Dictiornary-Farsi | I have lost my interest in football . | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
I have lost my interest in football .	دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم


Other Matches

football	توپ فوتبال آمریکایی [توپ بیضوی]
football	توپ فوتبال
football	بازی فوتبال
football	توپ فوتبال فوتبال بازی کردن
canadian football	فوتبال کانادایی
football cleats	کفش گل میخ دار فوتبال آمریکایی
football game	بازی فوتبال
football hooligan	خرابگر پر سر و صدای فوتبال
I am stiff with football.	بعد از بازی فوتبال بدنم چوب شده ( خشک شده )
American football	فوتبال آمریکایی [ورزش]
rules of football	قوانین یا قواعد فوتبال
six man football	فوتبال دو تیم 6 نفره
touch football	نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
association football	اتحادیه فوتبال
football pools	استخر
to play football	فوتبال بازی کردن
he is a novice in football	در بازی فوتبال تازه کار است
flag football	نوعی فوتبال با 6 تا 9 نفر درهر تیم
football boot	کفشفوتبالی
american football player	بازیکنفوتبالآمریکایی
The football field must be marked out.	زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
scrimmage in Canadian football	بازیتمرینیفوتبالدرکانادا
Playing football is not my idea of fun .	فوتبال هم بنظر من تفریح نشد
football club [British Englisch]	باشگاه فوتبال
Football pool [British English]	قماربازی روی نتیجه بازی تیمهای فوتبال
playing field for Canadian football	زمینبازیفوتبالکانادایی
These football players are the pick of the bunch .	این فوتبالیست ها گل سر سبد هستند
football fan [British English]	طرفدار فوتبال
playing field for American football	زمینبازیفوتبالامریکایی
football fan [American English]	طرفدار فوتبال آمریکایی
The football players are warming up before the game ( match) .	هنوز درگرما گرم موضوع است ( کاملا" متوجه نیست ؟ هنوز گرم است )
i lost my a	دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
Get lost! <idiom>	دورشدن
lost cause	هدف تحقق نیافتنی
lost causes	جنبش یا آرمان از دست رفته
lost causes	هدف تحقق نیافتنی
lost	ضاله
lost	از دست رفته تلف شده
to get lost	گم کردن
lost	زیان دیده
to get lost	گم شدن
lost	گم شده
lost	گمشده
lost	از دست رفته ضایع
lost	شکست خورده گمراه
to get lost	گمراه شدن
lost	گلوله ناپیدا
lost cause	جنبش یا آرمان از دست رفته
lost	مفقود
lost	منحرف
i lost the train	قطار را از دست دادم
i lost my friends	دوستان خود را از دست دادم دوستانم از من جدا شدند
i lost the train	به قطار نرسیدم
i lost sight of it	از نظرم نهان گشت
lost head	افت بار
lost mass	افت جرم
lost target	تیر خطا
lost time	زمان مفقوده
lost cluster	تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
lost animal	حیوان ضاله
lost and untraceable	غایب مفقودالاثر
she has lost her roses	چهره گلگونش زعفرانی شده است
sleep was lost to me	خواب بمن حرام شد
lost animal	حیوان گمشده
lost ball	گوی گم شده در مسیر بازی گلف که به فاصله 5 دقیقه پیدا نشود
we lost sight of him	از نظر ما ناپدید شد او را گم کردیم
lost chain	زنجیره از دست رفته
lost chain	زنجیره گم شده
lost child	طفل لقیط
lost time	زمان گمگشته
i have lost all patience	طاقتم طاق شده است
contact lost	تماس قطع شد
I have lost my wallet .	کیف پولم را گه کرده ام
She lost her way home .	راه خانه اش را گه کرد
To be lost . To disappear .	ازمیان بر افتادن
no love lost <idiom>	سوء نیت ،احساسبدی داشتن
he lost his reason	عقل یا هوش خودرا ازدست داد
lost documents	اسناد و مدارک گم شده
to count for lost	از دست رفته بحساب آوردن
lost document	مدرک گم شده
contact lost	هدف ازمیدان تعقیب خارج شد
contact lost	هدف گم شد
She lost her loved ones .	تمام عزیزانش را از دست داد
long-lost	کسیکهمدتهایمدیدیاسترویتنشدهاست
He has lost count.	حساب از دستش دررفته
he lost the seat	دوباره بوکالت برگزیده نشد
he lost the seat	مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
lost article	شیئی گمشده
lost article	لقطه
We lost our way in the dark.	راهمان راتوی تاریکی گه کردیم
He lost everything that was dear to him.	آنچه برایش عزیز بود از دست داد
She lost her husband in the crowd .	شوهرش رادرمیان جمعیت گه کرد
We should not have lost sight of the fact that ...	ما نباید فراموش می کردیم در نظر بگیریم که ..
Did you ever find that pen you lost ?	قلمت که گم شده بود پیدا کردی ؟
Time lost cannot be won again. <idiom>	فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
We lost the case . We were convicted.	دردادگاه محکوم شدیم ( دعوی را باختیم )
The ship and all its crew were lost .	کشتی با کلیه سر نشینانش گه ( مفقود ) شد
to sighfor lost days	افسوس روزهای تلف شده راخوردن
to recover lost time	وقت گمشده را جبران کردن)
lost wax process	ریخته گری با مدلهای مومی
I have lost a lot of blood.	خون زیادی از من رفته است
the army lost heavily	ارتش تلفات سنگین داد
I did it unwittingly. I lost count.	از دستم دررفت
lost property office	دفتر اشیای گم شده
lost wax process	فرایند مدلهای مومی
Get lost ! scram ! Beat it! Get out !Get out of my sight ! Be off with you !	برو گمشو !
He lost control of the car and swerved towards a tree.	او [مرد] کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
interest on interest	ربح مرکب
It is of no interest to me at all.	من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
self interest	غرض شخصی
self interest	نفع شخصی
interest	سودیا بهره
interest	توجه نظر
interest	نفع
interest	سهم [قسمت]
it is of interest to me	برای من سودمند است
self-interest	نفع شخصی
the interest of it is gone	مزه اش رفت
the interest of it is gone	دیگر خوش مزگی یا تازگی ندارد
it is of interest to me	من در ان علاقه مندم
interest	مصلحت
interest	سهیم کردن
interest	ربح
interest	فرع
to have an interest [in]	سهم داشتن [شریک بودن] [در]
interest	سود مصلحت
interest	تنزیل
interest	بهره
interest	سود
i do it in your interest	به خاطر شما این کار رامیکنم
i take no interest in that	هیچ بدان دلبستگی ندارم هیچ از ان خوشم نمیاید
at % interest	با بهره 21 درصد
in one's best interest	به صلاح خود شخصی
own best interest	صلاح
interest	دلبستگی
interest	علاقه .
interest	بهره [اقتصاد]
interest	اهمیت [مهم ] [جالب]
of no interest	بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
interest	رغبت
interest	ذینفع کردن
interest on interest	ربح در ربح
interest	علاقه
interest	بر سر میل اوردن
interest	علاقمند کردن
conflict of interest	برخورد منافع
contractual interest	بهره کل وامی که وام گیرنده باید به وام دهنده بپردازد
May be I can interest you in this issue .	شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم
accrued interest	بهره ای که عاید شده ولی هنوز پرداخت نشده است
declaration of interest	اعلام بهره
default interest	بهره معوق
economic interest	منافع اقتصادی
compound interest	ربح مرکب
high interest	بهره گران
high interest	بهره سنگین
conflict of interest	تضاد منافع
bank interest	بهره بانکی
You have piqued my interest in ...	تو من را به ... علاقه مند کردی.
compound interest	بهره مرکب
pure interest	بهره خالص
interest groups	گروههای ذینفع
simple interest	سود ساده
simple interest	سود پول بر اساس سال 063 روزه
vested interest	منافع مقرره
Principal and interest .	مایه وسود
accrued interest	بهره متعلقه
interest-free	وام بدونبهره
loan interest	بهره وام
questionof interest	پرسشهای جالب توجه موضوعهای جالب توجه
rat of interest	نرخ بهره
rat of interest	نرخ ربح
rate of interest	نرخ بهره
reversionary interest	حق انتفاع موجل از مال غیر
legal interest	ربح قانونی
legal interest	بهره قانونی
that point was of p interest	ان نکته جالبیست ویژهای داشت
the iron interest	کسانی که در معاملات اهن علاقه مند هستند
put out to interest	به بهره گذاشتن
pure interest	سود ویژه منافعی که پس از کسر کلیه استهلاکات به سرمایه گذارپرداخت میشود
pure interest	منافع خالص
moneyed interest	پول داران
personal interest	نفع شخصی
primary interest	مسئولیت اصلی
primary interest	هدف توجه اصلی
principal and interest	اصل پول و بهره
profound interest	دلبستگی زیاد
profound interest	میل مفرط
public interest	منافع عمومی
public interest	نفع عمومی
public interest	منافع عامه
the iron interest	کسانی که در اهن کار می کنند
to lose interest	بی میل شدن
interest inventory	پرسشنامه رغبت سنج
vital interest	مصلحت حیاتی
interest blank	برگ رغبت سنج
interest for delay	بهره دیرکرد
vested in interest	واگذاری حق انتفاع موجل
point of interest	نقطهبهره
interest profit	عایدی حاصل از بهره
interest group	علایقگروهی