Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 47 (4 milliseconds)
English	Persian
I am very much opposed to your going abroad.	با رفتن شما بخارج سخت مخالفم
Other Matches
opposed	ضد
He is against [opposed to] me .	با من ضد است. [ضدیت دارد]
as opposed to	در مقابل
opposed	متقابل
opposed	روبرو مواجه
opposed	مقابل
opposed	متضاد
opposed piston engine	موتور پیستون روبرو متقابل
opposed piston engine	موتورپیستون مقابل
horizontally opposed engine	موتور تخت روبرو
opposed piston engine	موتور سیلندر روبرو
to go abroad	سفرکردن
to be all abroad	بکلی دراشتباه بودن
to be all abroad	گیج شدن
to be all abroad	متحیرماندن
to be all abroad	ازمرحله پرت بودن
abroad	خارج
to go abroad	به خارج [از کشور] رفتن
abroad	گسترش یافته
abroad	وسیع
abroad	بیرون
abroad	خارج از کشور
abroad	بیگانه
abroad	ممالک بیگانه
abroad	پهن
get abroad	پهن شدن
get abroad	منتشر شدن
citizen abroad	شهروند مقیم خارج
internally or abroad	در داخل و خارج [از کشور]
not valid abroad	در خارج [از کشور] معتبر نیست
at home and abroad	در داخل و خارج [از کشور]
visitors from abroad	بازدید کنندگان خارجی
reactions from abroad	واکنش مردم در کشورهای خارجی
My brother has gone abroad.	برادرم رفته خارجه [خارج از کشور]
at home and abroad	در داخله و خارجه
to publish abroad	در همه جا شهرت دادن
to bruit abroad	شایع کردن
to bruit abroad	انتشار دادن
residing abroad	مقیم خارجه
publish abroad	در همه جا شهرت دادن
at home and abroad	در درون و بیرون کشور
at home and abroad	در سفر و حضر
To import goods [from abroad]	کالا از خارج وارد کردن
net factor income from abroad	خالص درآمد عوامل از خارج
They live abroad for the greater part of the year.	آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
As part of my training, I spent a year abroad.	درجریان کارآموزیم یکسال را در خارج گذراندم.

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com