English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
I dont believe a word of it ! A likely story ! Tell that to the marines! تو گفتی ومنهم باور کردن !
Other Matches
Dont breathe a word! هیچی نگه!
Dont be upset . Dont lose your temper . Keep calm(cool). خونت را کثیف نکن ( خونسرد باش )
Dont spin such yarns . Dont tell lies. دیگر صفحه نگذار ( دروغ نساز )
Dont worry. Cheer up. Dont fret so much. غصه نخور
Dont confuse the issue . Dont get it all mixed up . شلوغش نکن
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone . نمی دانم کدام گوری رفته است
Dont kid yourself . dont delude yourself. بیخود دلت را خوش نکن
marines تفنگدار دریایی
marines تکاور دریایی
marines دریایی
marines تفنگداران دریایی تکاوران دریایی
marines بحری
marines وابسته به دریانوردی
tell it to the marines (Sweeney) <idiom> باور نمیکنم
You dont seem to be with it . You dont know the half of it . تو کجای کاری
Dont be long. Step on it . Dont take long over it . Get a move on. طولش نده (زود باش )
He is a man of his word . He is as good as his word . قولش قول است
His word is his bond. HE is a man of his word. حرفش حرف است
story بصورت داستان در اوردن
story اشکوب داستان گفتن
story شرح
story روایت گزارش
And what a story it was too ! وآن هم چه داستانی !
The story goes that … آورده اند که (چنین روایت کنند )…
it is quite another story now اوضاع اکنون دگرگون
That's another story. این داستان [قضیه] دیگری است.
it is quite another story now ان دفتر را گاو خورد
it is quite another story now ان سبوبشکست وان پیمانه ریخت
story نقل
story داستان
story حکایت
the story goes گویند
the story goes اورده اند
story طبقه
to tell a story گفتن
to tell a story حکایت
fish story ماهی خشک وخورد شده که بمصرف کود وغذای حیوانات میرسد
story=storey طبقه
to heighten a story داستانی رابزرگ کردن حکایتی رابسط دادن
story teller افسانه نویس
story teller ناقل
tall story داستانیاچیزیباورشمشکلباشد
story teller راوی
story teller نقال
the story is at an end استان به پایان رسیده است
success story همیشهموفقوغیرطبیعی
story teller افسانه گو حکایت نویس
storey=story طبقه
this story is improbable این داستان راست نمینماید این داستان بعید بنظر میرسد
an interesting story حکایت جالب توجه
story teller دستان سرای
an interesting story داستان با مزه
love-story رمانیاداستانعشقی
story board مجموعه تصاویر یا رسم ها که پیشبرد نقاشی متحرک یا ویدیویی را نشان میدهد
story=storey اشکوب
the story is probale این داستان راست مینماید این حکایت احتمال داردراست باشد
scare story داستانترسناک
storey=story اشکوب
Read the story فرم تریو
To cook up a story <idiom> [یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
short story داستان کوتاه
The whole story was faked up . تمام داستان قلابی وساختگه بود
The moral of the story is that … نتیجه اخلاقی این داستان اینست که ...
sob story داستان گریه اور
sob story <idiom> داستان اشک آور
That story is as old as the hills. داستان خیلی طول و دراز است.
story teller قصه گو
stick to (a story/the facts) <idiom> وفادارماندن
story recall test ازمون یاداوری داستان
to tell a coke-and-bull story <idiom> [یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
invention of a false story جعل داستان دروغی
The moral point of this story is that… مقصود از این کتاب داستان درواقع اینست که ...
cock and bull story داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock-and-bull story چاخان
cock-and-bull story داستان جعلی برای تعریف ازخود
hard-luck story نالهوزاریکردنبهقصدکمکگرفتن
cock and bull story چاخان
to make a long story short <idiom> قصه را کوتاه کردن
make a picture story test آزمون داستان سازی مصور
A shocking tale . A moving story . داستانی تکان دهنده
to make a long story short <idiom> خلاصه کردن قصه
Her sad story moved us to tears. داستان غم انگیزش همه ما را بگریه انداخت
I dont know what is what. نمی دانم چی به چیه
Is that so ?You dont say. چه میگه ( جدا"اینطور است )
Why dont you come off it! چرا دست بردار نیستی !
