Dictiornary-Farsi | I expended all my capital on equipment. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
I expended all my capital on equipment.	تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم


Other Matches

expended	مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expended	خرج کردن
expended	صرف کردن مصرف کردن
artificial expended clay	رس منبسط شده مصنوعی
equipment	تجهیزات
equipment	وسایل مورد نیاز برای کار در یک کارخانه یا شرکت
equipment	خطای سخت افزاری و نه نرم افزاری
equipment	تجهیز
equipment	لوازم
equipment	دستگاه
equipment	ساز وبرگ
equipment	ساز و برگ
equipment	اثاثه
equipment	اثاثیه
equipment	تجهیزات جنگی وسایل الات و ابزار
authentication equipment	وسایل تعیین معرف
auxiliary equipment	تجهیزات کمکی
auxiliary equipment	وسایل یدکی
auxiliary equipment	وسایل کمکی
auxiliary equipment	وسائل کمکی
auxiliary equipment	تجهیزات جانبی
equipment compartment	کوپهتجهیزات
equipment lock	قفلتجهیزات
equipment rack	پایهوسایل
ancillary equipment	تجهیزات اضافی
ancillary equipment	وسیلهای که کاری را ساده تر میکند ولی واقعا نیاز نیست
ancillary equipment	equipment peripheral
ancillary equipment	وسیله جانبی
ancillary equipment	تجهیزات جانبی
ancillary equipment	تجهیزات پیرامونی
authentication equipment	وسایل تعیین نشانی
radar equipment	تجهیزات رادار
camping equipment	لوازم مخصوصاردو
telephone equipment	دستگاه تلفن
technical equipment	تجهیزات فنی
pool equipment	وسایل تعمیرگاه
table of equipment	جدول ساز و برگ
standby equipment	تجهیزات جانشینی
sonic equipment	وسایل اوازی
sonic equipment	وسایل اوایی
sampling equipment	دستگاه نمونه گیر
telephone equipment	تجهیزات تلفن
test equipment	وسایل ازمایش
test equipment	دستگاه ازمایش لامپ
output equipment	تجهیزات خروجی
x ray equipment	تجهیزات اشعه رونتگن
peripheral equipment	تجهیزات جنبی
ventilating equipment	تجهیزات تهویه
two way telephone equipment	تجهیزات مکالمه متقابل تاسیسات مکالمه تلفنی
transfer equipment	تجهیزات
pool equipment	وسایل پارک موتوری
protective equipment	تجهیزات حفافتی
nitriting equipment	تجهیزات ازت دهی
accessory equipment	وسایل یدکی
handling equipment	تجهیزات بار
garage equipment	تجهیزات گاراژ
extra equipment	متعلقات ویژه
extra equipment	تجهیزات اضافی
equipment reserve	ذخیره تجهیزاتی
equipment logbook	دفترچه خدمتی تجهیزات
equipment logbook	دفتر تجهیزات
equipment failure	خرابی تجهیزاتی
equipment compatibility	همسازی تجهیزاتی
cryptoancillary equipment	وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
electric equipment	تجهیزات الکتریکی
control equipment	ابزار وارسی ابزار پایش
equipment bag	ساک دستی بازیگر
deadlined equipment	لوازم و تجهیزات از کار افتاده
equipment bay	محفظه یا جعبهای که تجهیزات الکترونیکی در ان نصب میشود
check out equipment	وسایل بازدید محل
mechanical equipment	تجهیزات مکانیکی
control equipment	ابزار نظارت
accessory equipment	تجهیزات یدکی
check out equipment	وسایل ازمایشگاهی
machine equipment	تجهیزات ماشین
honing equipment	تجهیزات سنگ زنی
data terminal equipment	تجهیزات ترمینال داده
data communications equipment	تجهیزات ارتباطات داده ها
original equipment manufacturer	سازنده تجهیزات اصلی
crushing and grinding equipment	دستگاههای خرد کننده
concrete vibrating equipment	ویبراتور بتن
precision measuring equipment	تجهیزات سنجش دقیق
producer durable equipment	تجهیزات با دوام تولیدی
core blowing equipment	تجهیزات دمیدن هسته
mold making equipment	تجهیزات قالب سازی
digital equipment corporation	سازنده انواع سیستمهای مینی کامپیوتر
mobile equipment pool	بنه متحرک افزارهای ویژه درسطح گروهان و گردان ودسته
induction melting equipment	تجهیزات ذوب القائی
image conversion equipment	دستگاه مبدل تصویر
oil reclamation equipment	تجهیزات احیا روغن
heat treating equipment	تاسیسات عملیات حرارتی
fired process equipment	دستگاه خشک کن شعلهای
paint spraying equipment	تجهیزات رنگ پاشی
emergency brake equipment	تجهیزات ترمز اضطراری
peripheral equipment operator	متصدی تجهیزات جانبی
dust collection equipment	وسایل گردگیری
