Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
I bumped into the table in the dark.
تو تاریکی خوردم به میز
Other Matches
bumped
بار طپانده شده به هم
bumped
بار مچاله شده
bumped
بار فشرده شده
He banged the table with his fist . He thumped the table .
با مشت کوبیدن روی میز
in the dark
در رهگیری هوایی یعنی درصفحه رادار من مشهودنیست
It's too dark.
آن خیلی تاریک است.
dark
<adj.>
رنگ تیره
at dark
هنگام شب
at dark
درشب
It is getting dark.
هواتاریک می شود
It is getting dark .
هوادارد تاریک می شود
to keep dark
پنهان ماندن
dark
تیره کردن تاریک کردن
one in the dark
میلهای که پشت میله دیگربماند و دیده نشود
dark
<adj.>
تیره
dark
تاریک
in the dark
<idiom>
هیچ اطلاعی از چیزی نداشتن
dark brown
رنگ قهوه ای تیره
dark adaptation
تطبیق با تاریکی
dark grey
رنگ خاکستری تیره
dark green
سبزسیر
dark grey
رنگ موشی
shot in the dark
<idiom>
تیری درتاریکی
dark horse
<idiom>
کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
dark adaptation
انطباق با تاریکی
dark adaptation
عادت کردن به تاریکی
dark hued
تیره رنگ
dark hued
سیه فام
dark lines
خطوط تاریک
dark secret
راز نهان
dark fibre
فیبر نوری که سیگنالی ندارد. مربوط به کابل فیبرنوری که نصب شده است ولی هنوز استفاده نشده است
dark burn
خستگی
dark coloured
سیاه رنگ
dark blue
سرمه ای
dark current
جریان تاریک
whistle in the dark
<idiom>
سعی درفراموش کردن ترس
dark blue
ابی سیر
dark fiber
فیبر نوری که سیگنالی ندارد. مربوط به کابل فیبرنوری که نصب شده است ولی هنوز استفاده نشده است
dark horse
تودار
dark horse
مرموز
the dark continent
افریقا
dark horse
آب زیر کاه
dark room
تاریکخانه عکاسی
dark horses
برنده غیرمترقبه
dark horse
برنده غیرمترقبه
dark glasses
عینک آفتابی
dark age
دورهایکههمراهبافقدانفرهنگو پیشرفتهمراهباشد
pitch dark
سیاه
pitch dark
قیرگون
We lost our way in the dark.
راهمان راتوی تاریکی گه کردیم
pitch dark
تاریک
the dark ages
قرون وسطی
dark bulb
نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
to grow dark
تاریک شدن
dark beige
رنگ کرم یا بژ تیره
Try to be home before dark.
سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
A shot in the dark
تیری درتاریکی
dark room
اتلیه
Dark Ages
ادوارتاریک
dark trace tube
لامپ تصویر تاریک
electrode dark current
جریان تاریک
hittorf dark space
فضای تاریک هیتورف
hittorf dark space
فضای تاریک کاتد
crookes dark space
فضای تاریک هیتورف
crookes dark space
فضای تاریک کاتد
cathode dark space
فضای تاریک کاتد
In the dark corner of the room .
در گوشه تاریک اطاق
anode dark space
فضای تاریک اند
dark line spectrum
طیف خطوط تاریک
faraday dark space
فضای تاریک فارادی
dark trace screen
صفحه تصویر تاریک
aston dark space
فضای تاریک استن
I am in the dark. Iam not in the picture.
من در جریان نیستم
Some children are afraid of the dark.
بعضی بچه ها از تاریکی می ترسند.
under the table
<idiom>
زیرمیزی
get table
بدست اوردنی
two way table
جدول دو سویی
table saw
تابلونمایشگر
inner table
میزداخلی
look up table
جدول مراجعهای
table look up
جستجوی جدول
the f. of a table
باید
the f. of a table
بطوریکه
get table
دست یافتنی
table look up
مراجعه به جدول
table
خوان
table
تو گذاردن
table
میزبازی
table
به جدولی انتقال دادن
table
به صورت جدول دراوردن
table
لیست تمام نشانه ها که در یک زبان یا کامپایر پذیرفته می شوند به همراه ترجمه کد هدف آنها
table
مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت قابل دستیابی هستند
table
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
table
لیست تمام رویدادها و وضعیتهای ممکن که می توانند رخ دهند.
table
جدول
table
سفره
table
میز
table
لوح جدول
table
لیست
table
از دستور خارج کردن
table
معوق گذاردن
table
روی میز گذاشتن
table
در فهرست نوشتن
table
کوهمیز
table
لیست تولید شده توسط کامپایلر یا سیستم محل اندازه و نوع متغییرها , توابع و ماکروها در یک برنامه
table
مطرح کردن
Could we have a table outside?
