Dictiornary-Farsi | Hunger is the best sauce. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 67 (3 milliseconds)

English	Persian
Hunger is the best sauce. <proverb>	گشنگی بهترین خوشمزه کننده غذا است. [ضرب المثل ]


Other Matches

none of your sauce	بس است پر روئی !
sauce	نم زدن
sauce	خوشمزه کردن
sauce	چاشنی زدن به
sauce	رب
sauce	اب خورش جاشنی غذا
sauce	چاشنی
sauce	سوس
hard sauce	مخلوطی از خامه وشکروچاشنی
barbecue sauce	نوعیسسکهدرپختگوشتاستفادهمیشود
pepper sauce	ترشی فلفل
sauce box	ادم بی شرم
sauce box	بچه پر رو
soy sauce	شیره یا سس سویا
tartar sauce	سس ماهی
mint sauce	کمکویاریبهبیمار
hit the sauce <idiom>	الکل نوشیدن
tomato sauce	سوس گوجه فرنگی
sauce-boat	فرف چاشنی خوری
sauce-boats	فزف سوس خوری
sauce-boats	فرف چاشنی خوری
sauce-boat	فزف سوس خوری
sauce boat	فرف چاشنی خوری
sauce boat	فزف سوس خوری
hunger	گرسنگی
hunger	اشتیاق
many d. of hunger	بسیاری از گرسنگی می میرند
hunger	قحطی گرسنه کردن
hunger for	اشتیاق به چیزی
hunger for	ارزوی چیزی
hunger [for something]	هوس [چیزی را] کردن
hunger	گرسنگی دادن گرسنه شدن
hunger	اشتیاق داشتن
hunger-striker	اعتصاب غذا کننده [زن ] [مرد]
to go on a hunger strike	اعتصاب غذا کردن
hunger strike	اعتصاب غذا
hunger for data	میل شدید به داده ها
a pang of hunger	احساس ناگهانی گرسنگی
sensation of hunger	احساس گرسنگی
hunger cloth	پرده روی صلیب ومجسمه ها [دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
hunger osteopathy	بیماری استخوانی ناشی از گرسنگی
hunger pain	درد گرسنگی [پزشکی]
under the stimulus of hunger	بر اثرگرسنگی
under the stimulus of hunger	از فشار گرسنگی
ravenous hunger	حرص
ravenous hunger	گرسنگی زیاد
hunger pangs	دردهای گرسنگی
patience of hunger	طاقت گرسنگی
patience of hunger	تاب گرسنگی
land hunger	از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
hunger drive	سائق گرسنگی
hunger strikes	اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger strike	اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger striker	کسیکهدراعتصابغذاباشد
He fainted from hunger.	از گرسنگی غش کردوافتاد
to suffer from hunger	گرسنه ماندن
ghrelin [hunger hormone]	گرلین [هورمون اشتها آور] [بیوشیمی]
Hunger begets crime.	گرسنگی سبب جرم و جنایت میشود.
iam not patient of hunger	من نمیتوانم تاب گرسنگی رابیاورم
We suffered hunger for a few days .	چند روز گرسنگی کشیدیم
I feel faint with hunger.	از گرسنگی احساس ضعف می کنم.
to die of hunger [thirst]	از گرسنگی [تشنگی] مردن
The soldiers died from illness and hunger.	سربازان از گرسنگی و بیماری مردند.
He warned he would go on a termless hunger strike.	او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
They must hunger in frost, that will not work in heat. <proverb>	آنهایی که در تابستان کار نمى کنند بایستى در زمستان گرسنه بمانند.
hunger for power [craving for power]	میل شدید به قدرت