mobile lubricating equipment	تجهیزات روغنکاری متحرک
t parameter equipment circuit	مدار معادل به صورت " T "
airborne intercept equipment	وسایل استراق سمع هوابرد
ground airport equipment	تجهیزاتزمینیهواپیما
original equipment manufacturer	شرکتی که قط عاتی ایجاد میکند با استفاده از قط عات ابتدایی سایر تولیدکنندگان و محصول را برای برنامه خاصی طراحی میکند
technical equipment compartment	قسمتوسایلتخصصی
error of measuring equipment	خطای وسیله اندازه گیری [ریاضی]
aircraft role equipment	تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
automobile radio equipment	رادیوی اتومبیل
aircraft mission equipment	وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
table of organization and equipment (toe	جدول سازمان و تجهیزات
high frequency heating equipment	تاسیسات حرارتی فرکانس بالا
aviation life support equipment	وسایل حفظ جان مسافرین درپرواز سینه بند نجات
high tension bridge equipment	دستگاه ازمایش فشار قوی
heating/air conditioning equipment	تهویه
heating/air conditioning equipment	وسائلگرمادهی
capital	راس المال
capital	پایتخت
capital	رئیسی ریاست مابانه عمده
With my own capital .	با سرمایه شخصی خودم
capital value	ارزش سرمایهای
capital	اساسی
capital	سرمایه
capital value	ارزش فعلی
capital value	ارزش سرمایه
capital	سرستون سرلوله بخاری
capital	فوقانی راسی
capital	حرف بزرگ
capital	قابل مجازات مرگ دارای اهمیت حیاتی
capital	عالی
capital	سرستون
capital	گناه مستوجب اعدام سرمایه
capital	تنخواه
capital	ارزش ویژه
capital	حرف درشت پایتخت
capital	مستلزم بریدن سر یاقتل
circulation capital	سرمایه در گردش
venture capital	سرمایه مخاطره امیز
declared capital	سرمایه اعلام شده
deeping of capital	عمق پیدا کردن سرمایه
deeping of capital	پایه گذاری اساسی سرمایه
widening of capital	گسترش سرمایه
write off capital	مستهلک شدن سرمایه
paid up capital	سرمایه پرداخت شده
paid in capital	سرمایه پرداخت شده
yield of capital	بازده سرمایه
return of capital	بازده سرمایه
trading capital	سرمایه در گردش
transfer of capital	انتقال سرمایه
physical capital	سرمایه فیزیکی
replacement capital	سرمایه جانشینی
replacement capital	سرمایه جایگزینی
registered capital	سرمایه ثبت شده
constant capital	سرمایه ثابت
registered capital	سرمایه به ثبت رسیده سرمایه ثبت شده
reduction of capital	تقلیل سرمایه شرکت
real capital	سرمایه واقعی
quantity of capital	مقدار سرمایه
consumer capital	سرمایه مصرفی
return on capital	بازدهی سرمایه
social capital	سرمایه اجتماعی
to i. one's capital in stock	سرمایه حودرادرسهام گذاشتن
physical capital	سرمایه غیرپولی
operating capital	سرمایه در گردش
block-capital	سرستون بالشتکی
angular capital	[نوعی سرستون چهار ضلعی یونی]
angle-capital	سرستون گوشه ای
money capital	سرمایه پولی
You make capital of it . <proverb>	از کاه کوه ساختن .
human capital	سرمایه انسانی
To live off ones capital .	ازمایه خوردن
mobility of capital	تحرک سرمایه
initial capital	سرمایه اولیه
opening capital	سرمایه اولیه
intellectual capital	سرمایه فکری
liquid capital	سرمایه نقدی
liquid capital	سرمایه راکد
Borromini capital	[نوعی سر ستون ترکیبی]
free capital	سرمایه گذار پولی
fluid capital	سرمایه متحرک
equity capital	دارائی خالص
equity capital	ارزش ویژه
nominal capital	سرمایه اسمی
national capital	سرمایه ملی
financial capital	سرمایه مالی
corner-capital	سرستون نبش
fixed capital	سرمایه ثابت
fixed capital	سپرده ثابت اموال ثابت یکان
flight of capital	فرار سرمایه
flight of capital	مهاجرت سرمایه
floating capital	سرمایه متحرک
fluid capital	سرمایه سیال
liquid capital	سرمایهای که پول نقد باشد
circulating capital	سرمایه در گردش
capital in cash	سرمایه نقدی
capital equipments	تجهیزات سرمایهای
capital employed	سرمایه مورد استفاده
capital depreciation	استهلاک سرمایه
capital deepening	افزایش عمقی سرمایه
capital crime	جنایت بزرگ یامهم
capital creation	ایجاد سرمایه
cost of capital	هزینه سرمایه
capital cost	هزینه سرمایه
capital consumption	مصرف سرمایه

I expended all my capital on equipment.

تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم