Dictiornary-Farsi | I have laid up my car for repairs. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 50 (5 milliseconds)

English	Persian
I have laid up my car for repairs.	اتوموبیلم را برای تعمیرات خوابانده ام


Other Matches

repairs	مرمت
repairs	تعمیر
paving repairs	اج دادن
voyage repairs	تعمیرات مخصوص اماده شدن ناو برای دریانوردی تعمیرات قبل از حرکت دریایی
laid	زمان گذشته و اسم مفعول lay
laid up	مریضدربسترخوابیده
twice laid	ساخته شده از انتهای رشتههای طناب
laid on <past-p.>	منظور شده
laid up <idiom>	بستری دررختخواب
to be laid up with something	از چیزی مریض شدن
to be laid up with something	بیماری گرفتن
new-laid	تازه
new-laid	تازه گذاشته
new laid	تازه گذاشته
laid on <past-p.>	اختصاص داده شده
new laid	تازه
laid on <past-p.>	تهیه شده
laid on <past-p.>	تعیین شده
hard laid	سفت تابیده
laid-back	خونسرد
laid-back	آرام
She laid the book aside .	کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد)
laid-back	بیشتاب
laid up in bed	بستری
laid up in bed	وضع
laid up in bed	وضع طبیعی راه پیچیدگی
deep laid	موذیانه
laid up in bed	پیشه ویژه رشته
shroud laid	تشکیل شده از چهار رشته چهاررشتهای
deep laid	امیخته به زیرکی یا حیله نهانی
laid paper	کاغذی که در متن اصلی ان خطوط موازی وجود داشته باشد
soft laid	نرم تابیده
hawse laid rope	طناب سه لا
cold laid mixture	اسفالت سرد
dry laid masonry	بنائی خشکه چین
dry laid masonry	فکافته خشکه چینی
cable laid rope	طنابیکه ازسه رشته سه لایی بافته شده باشد
I was laid low with the flu.	آنفولانزا من را خیلی ضعیف کرد.
hawse laid rope	طناب سه بند
The dust was laid ( settled ) .	گرد وخاک نشست
shroud laid rope	طناب چهاربند
shroud laid rope	طناب چهارلا
the scene is laid in paris	درپاریس قرارداده شده است
The jewels were laid out beautifully.	جواهرات رابطرز زیبایی چیده بودند
He has laid hands on these lands.	دست انداخته روی این اراضی
the scene is laid in paris	جای وقوع
A curse has been laid on the family .	خانواده لعنت شده یی است
The scene of the nover is laid in scotland.	صحنه داستان دراسکاتلند است
He laid down his life in the service of his country .	عمرش را درراه خدمت به وطن صرف کرد