی بیرون آمدن
of the first water بهترین
to water آب ریختن
water down <idiom> ضعیف شدن
water pepper زنجبیل سگ
water pepper فلفل ابی
water level سطح اب
voidance water منجلاب
water nymph حوری دریایی
water lowering زهکشی
water moccasin مار سمی ابزی جنوب امریکا
up to the middle in water تا کمر در اب
water mill اسیاب
water mill اسیاب ابی
water meter اب سنج
water nymph الهه دریایی
water meter کنتور اب
water loss ابکاهی
water melon هندوانه
wade into the water راه رفتن در اب
waste water فاضلاب
water polo بازی در استخربطول 02 تا 03 متر و عرض 8 تا 01 متر بین 2 تیم 7نفره
water pressure فشار اب
water proof رطوبت ناپذیر
water pump پمپ اب
water pump تلمبه اب
water cress شاهی اتی
water bearer دلو
water balance بیلان اب
water bailiffs مامور تفتیش کشتیها در بندر
voidance water زیر اب
water polo واترپولو
water bailiff میراب
water aspirator خرطوم ابی
water pipe لوله اب
water bag کیسه اب
water pipe تنبوشه
water pipe لوله مخصوص لوله کشی اب
water plate بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
water point نقطه تقسیم اب
water pollution الودگی اب
water polo بازی فوتبال ابی
water polo واترپلو
water bailiffs مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
water boy بچه سقا
water cure اب درمان
water cure علاج بااب معالجه بااب
water damage خسارت اب دیدگی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com