آیا ممکن است میز ما بیرون باشد؟
table
فهرست
table
طرح کردن
table
لیست داده ها در ستون و سط ر صفحه چاپ شده یا صفحه نمایش
table
ساختاری که نحوه اتصال رکوردها و داده ها را به صورت رابط ه بین سط رها و ستونهای جدول نشان میدهد
table talk
صحبتهای خصوصی و غیررسمی در سر میز غذا مفاوضه
table spoonful
قاشق سوپخوری
table spoon
قاشق سوپ خوری
table ware
لوازم میز یا سفره
to rap on the table
دست یا چیز دیگری روی زمین
table water
سفره اب زیر زمینی
table waters
ابهای معدنی سر سفره
table set
دستگاه میزی
table set
وسیله رومیزی
tier table
میز کوچک
tide table
نمودار جزر ومد یاکشند
to lay on the table
بوقت دیگر موکول کردن
table telephone
تلفن رومیزی
time table
جدول زمانی ورود و عزیمت
time table
جدول زمان بندی
table tomb
گورصندوقی وتخت
table utility
برنامه کمکی جدولی
table d'hote
خوراک رسمی و روزانه مهمانخانه
time table
جدول زمانی
tide table
جگول جزر و مد
tide table
جدول کشند
earth-table
رج بنا
table point
جدول امتیازها
table of distribution
جدول توزیع
table of authorities
جدول اولیا امور
table of allowance
جدول سهمیه مجاز
table money
فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
fly table
میز تا شونده
multiplication table
جدول ضرب
[ریاضی]
table land
زمین هموار
table linen
دستمال سفره
symbolic table
جدول علائم
table lamp
لامپ استاندارد
table comparator
مقایسه کننده نوارها
table of precedence
صورتی که ترتیب الویت قوانین و مقررات مختلفه راتعیین میکند
table of organization
جدول سازمان
table of equipment
جدول ساز و برگ
table of distribution
جدول تقسیم اماد
table beet
چغندر
table flap
قسمتی از میزکه خوابانیده یابلند میشود
table instrument
وسیله رومیزی
table linen
رومیزی
wait table
<idiom>
سرو کردن غذا
corbel-table
[ردیف هایی از قوس های پیشکرده]
vigenere table
جدول رمز وی گنر
Lift up the table.
سرمیز رابلند کن
trestle table
میز سهپایه
table manners
روشغذاخوردنفردی
pin-table
صفحهمخصوصبازیpillowcasePinball
negotiating table
جلسهایکهمخالفانتلاشدارندبهتوافقیدستیابند
league table
جدوللیگ
dinner table
میزغذاخوری
dining table
میزغذاخوری
communion-table
[میز چوبی در کلیساهای پروتستان]
basement-table
[پی را روی زمین ساختن]
Could we have a table on the terrace?
آیا ممکن است میز ما روی تراس باشد؟
Could we have a table by the window?
آیا ممکن است میز ما کنار پنجره باشد؟
Could we have a table in the corner?
آیا ممکن است میز ما در گوشه باشد؟
I'd like to reserve a table for 5.
میخواهم برای 5 نفر یک میز رزرو کنم.
truth table
جدول ارزش
[منطق]
[ریاضی]
lay the table
چیدن میز
the leg of the table
پایه میز
table carpet
فرش رومیزی
[اینگونه فرش ها بصورت دایره یا بیضی بافته شده. نقوش قدیمی آن بیشتر از طرح مملوک و فرش های جدیدتر از طرح های قفقازی و ترکی بهره گرفته است.]
altar-table
میز مقدس در کلیسا
bargaining table
جلسهمشترکبرایرفعاختلافاتکهها در بریتانیا استفادهمیشد
table mixer
توپتنیسرویمیز
table extension
صفحهانقراض
turn table
میز چرخش
truth table
جدول درستی جذول صحت
truth table
روش بیان تابع منط ق به عنوان خروجی یک مجموعه ورودیهای ممکن
truth table
در جبر بولی
truth table
دو مقدار
truth table
جدول صحت
truth table
جدول درستی
trivet table
میز سه پایه
transfer table
میز انتقال
turn table
میز سمت
turn table
سینی گردش درسمت
table cut
تراشتختهای
printer table
میزچاپگر
outer table
تختهخارجی
feed table
صفحهعلوفه
extending table
میزبازشو
computer table
میزکامپیوتر
where is my place at the table
جای من در سر میز کجاست
virtual table
جدول مجازی
type table
نوع جدول تیر
type table
نوع جدول سازمان
training table
میز ناهارخوری در اردو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com