Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
I dont feel well. I feel under the weather.
حالش طوری نیست که بتواند کار کند
Other Matches
feel a bit under the weather
<idiom>
[یک کم احساس مریضی کردن]
I dont feel like work today.
جویای حال ( احوال ) کسی شدن
to feel sure
یقین بودن
get the feel of
<idiom>
عادت کردن یا آوختن چیزی
I feel it is appropriate ...
به نظر من بهتر است که ...
to feel like something
احساس که شبیه به چیزی باشد کردن
[مثال پارچه]
to feel for another
برای دیگری متاثرشدن
we feel
گرسنه مان هست
to feel sure
خاطر جمع بودن
feel sorry for
<idiom>
افسوس خوردن
feel up to (do something)
<idiom>
توانایی انجام کاری رانداشتن
feel out
<idiom>
صحبت یا انجام باشخص به صورتیکه متوجه بشوی که چه فکری میکند
feel
احساس کردن
feel
لمس کردن محسوس شدن
I feel sorry for her.
دلم برای دخترک می سوزد
How are you?How do you feel?
آب وهوای اروپ؟ به حالم سا زگاز نیست
i feel
گرسنه ام هست
i feel
گرسنه هستم
to feel sick
حال تهوع داشتن
to not feel hungry
[to not like having anything]
اصلا اشتها نداشتن
What do you feel like having today?
امروز تو به چه اشتها داری؟
to feel sick
قی کردن
to feel humbled
احساس فروتنی کردن
i feel sleepy
خوابم میاید
i feel sleepy
خواب الود هستم
feel the pinch
<idiom>
در تنگنای مالی قرار گرفتن
feel the pinch
<idiom>
دچار بی پولی شدن
to feel humbled
احساس شکسته نفسی کردن
to feel cold
از سرما یخ زدن
to feel after any thing
جستجو کردن
to feel any one's pulse
حس کردن احساس کردن دریافتن
I feel nauseated.
حالت تهوع دارم.
Do you feel hungry?
شما احساس گرسنگی می کنید؟
I feel like a fifth wheel.
من حس می کنم
[اینجا]
اضافی هستم.
where do you feel the pain
کجایتان درد میکند در کجااحساس درد میکنید
I feel warm .
گرمم شده
I feel pity (sorry) for her.
دلم بحالش می سوزد
I feel cold.
سردم است
To feel attached to someone .
به کسی دل بستن
I feel like throwing up.
<idiom>
دارم بالا میارم.
to feel any one's pulse
دست زدن
to feel any one's pulse
لمس کردن
to feel any one's pulse
کمان کردن
to feel queer
بی حال بودن
to feel queer
گیج بودن
to feel secure
مطمئن شدن
to feel secure
مطمئن بودن
to feel strange
خود را غریب دیدن
to feel strange
ناراحت بودن
to feel strange
گیج بودن
I feel sleepy.
خوابم می آید
to feel cold
احساس سردی کردن
to feel women up
دستمالی کردن زنها
[منفی]
to feel women up
عشقبازی کردن با زنها
[بدون رضایت زن]
I feel strongly about this.
جدی می گویم.
feel awkward
خجالت کشیدن
[در مهمانی]
to feel fear
احساس ترس کردن
[داشتن]
i do not feel like working
حال
i do not feel like working
کار کردن ندارم
feel embarrassed
خجالت کشیدن
[در مهمانی]
I feel faint with hunger.
از گرسنگی احساس ضعف می کنم.
to feel on top of the world
تو آسمون ها بودن
[نشان دهنده خوشحالی]
to feel a pang of guilt
ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
To feel lonely (lonesme).
احساس تنهائی کردن
To feel on top of the world.
با دم خود گردو شکستن
I feel morally bound to …
از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
feel like a million dollars
<idiom>
احساس خوبی داشتن
to feel
[a bit]
peckish
کمی حس گرسنگی کردن
to feel a pang of jealousy
ناگهانی احساس حسادت کردن
I feel relieved because of that issue!
خیال من را از این بابت راحت کردی!
to look
[feel]
like a million dollars
بسیار زیبا
[به نظر آمدن]
بودن
[اصطلاح روزمره]
i feel wather and you I'm sorry about what happened before
معنیش به فارسی چی میشه
i sort of feel sick
یک جوری میشوم
ido not feel my legs
نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
i sort of feel sick
مثل اینکه حالم دارد بهم میخورد
If you don't feel like it, (you can) just stop.
اگر حوصله این کار را نداری خوب دست بردار ازش.
i feel wather you and I'm sorry about what happened before
معنیش به فارسی
I feel pins and needles in my foot.
پایم خواب رفته
To sound someone out . To feel someones pulse .
مزه دهان کسی را فهمیدن
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
to get riled
[to feel riled]
آزرده شدن
[عصبانی شدن]
Dont be upset . Dont lose your temper . Keep calm(cool).
خونت را کثیف نکن ( خونسرد باش )
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone .
نمی دانم کدام گوری رفته است
Dont spin such yarns . Dont tell lies.
دیگر صفحه نگذار ( دروغ نساز )
Dont confuse the issue . Dont get it all mixed up .
شلوغش نکن
Dont worry. Cheer up. Dont fret so much.
غصه نخور
Dont kid yourself . dont delude yourself.
بیخود دلت را خوش نکن
You dont seem to be with it . You dont know the half of it .