I dont exactly know. درست نمی دانم
Dont ever come here again. دیگر هیچوقت پایت را اینجا نگذار. [اینجا نیا.]
I dont know what became of him . نمی دانم چه بسرش آمد
I dont know and I dont want to know . نه می دانم ونه می خواهم بدانم
You dont mean that ! you dont say ! نه با با ! ( جدی میگه ؟)
What is all this ? I dont get it . نفهمیدم ( چی شد ) !
Dont try to get out of it. سعی نکن اززیرش دربروی
Dont let on that you know. بروی خودت نیاور که موضوع رامیدانی
Is that so ? You dont say. نه بابا ( جدی می گویی ) ؟
We dont know what become of him. نمی دانیم چه؟ بسر ؟ آمد
dont بپایان رسانیدن
dont کردن
dont نمودن
dont طی کردن گذرانیدن
Dont get my back up. نگذار آنرویم (روی سگه ) بالا بیاد
Why do you want to know ? dont be nosy. می خواهی چه؟کنی بدانی ؟
please dont forget it خواهش دارم فراموش نکنید
Does it matter if I dont come ? اشکالی دارد اگرنیایم ؟
Dont brag about doing this and that . اینقدر نگه فلان وچنان ( بهمان ) می کنم
I dont smoke at all. اهل دود نیستم ( دخانیات استعمال نمی کنم )
Am I not right?dont you agree with me ? درست می گه یا نه ؟
dont mention it اهمیت ندارد
dont you thouchit مبادابه ان دست بزنید
dont mention it چیزی نیست
I dont mean to intrude . قصد مزا حمت ندارم ( ملاقات یا ورود نا بهنگام )
dont care بی تقاوت
if you dont object اگر بدتان نمیاید
We dont have it in stock . این جنس موجود نیست ( نداریم )
Dont you dare tell anyone . مبادا بکسی بگویی
If I dont forget . اگر یادم بماند ( نرود)
Dont be sI'lly . خودت را لوس نکن
So dont try to device yourself . سعی نکن خودت را گول بزنی
Dont listen to him . به حرف اوگوش نکن ( نده )
I dont wish ( want ) to malign anyone . میل ندارم بد کسی را بگویم
Dont confuse me. حواسم را پرت نکن
if you dont object اگر مانعی نیست
i dont care a d. مرا هیچ پروایی نیست
Dont mention it . You are welcome. اختیار دارید (درمقام تعارف )
i dont meant it جدی نگفتم
How come we dont see you more pften? چطور دیگه زیاد تورانمی بینم ؟
i dont meant it مقصودی ندارم
i dont want to be rushed من نمیخواهم کار سرم بریزند
Why dont you leave me alone? از جان من چه می خواهی ؟
If you dont mind my saying. اگر از حرفم بدتان نیاید
These shoes dont fit me. زنگ مدرسه خورده
Dont talk to all and sundry. با این وآن صحبت نکن
Dont make so much noise. اینقدر سروصدانکن
Dont let yourself get into bad habits. به چیز های بد خودت راعادت نده
i dont care a rush مرا هیچ پروایی نیست
Dont stint the food . سر غذااینقدر گه ابازی درنیاور
I dont like such remarks one bit . از این حرفها هیچ خوشم نمی آید
I am counting(relying) on you, dont let me down. روی تو حساب می کنم نگذار آبرویم برود
I dont have time to go to the movies . فرصت نمی کنم به سینما بروم
Dont meddle in my affairs . درکارهای من فضولی نکن
I wI'll fall behind with everything if I dont try hard . اگر تلاش نکنم از کار وزندگه با زمی مانم
I dont remember ( recall ) . یادم نیست
Dont sidetrack the issue. خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
Why dont you join our group. ? چرا به جمع ما نمی آیی ؟
Dont stand on ceremony. تشریفات را بگذار کنار ( راحت باش )
His bowels dont move. شکمش کار نمی کند
Dont rely on probabilities. روی احتمالات متگی نباشید
Dont provoke me to talk. دهانم را باز مکن!
