Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
I am thinking of baby number two as I am not getting any younger.
من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
Other Matches
younger
جوان
younger
برنا
younger
نوباوه نورسته
younger
تازه
younger
نوین
You are 5 years younger than me.
شما ۵ سال جوان تر از من هستید.
My younger brother and sister .
برادر وخواهر کوچک من
thinking
تفکر
to never let yourself get to thinking like them
<idiom>
نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند
[اصطلاح روزمره]
thinking
فکرکننده
thinking
باشعور
Am I right in thinking ...
آیا درست فکر میکنم که ...
affective thinking
تفکر عاطفی
associative thinking
تفکر تداعی گرا
immersed in thinking
غرق اندیشه
free thinking
ازادی از قیود مذهب
thinking type
سنخ اندیشه ورز
divergent thinking
تفکر واگرا
creative thinking
تفکر اخلاق
creative thinking
اندیشیدن افرینشی
convergent thinking
تفکر همگرا
concrete thinking
تفکر عینی
abstract thinking
تفکر انتزاعی
wishful thinking
تفکر ارزومندانه
wishful thinking
خواسته اندیشی
wishful thinking
افکار واهی و پوچ
immersed in thinking
فرورفته در فکر
thinking cap
طرز تفکر
to set thinking
بخیال انداختن
magical thinking
جادویی اندیشی
paralogical thinking
اندیشیدن سفسطه امیز
lateral thinking
حلمشکلیباکمکگرفتنازقوهتخیل
productive thinking
تفکر افرینشی
I am thinking of your own good.
من خو بی شما رامی خواهم
primary process thinking
اندیشیدن در فرایند نخستین
put on one's thinking cap
<idiom>
زمان زیادی روی چیزی فکر کردن
Thinking of it still gives me a pang.
[Colloquial]
هنوز من را آزار می دهد
[اذیت می کند]
وقتی که در باره آن فکر می کنم.
It makes me sick just thinking about it!
وقتی که بهش فکر می کنم می خواهم بالا بیاورم!
I should bring you round to my way of thinking .
باید تو راهم با خودم همفکر کنم
It set me thinking . It made me think .
مرابفکر واداشت ( انداخت )
A castle in the air. Wishful thinking.
آرزوی واهی ( خیالی)
baby
طفل
baby
کودک
baby
نوزاد
baby
مانندکودک رفتار کردن
baby
نوازش کردن
baby
شیرخواره
baby
اسب دوساله
baby
بچه
blue baby
طفلی مبتلا به یرقان ازرق
baby linen
قنداق
The baby spat out the pI'll.
نوزاد قرص را تف کرد بیرون
baby house
عروسک خانه
baby converter
مبدل کوچک
baby boom
پرزائی
to sleep like a baby
<idiom>
مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
Do you charge for the baby?
آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
rag baby
عروسک کهنهای
cry baby
نی نی کوچولو
To wean a baby.
بچه ای را از شیر گرفتن
The baby is there months old .
نوزاد سه ماهه است
baby siphon
سیفون کمکی که در هوابند ابی بکار میرود
baby split
وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
baby carriages
صندلی چرخدار بچه
bonus baby
بازیگر با پیش پرداخت زیاد
baby doll
لباسزیر
baby buggy
کالسکه بچه
baby-minder
شخصیکهدر منزلخود از بچههایی که والدین شاغل دارند پرستاری میکند
baby-talk
زبان بچهگانه
The baby is restless.
نوزاد بی تابی می کند
baby carriages
کالسکهی بچه
baby carriage
صندلی چرخدار بچه
baby carriage
کالسکهی بچه
eye baby
تصویر شخص در مردمک چشم
eye baby
دیگری که به او نگاه میکند
baby farm
محل نگهداری کودکان
baby-sitters
بچه نگهدار
baby sit
از بچه نگاهداری کردن
baby-sitter
بچه نگهدار
baby sitter
بچه نگهدار
baby-sat
بچه داری کردن
baby-sat
از بچه نگاهداری کردن
to get rid of a baby
بچه اش را برایش انداختن
[اصطلاح روزمره]
baby-sitting
از بچه نگاهداری کردن
baby-sitting
بچه داری کردن
baby-sits
از بچه نگاهداری کردن
baby sit
بچه داری کردن
baby-sits
بچه داری کردن
baby-sit
از بچه نگاهداری کردن
baby-sit
بچه داری کردن
the baby takes notice
بچه ملتفت است
the baby takes notice
بچه می فهمد
The baby was kicking and scraming .