تو کجای کاری
Dont be long. Step on it . Dont take long over it . Get a move on.
طولش نده (زود باش )
weather
هوا
weather
تغییر فصل
weather
تحمل یابرگزارکردن
weather
در معرض هواگذاشتن
Weather you like it or not.
چه بخواهی چه نخواهی
weather
اب و هوا باد دادن
to weather something
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوا گذاشتن
weather
اب و هوا
all weather
همه هوایی
weather
به سمت باد
under the weather
<idiom>
ناخوش بودن
weather
اوضاع جوی
weather
هواشناسی
weather
جوی
weather
جو
under the weather
درسختی یابدبختی
Why dont you come off it!
چرا دست بردار نیستی !
dont
بپایان رسانیدن
I dont exactly know.
درست نمی دانم
dont
نمودن
dont
کردن
What is all this ? I dont get it .
نفهمیدم ( چی شد ) !
I dont know what is what.
نمی دانم چی به چیه
Is that so ?You dont say.
چه میگه ( جدا"اینطور است )
Dont try to get out of it.
سعی نکن اززیرش دربروی
I dont know what became of him .
نمی دانم چه بسرش آمد
I dont know and I dont want to know .
نه می دانم ونه می خواهم بدانم
Is that so ? You dont say.
نه بابا ( جدی می گویی ) ؟
Dont ever come here again.
دیگر هیچوقت پایت را اینجا نگذار.
[اینجا نیا.]
Dont let on that you know.
بروی خودت نیاور که موضوع رامیدانی
We dont know what become of him.
نمی دانیم چه؟ بسر ؟ آمد
You dont mean that ! you dont say !
نه با با ! ( جدی میگه ؟)
dont
طی کردن گذرانیدن
muddy weather
هوایی که دچار پوشیده شدن زمین ازبرف آب دار با گل شود
[هوا و فضا]
weather observation
مشاهدات هواشناسی دیدبانی جوی
to grumble about the weather
مورد هوا گله کردن
to weather something in winter
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوای زمستانی گذاشتن
weather wise
وارد بجریانات روز
weather wise
هوا شناس
oh what a nasty weather
چه هوای کثیفی است
proof weather
هوا پایدار
queen's weather
افتاب
queen's weather
جای افتابی
queen's weather
هوای باز
weather bound
ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
oh what a nasty weather
اه
inclement weather
هوای بسیار سرد یا طوفانی
weather worn
تحت تاثیر هوا در امده
weather radar
رادارآبوهوا
heavy weather
هوای خراب
heavy weather
هوای طوفانی
how fine is the weather
چقدرهوالطیف است چه هوای لطیفی است
present weather
هوایکنونی
how fine the weather is
چقدرهوالطیف است چه هوای لطیفی است
weather wise
مطلع
aviation weather
مشخصات ویژه اب و هوایی که به پرواز و عملکردهواپیما مربوط میشود
weather stained
هوا خورده ورنگ پریده
weather side
سمت بادگیر
weather proof
محفوظ از اثرهوا هوا نخور
weather helm
تنظیم سکان برای خنثی کردن اثر جریان هوا
weather glass
هواسنج میزان الهوا
weather deck
پل باز
weather deck
عرشه باز
weather deck
عرشه بدون سقف کشتی
weather code
پیام رمز هواشناسی یاهواسنجی
weather cock
باد نما ادم دمدمی مزاج
weather central
مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
weather helm
سکان سمت باد
weather board
تخته سرازیری که دم دراطاق می گذارند
weather board
تخته گذاری کردن تخته بندی کردن
weather permitting
اگر هوا بگذارد
weather beaten
در اثر اب و هوا فاسد یازمخت شده
weather beaten
افتاب زده
weather moulding
ابریز
weather moulding
سنگی که اب باران راردمیکند
weather map
نقشه هواشناسی
weather intelligence
اطلاعات هواشناسی
weather bureau
اداره هواشناسی
all weather fighter
هواپیمایی که در هر گونه شرایط جوی قادر به عمل باشد
all weather hood
کلاهک مخصوص هوا
all weather fighter
هواپیمای همه هوایی
weather-vane
الت بادنما
adverse weather
هوای نامساعد
fair-weather
درخورهوای صاف
weather observation
مشاهدات جوی
fair-weather
نیم راه
fair-weather
بی وفا
fair-weather
خوب هنگام هوای صاف
weather stations
ایستگاه هواشناسی
weather stations
ایستگاه هوا شناسی
weather station
ایستگاه هواشناسی
weather station
ایستگاه هوا شناسی
weather forecasts
پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
weather forecast
پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
weather-vanes
الت بادنما
weather vane
الت بادنما
broken weather
هوای بی قرار
weather forecaster
هواشناس
fair weather
دارای هوای صاف
elements of weather
عناصر موثر در شرایط جوی عوامل جوی
fair weather
مناسب برای
fair weather
بی وفا
fair weather
نیم راه
foul weather
هوای خراب
foul weather
هوای نامساعد
dont you thouchit
مبادابه ان دست بزنید
If you dont mind my saying.
اگر از حرفم بدتان نیاید
We dont have it in stock .
این جنس موجود نیست ( نداریم )
i dont meant it
جدی نگفتم
Why dont you leave me alone?
از جان من چه می خواهی ؟
Am I not right?dont you agree with me ?
درست می گه یا نه ؟
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com