Dictiornary-Farsi | I have a free hand in this matter. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
I have a free hand in this matter.	دراینکار دستم باز است ( اختیارات دارم )


Other Matches

matter on hand	موضوع بحث
the matter in hand	موضوع مورد بحث
matter on hand	مانحن فیه
matter in hand	موضوع مورد بحث
free hand <idiom>	کاملاآزاد درانجام کاری
free hand	بی افزار
free hand	بی اسباب
To give someone a free hand.	دست کسی را باز گذاشتن
to shuffle from hand to hand	دست بدست کردن
Hand to hand fighting	جنگ تن به تن
pass from hand to hand	ترتب ایادی
matter	قالب
matter	امر قضیه
no matter how he has done it	هر جور میخواهدکرده باشد قطع نظر از اینکه چه جوراین کار را کرده است
matter	بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
matter	مشکل یا مساله قابل بحث
matter of course	بدیهی نتیجه منطقی
matter of course	چیز طبیعی
matter of course	چیز عادی
matter of	موجبات گله گزاری
matter	کالا
to e. into a matter	مطلبی را بازجویی یا تحقیق کردن
What is the matter?	چه خبر است؟
What's the matter?	موضوع چیه؟
What is the matter with you?	چته ؟
I'll look into the matter.	من موضوع را دنبال خواهم کرد.
what matter?	چه اهمیت دارد
What is the matter?	موضوع چه است؟
the f.of the matter	حقیقت امر
matter	مهم بودن اهمیت داشتن
matter	اهمیت
matter	مطلب چیز
matter	امر
matter	موضوع
matter	ماهیت جوهر
matter	ذات
matter	ماده
what is the matter	جه خبر است چه موضوعی است چیست چه شده است
matter	جسم
no matter	چیزی نیست
no matter	اهمیت ندارد
to have no say [in that matter]	پاسخگو نبودن [در این قضیه]
In this matter	در این بابت [قضیه]
to go into the matter	به این مطلب رسیدگی کردن
for that matter	از ان باب
That's quite another matter.	این که کاملا موضوع دیگری است.
no matter <idiom>	صرفنظر
matter of course <idiom>	عادت،راه عادی،قانون
matter <idiom>	مهم بودن
for that matter <idiom>	به همان علت
does it matter to you	ایا برای شما اهمیت دارد
in this matter	در این باب
it does not matter	اهمیت ندارد
in this matter	در این امر
it does not matter	عیب ندارد چیزی نیست
i a with you on that matter	من در ان موضوع با شماموافق هستم
in this matter	دراین امر
matter-of-fact <idiom>	چیزی که شخص است ،برطبق واقعیت
grey matter	بافته خاکستری رنگ که جرم اصلی مخ ومغزتیره ازان درست شده است
It doesnt matter. it is nothing.	چیزی نیست ( عیب ندارد )
A matter of expediency .	یک امر مصلحتی
When wI'll the matter come up for discussion ?	موضوعی را کی برای بحث مطرح خواهند کرد ؟
We must inquire into this matter.	درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
matter of fact <idiom>	چیزی واقعا درست باشه
Does it matter if I dont come ?	اشکالی دارد اگرنیایم ؟
front matter	پیش گفتار
subject matter	مطلب موضوع
subject matter	موضوع اصلی
matter-of-fact	بطور واقعی
matter-of-fact	حقیقت امر
The fact of the matter is. . . . . . .	حقیقت امر اینست که ...
to regard something as a matter of course	چیزی [داستانی] را امری آشکار در نظر گرفتن
to suggest it is appropriate to do so [matter]	پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد [چیزی ]
bituminous matter	ماده قیری
What is the matter with you ? what ails you?	شما را چه می شود
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter .	عیب ندارد
conservation of matter	بقای ماده
coloring matter	ماده رنگ
coloring matter	رنگ
anti matter	ضد ماده
front matter	مقدمه
the point [of the matter]	اصل مطلب
root of the matter	اصل مطلب
fluoresent matter	ماده فلوئورسان
gray matter	ماده خاکستری بافت عصبی مغز
gray matter	ماده خاکستری
as a matter of fact	حقیقت امر اینست که خوب بخواهید بدانید
gospel of matter	انجیل متی
the matter was kept private	مطلب را پوشیده نگاه داشتند
post matter	محمولات پستی
printed matter	اوراق چاپی
printed matter	مواد چاپی
printed matter	مطبوعات
tellurian matter	ماده زمینی
that is a matter of habit	موضوع عادت است
that is a matter of habit	کار عادت است
the matter is perplexed	مطلب پیچیده است
the matter is perplexed	موضوع درهم است
to inquire into a matter	کردن
to inquire into a matter	مطلبی را باز جویی
post matter	چیزهای پستی
matter wave	موج مادی
matter of fact	بطور واقعی
matter and form	جوهر و عرض
interstellar matter	ماده بین- ستارهای
i had no voice in that matter	من دران قضیه رایی نداشتم
matter of couurse	چیز عادی یا طبیعی یا بدیهی
white matter	ماده سفید
matter of fact	حقیقت امر
It is no easy matter . Its quite a job.	کار سهل وساده ای نیست
I had no opportunity to discuss the matter .	فرصت نشد که موضوع را مورد بحث قرار بدهم
It cannot be trifled with . It is no joking matter.	شوخی بردار نیست
The judge will have the final say on the matter.	قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
to make inquires into a matter	چیز ی را باز جویی
to make inquires into a matter	کردن
a matter of relative importance	موضوعی با اهمیت نسبی
The crux of the matter . The quintessence.	جان کلام ( مطلب )
matter of mutual interest	موضوع دارای سود دوجانبه
the matter itself [the situation itself ] [ the thing itself]	این مطلب بخودی خود
to make inquires into a matter	در امری تحقیقات بعمل اوردن
Please reply as a matter of urgency.	لطفا فوری پاسخ دهید.
