Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
I'll be at home today .
امروز منزل خواهم بود
Other Matches
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
The hotel was home from home .
هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
Home , sweet home .
هیچ کجا منزل خود آدم نمی شود ( ازنظرراحتی وغیره )
today
امروز
I need them today.
من آنها را امروز میخواهم.
So what's today?
امروز چه خبر
[تازه ای]
است؟
[اصطلاح روزمره]
He was not supposed to come today .
قرارنبود امروز بیاید
today of all days
از همه روزها امروز
[باید باشد]
I am very busy today .
امروز خیلی کار دارم
I weighed myself today .
امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
today of all days
مخصوصا امروز
Does it have to be today (of all days)?
این حالا باید امروز باشد
[از تمام روزها]
؟
i have no work today
امروز کاری ندارم
What do you feel like having today?
امروز تو به چه اشتها داری؟
Today I took laxatives.
امروز مسهل خورده ام.
A week from today
هفت روز پس از امروز
She was off hand with me today.
امروز بامن سر سنگین بود ( بی اعتنا ء )
I am in a good mood today.
حالش بهم خورد
This is important, not only today, but also and especially for the future.
این، نه تنها امروز، بلکه به ویژه برای آینده هم مهم است.
Today me, tomarrow thee.
<proverb>
امروز من,فردا تو .
Never put off tI'll tomorrow what you can do today .
کار امروز را به فردا نیانداز
It is foul weather today .
امروز هوا خیلی گند است
I am in an exuberant mood today .
امروز خیلی کیفم کوک است
Have you had a blowle movement today ?
شکمتان امروز کار کرده ؟
It is a cool day today.
امروز هوا خنک کرده است
Today is my lucky day.
امروز روز خوش بیاری من است
She wont show up today.
امروز پیدایش نمی شود
My voice is not clear today.
صدایم امروز صاف نیست
Today's weather is mild by comparison.
در مقایسه هوای امروز ملایم است.
We wI'll be notified(informed)of the results today.
امروز جواب کار معلوم می شود
I dont feel like work today.
جویای حال ( احوال ) کسی شدن
Never put off till tomorrow what maybe done today.
<proverb>
آنچه امروز مىتوانى انجام دهى هرگز براى فردا مگذار.
Can I go earlier today, just as a special exception?
اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟
never put off till tomorrow what may be done today
<proverb>
کار امروز به فردا مفکن
Dont leave off tI'll tomorrow what you can do today .
کار امروز به فردا مگذار (میفکن )
We had a nice long walk today.
امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
may i see you home?
برسانم
may i see you home?
اجازه دهید شمارابخانه
home help
کمکحالبیمار
WI'll you take me home?
مرا به منزل می رسانید ؟
at home
<idiom>
درخانه
home like
خانگی
home like
وطنی
On my way home. . .
اگر سرم راببرند امضاء نخواهم کرد
home like
راحت
nobody home
<idiom>
فکرش جای دیگر است
Is there anybody at home ? Anybody home ?
کسی منزل هست ؟
On my way home. . .
سرراهم بمنزل ...
home
سرزمین پدر و مادر
home
میهن
home
جا به داخل لوله راندن
home
که معمولا در بالا سمت چپ قرار دارد
home
منزلگاه
home
وطن اسایشگاه
home
میهن
home
امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
home
زمین خودی
home
نقط ه شروع چاپ روی صفحه
home
ریز کامپیوتر طراحی شده برای مصرف خانگی که برنامههای کاربردی آن شامل آموزش
home
بازی
home
روش بررسی و حمل تراکنشهای باک به خانه کاربر به وسیله ترمینال یا مودم
home
کلیدی که نشانه گر را به شروع خط متن می برد
home
اولین رکورد داده در فایل
home
محل زندگی کسی
home
وطن
home
بطرف خانه
home
خانه
home
وطن
home
زادبوم
come home
کشیده شدن لنگر به طرف ناو
home
منزل
It came home to me.
به فکرم رسید.
It came home to me.