Dont be a fool(an ass) خر نشو ( عاقل با ش)
i dont care a pin هیچ بمن مربوط نیست
Dont spoil your appetite . اشتهایم را خراب نکن ( کور نکن )
dont care a rap ذرهای باک نداشته باشید
I am down and out . I dont know where my next meal is coming for . برای نان شب معطل مانده ام
Dont be late for work. دیر سر کار نیایی (سر وقت بیایی )
Such things just dont interest me. توی این خطها نیستم
I'll eat my hat if I dont do it . اگر اینکار رانکردم اسمم راعوض می کنم
I dont mind the cold . از سرما ناراحت نمی شوم
Dont break that branch off. آن شاخه رانشکن
dont care a rap هیچ پروا نداشته باشید
The doctors dont think she wI'll live. پزشکان امیدی به زنده ماندن اوندارند
Dont count (bank)on me. روی من حساب نکنید
I dont have an earthly chance. کمترین شانس راروی زمین ندارم
i dont care a snap مرا هیچ پروایی نیست
The husband and wife dont get on together. زن وشوهر باهم نمی سازند
i dont care a pin مرا پروایی نیست
Dont spoil the child . بچه را خراب نکنید (لوس نکنید )
Dont forget to wind up your watch . یادت نرود ساعتت راکوک کنی
Dont let the grass grow under your feet. نگذار وسط اینکار باد بخورد ( وقفه بیافتد )
We dont have qualified personnel in this company. دراین شرکت آدم حسابی نداریم
I dont feel like work today. جویای حال ( احوال ) کسی شدن
I dont have one toman let alone a thousand tomans . هزار تومان که هیچه یک تومان هم ندارم
Dont move . Hold it. Keep stI'll. بی حرکت ( در عکاسی وغیره )
I dont have the slightest(faintest)idea. روحم خبردار نیست
Dont swim on a full stomach . روی شکم شنا نکن
Dont count your chickens before they are hatched. جوجه ها راآخر پائیز می شمارند
Dont neglect writing to your mother . ازنوشتن نامه بمادرت غافل نشو
Dont leave off tI'll tomorrow what you can do today . کار امروز به فردا مگذار (میفکن )
Shut up ! dont inter fere . فضولی موقوف !
Forget it . dont give it a thought . اصلا"فکرش راهم نکن
Vegetables dont agree (disagree)with me . سبزیجات به من نمی سازد
Whishes dont wash the dishes. <proverb> آرزوها و خیالات ظرفها را نمى شویند .
A thing you dont want is dear at any price. <proverb> چیزى را که نخواهى ,با هر قسمتى برایت گران است.
Keep stI'll. Stay put . Dont move. تکان نخورید (حرکت نکنید )
You neednt worry . Dont bother your head. خیالت راحت باشد
Who cares ? I dont give ( care ) a damn ! ولش
They dont recognize your high-school diploma here. دیپلم دبیرستان شما را اینجا برسمیت نمی شناسند
I dont quite remembered to post (mail)your letter. کاملا" بخاطرم ماند ( یادم نرفت ) که نامه تان را پست کنم
Dont stick your head out of the car window. سرت را از پنجره اتوموبیل درنیار
not a word of it was right یک کلمه انهم درست بود
upon my word به شرافتم قسم
word واژه
to word up کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
word بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
at his word بفرمان او
at his word بحرف او
Could I have a word with you ? عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
I want to have a word with you . I want you . کارت دارم
word موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
to word up کم کم برانگیختن خردخردکوک کردن
word واژه سخن
word حرف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com