Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 75 (6 milliseconds)
English
Persian
I clinched a lucrative deal.
معامله چربی ( شیرینی ) انچام دادم
Other Matches
A lucrative affair
[deal]
لقمه چرب ونرم
[کار یا معامله پردرآمد]
lucrative
موفق
lucrative
نافع
lucrative
پرمنفعت
lucrative
سودمند
That clinched it for him.
این کار او
[مرد]
را متقین کرد.
clinched
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinched
بغل کردن حریف
clinched
اویزان
clinched
پرچ کردن
clinched
قاطع ساختن
clinched
گروه پرچ بودن
clinched
کسب عنوان قهرمانی
clinched
ثابت کردن
clinched
محکم کردن
deal with
رسیدگی کردن
deal with
اقدام کردن
new deal
نیودیل
new deal
قرار جدید
new deal
برنامه روزولت
new deal
برنامه توسعه اقتصادی فرانکلین روزولت پس از سالهای بعداز بحران بزرگ درامریکا که دران کمک به کشاورزی بازنشستگی وبیمه بیکاری و غیره گنجانیده شده است
new deal
سیاست جدید
to deal
کارت دادن
[ورق بازی]
deal
چوب کاج
no deal
<idiom>
موافق نبودن ،رد کردن
Did you get anything out of this deal ?
دراین معامله چیزی گیرت آمد ؟
new deal
روش سیاسی جدیدی که از دوران روزولت اعمال ان از طرف دولت ایالات متحده امریکا شروع شد
new deal
<idiom>
تغییر کامل ،شروع تازه ،شانس دیگر
deal
معامله کردن
deal
مقدار
deal
اندازه
deal
قدر
deal
اندازه مقدار بررسی
deal
حد معامله کردن
deal
معامله داد و ستد
deal
توزیع کردن
deal
سر و کارداشتن با
deal
توافق تجاری
deal
سازماندهی کردن
deal
قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
deal
اقدام کردن
deal
سر و کار داشتن
fair deal
روش منصفانه
fair deal
سیاست منصفانه
deal lift
بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
To deal the cards .
ورق دادن
package deal
معامله کلی معامله چکی
package deal
مقاطعه در بست و خرید یکجا
wheel and deal
<idiom>
package deal
معامله یکجا
good deal
<idiom>
قیمت ارزان باکیفیتی بالا
raw deal
<idiom>
آخر خط ،پایان هستی
deal in futures
معامله سلف کردن
square deal
تقلب نکردن
to deal in futures
معامله پیش کردن
to deal in futures
معامله سلف کردن
to deal in futures
کالایاسهام پیش فروختن
big deal
بیاهمیتوفاقدجذابیت
Agreed . that is a deal .
قبول ( قبوله )
square deal
باشرف بودن رک وراست
to deal out
[card game]
کارت دادن
[ورق بازی]
mosaic parquet deal
راهروی اجر فرش
She gave me a raw deal .
بامن بد معامله کرد
Did you make any profit in this deal ?
آیا دراین معامله استفاده ای داشتید ؟
He gave me a square deal .
بامن منصفانه معامله کرد
To clinch (close)the deal.
معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
I took a great deal of trouble over it.
روی اینکار خیلی زحمت کشیدم
plea deal
[between Prosecution and Defense]
توافق مدافعه
[بین دادستان و وکیل دفاع]
I made a lot of profit in the deal .
دراین معامله فایده زیادی بردم
To clinch(close,finalize)a deal.
معامله یی را جوش دادن
The deal is off. Forget it . That doesnt count .
مالیده !(مالیده است ؟ بهم خورده ؟ لغو شده )
He has suffered a great deal at the hands of his wife .
از دست زنش خیلی کشیده
Clinch the deal while the concerned party is stI'll keen
تا طرف گرم است معامله را انجام بدهید
Don pulled the rug out from under me in my deal with Bill Franklin.
دان معامله من و بیل فرانکلین را به هم زد.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com