به نظرم رسید.
home
مرزوبوم
at home
پذیرایی در ساعت معین
home
خانه دادن
home
شهر بخانه برگشتن
third home
بازیگر مهاجم
home
اقامت گاه
home
میهن وطن
home plate
صفحهبازی
home straight
خطمستقیموسطبازی
children's home
محلنگهداریبچههاییکهپدرومادر خوبوشایستهایندارند
take-home pay
خالص دریافتی
home stretch
مرحله نهایی
home town
زادشهر
home towns
زادگاه
home towns
خاستگاه
home town
خاستگاه
home towns
زادشهر
home town
زادگاه
home-grown
خانگی
home town
شهر موطن
home stretch
گام های پایانی
home-grown
محصول خانه
home stretch
پایانراه
we sang them home
ایشان را با اواز و سرود تامنزلشان همراهی کردیم
tumble home
خم درونی
take-home pay
مزد پس از کسر مالیات و غیره
take-home pay
حقوق خالص
take-home pay
مزد خالص
home towns
شهر موطن
home ground
آشنا بهمحیط
to start for home
رهسپار به
[راه]
خانه شدن
at home and abroad
در داخل و خارج
[از کشور]
to send home
به خانه
[از جایی که آمده اند]
برگرداندن
home-made
<adj.>
خانگی
home-made
<adj.>
در خانه ساخته
[تهیه]
شده
Home appliances
وسایل خانگی
home address
آدرس منزل
You have my home address.
شما آدرس من را دارید.
Theres no place like home .
<proverb>
هیچ جا مثل خانه نمى شود .
Home Secretary
مسئولدفتر
home time
زمانیکهمدارستعطیلمیشود
home truth
حقایقیکهدربارهخودتاناز دیگریمیفهمید
Try to be home before dark.
سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
He came straight home.
صاف آمد خانه
She lost her way home .
راه خانه اش را گه کرد
What is your home address?
نشانی منزلتان چیست ؟
He went home on leave .
مرخصی گرفت رفت منزل
Home appliances
لوازم خانگی
close to home
<idiom>
به احساسات شخصی نزدیک شدن
home range
جای محدود برای فعالیت حیوانات
home currency
پول ملی
home currency
پول داخلی
home country
محل تولید
home country
کشور اصلی
home consumption
مصرف داخلی
home consumption
مصرف خانگی
home born
خانه زاد
home born
طبیعی
home born
بومی
home address
نشانی مبداء
home address
نشانی منزلگاه
home front
عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
home hole
اخرین بخش زمین یا یک دوربازی گلف
home key
کلید Home
home range
اغل
home product
محصولات ملی
home product
محصولات داخلی
home port
پایگاه مادر
home port
پایگاه اصلی
home page
باز کردن صفحهای از وب سایت
home market
بازار داخل کشور
home market
بازار داخلی
home made
ساخت بومی
home made
ساخت داخلی
home building
ساختمان مسکونی
harvest home
محل جمع اوری خرمن
harvest home
پایان درو
mobile home
خانه متحرک
home computers
کامپیوتر خانگی
home computer
کامپیوتر خانگی
Home Office
وزارت داخله
Home Office
وزارت کشور
broken home
خانواده گسیخته
nursing home
اسایشگاه پیران
home economics
تدبیر منزل
home economics
اقتصاد منزل
home economics
اقتصاد خانه داری
home-brew
مشروبات خانگی
mobile home
تریلی
home-made
ساخت میهن
home-made
وطنی
harvest home
اخر خرمن
funeral home
محلی که دران مرده را جهت انجام مراسم تدفین یا سوزاندن اماده میکنند
funeral home
مرده شوی خانه
delivery to the home
تحویل در خانه
convalescent home
نقاهت خانه
bound for home
اماده رفتن به کشور میهن
at home and abroad
در سفر و حضر
at home and abroad
در درون و بیرون کشور
at home and abroad
در داخله و خارجه
rest-home
اسایشگاه
rest home
اسایشگاه
home brew
مشروبات خانگی
let us make a p for home
کوشش کنیم زودبخانه برسیم
home use entry
اعلامیه مصرف شخصی
i wrote home
برای خانه
home trade
خرید وفروش داخلی
home trade
داد و ستد داخلی
home trade
تجارت داخلی
home use entry
اعلامیه مصرف
soldiers' home
سربازخانه
soldiers' home
پادگان
home visit
بازدید خانواده
sickfor home
دلتنگی کننده برای میهن وخانه خود بیماروطن
sickfor home
دلتنگ
run home
جا انداختن
i wrote home
کاغذنوشتم
run home
جا گذاشتن
i should p stay at home
بهتر است در خانه بمانم
home work
کار خانگی
home wiring
سیم کشی ساختمانی
home whistle
امتیاز واقعی یا فرضی
run home
توگذاشتن
home service
خدمات فروش در داخل کشور
stay at home
خانه نشین
to make one's way home
راه خانه را پیش گرفتن
home rule
حکومت ملی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com