To bring a matter to successful issue .	کاری را به نتیجه رساندن
To follow up (trace) a matter (case).	موضوعی را دنبال کردن
The matter assumed significant proportions.	دامنه کار با لاگرفت
We shall look into the matter in due ( good ) time .	درموقع مناسب باین مطلب رسیدگه خواهد شد
To raise a question . To bring up a matter .	موضوعی رامطرح کردن
No matter which way you fling a cat, it will light. <proverb>	گربه را هر طورى بیندازند روى چهار دست و پا پائین مى آید.
to bring the matter before a court [the judge]	دعوایی را در حضور قاضی آوردن
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter.	پای این کار باید محکم بایستی
It doesn't matter where you get your appetite as long as you eat at home. <proverb>	بیرون ما را به اشتها می آورند اما در خانه غذا می خوریم. [ضرب المثل بیشتر مربوط به سکس تا غذا]
free	ازاد
free	پروتکل ارسال که در آن گیرنده هیچ سیگنال وضعیت دریافت نمیکند
free	روا
free	حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
free	آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
free	رایگان سخاوتمندانه
free	ترخیص کردن میدانی
having free will	فاعل مختار
free	بطور مجانی ازادکردن
free	رها
free	موجود در دیسک یا حافظه
free	مجاز منفصل
free	مجانی
free for all	زدوخوردهمگانی
free	ازادکردن
free	مطلق
free	مستقل
free	بخشودن
free	تحویل
free	جایز
free	فاقد
free	کمی محدودیت نوع اسلحه
free	حرکت قایق در جلو باد
free	مربوط به پای ازاد بازیگر در هوا در هرلحظه
free	بازیگر ازاد
free	اختیاری مختار
free	پایگاه دادهای که هر نوع داده را میتواند ذخیره کند و ساختار رکورد ثابت ندارد
free	پاک کردن برنامه ها یا فایل ها با افزایش فضای خالی
i did that of my own free will	به میل خود
free <adj.>	دست و دلباز
free will	ازادی اراده
having free will	ازادکار
free-for-all	اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
free in and out	بدون هزینه تخلیه و بارگیری
i did that of my own free will	این کار را کردم
You are free to go now.	اکنون آزادید بروید.
free for all	داد وبیداد
free will	اراده ازاد
free will	اختیار
free will	اختیاری
free will	طیب خاطر
free-for-all	مسابقه بین این اسبها
free living	خوش گذران
free liver	خوش گذران
free living	عیاش
free living	تسلیم هوای نفس
free living	بی بند وبار
free maneuver	مانور ازاد
free maneuver	امکان حرکت ازاد
free maneuver	حرکت ازاد
free silver	مقدار نقره ازاد یک مسکوک
free recall	یاداوری ازاد
free redical	بنیان ازاد
free space	فضای خالی
free space	فضای ازاد
free skating	قسمت حرکات ازاد مسابقه اسکیت
free sample	نمونه مجانی
free safety	مدافع در منطقه ضعف
free heartedness	ازادگی
free hit	ضربه ازاد
free rotation	چرخش ازاد
free rocket	موشک غیر هدایت شونده
free in trade	تجارت ازاد
free lance	کار کردن بدون وابستگی بحزب یا جماعتی
free lance	مفرد کار کردن نویسنده غیر وابسته
free lance	اعلام کنترل خودکار هواپیمادر درگیریهای هوایی
free rocket	موشک ازاد
free legged	بدون کلاف پا در مسابقه اسبدوانی
free list	صورت مجانی ها
free list	صورت کالاهای بی گمرک