نوزاد لگه می انداخت وفریاد می کشید
test-tube baby
بچهایکهخارجازرحممادررشدکند
the baby takes notice
بچه باهوش است
throw the baby out with the bathwater
<idiom>
(تروخشک باهم میسوزد)کل چیزی رادور ریختن به خاطر خرابی یک قسمت آن
The child
[kid,baby]
has taken after her mother.
بچه به مادرش رفته.
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby.
ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
number
نمره دادن به
number
بالغ شدن بر
number two
شماره2
number
بیان کیفیت
number
عدد نوشته شده
to take after number one
به فکر خود بودن.
he is not of our number
از ما نیست
number
قرار دادن طرح در متن
to take after number one
در فکر خویش بودن
number one
<idiom>
برای دل خودش
the t. number
شماره کل
number
رقم
[ریاضی]
number
شماره
number
عدد
much number
عدد ماخ
without number
بیشمار
number e
عدد
[ ایی ]
[حرف لاتین]
[ریاضی]
She looks after number one . she does herself well .
نمیگذارد برای خودش بد بگذرد.
whole number
عدد صحیح
[ریاضی]
whole number
عدد صحیح
whole number
integer=
number
[of something]
تعداد
[عده]
[چیزهایی]
number
عدد
number
شماره بازیگر
number one
دست اول
number
تعداد
number
رقم
even number
عدد زوج
[ریاضی]
number
شماره
number
پردازنده خاص برای محاسبات سریع
number one
خیلی خوب
to do a number on somebody
<idiom>
سر کسی کلاه گذاشتن
[اصطلاح روزمره]
number one
درجه یک
number one
خودم
number one
خودشخص
number
انتساب اعداد و به لیست موضوعات به صورت مرتب
E number
شمارهاروپایی
number
انجام محاسبات سریع
number
مجموعه مقادیر مجاز
number
عدد تولید شده از داده برای هر بیتی یا تشخیص خطا
number
نمره شمردن
to the number of 0
بقدر هفتاد
number three
شماره3
by the number
اجرای فرمان با شماره
number e
عدد نپر
[ریاضی]
There is no such number.
همچنین شماره تلفنی وجود ندارد.
by the number
با شماره بشمارید
registeration number
شماره ثبت
transport number
عدد انتقال
to take care of number one
در فکر خویش بودن از خودتوجه گردن
viscosity number
عدد گرانروی
wave number
عدد موج
to overcomein number
بیشتر بودن از
requisition number
شماره درخواست
reynold's number
عدد رینولدز
reynold's number
این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
reynolds number
مهمترین ضریب بدون دیمانسیون در نمایش اشل جریان سیال
saponification number
عدد صابونی شدن
self checking number
عدد خودرس
sequence number
شماره ترتیب
sequence number
شماره ترتیب توالی
release number
شماره نشر
reference number
اعداد مبنای نشانه روی
rational number
عددگویا
rational number
عدد گویا
rational number
عددی که به عنوان تقسیم دو عدد کامل نوشته میشود
real number
عدد حقیقی
real number
عددی که با بخش کسری همراه است .
record number
شماره رکورد
reel number
شماره حلقه
service number
شماره خدمتی پرسنل
service number
کدپرسنلی
superior number
عدد بزرگتر
symmetry number
عدد تقارن
statement number
شماره حکم
the dual number
تثنیه
the plural number
جمع
the plural number
صیغه جمع
the total number
شماره کل
they exceeded us in number
شماره انها از شماره مابیشتر بود
subscriber's number
شماره مشترک
stock number
شماره فنی انبار شماره انبار
signed number
عدد علامت دار
signed number
عدد دارای علامت
sortie number
شماره پرواز یا کاروان دریایی
sortie number
تعداد هواپیماهای شرکت کننده در پرواز
statement number
شماره دستور
station number
شماره پست مخابراتی شماره ترتیب محل بارها درداخل هواپیما
stock number
شماره فنی جنس
rational number
عدد صحیح و یا خارج قسمت دو عدد صحیح
on any number of occasions
<adv.>
خیلی از اوقات
She's quite a back number.
<idiom>
او
[زن]
آدم کهنه فکری است.
square number
مربع کامل
[ریاضی]
cardinal number
عدد کاردینال
[ریاضی]
cardinal number
عدد اصلی
[ریاضی]
irrational number
عدد اصم
[ریاضی]
irrational number
عدد گنگ
[ریاضی]
number system
دستگاه اعداد
[ریاضی]
complex number
عدد مختلط
[ریاضی]
perfect number
عدد کامل
[ریاضی]
Euler's number
عدد نپر
[ریاضی]
quite a number of people
عده زیادی از مردم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com