Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 82 (5 milliseconds)
English
Persian
I have lost my wallet .
کیف پولم را گه کرده ام
Other Matches
wallet
کیف پول
wallet
کیف جیبی
wallet
خرجین
wallet section
قسمتکیفپول
credit card wallet
کیفکارتاعتباری
to get lost
گم شدن
to get lost
گمراه شدن
lost cause
جنبش یا آرمان از دست رفته
lost cause
هدف تحقق نیافتنی
i lost my a
دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
lost causes
هدف تحقق نیافتنی
Get lost!
<idiom>
دورشدن
to get lost
گم کردن
lost causes
جنبش یا آرمان از دست رفته
lost
شکست خورده گمراه
lost
منحرف
lost
از دست رفته ضایع
lost
مفقود
lost
گم شده
lost
گلوله ناپیدا
lost
گمشده
lost
از دست رفته تلف شده
lost
ضاله
lost
زیان دیده
long-lost
کسیکهمدتهایمدیدیاسترویتنشدهاست
He has lost count.
حساب از دستش دررفته
we lost sight of him
از نظر ما ناپدید شد او را گم کردیم
she has lost her roses
چهره گلگونش زعفرانی شده است
sleep was lost to me
خواب بمن حرام شد
We lost our way in the dark.
راهمان راتوی تاریکی گه کردیم
He lost everything that was dear to him.
آنچه برایش عزیز بود از دست داد
lost document
مدرک گم شده
lost documents
اسناد و مدارک گم شده
to count for lost
از دست رفته بحساب آوردن
no love lost
<idiom>
سوء نیت ،احساسبدی داشتن
To be lost . To disappear .
ازمیان بر افتادن
She lost her way home .
راه خانه اش را گه کرد
She lost her loved ones .
تمام عزیزانش را از دست داد
contact lost
تماس قطع شد
lost animal
حیوان گمشده
lost animal
حیوان ضاله
lost and untraceable
غایب مفقودالاثر
i lost the train
به قطار نرسیدم
i lost the train
قطار را از دست دادم
i lost sight of it
از نظرم نهان گشت
i lost my friends
دوستان خود را از دست دادم دوستانم از من جدا شدند
i have lost all patience
طاقتم طاق شده است
he lost the seat
دوباره بوکالت برگزیده نشد
he lost the seat
مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
contact lost
هدف ازمیدان تعقیب خارج شد
he lost his reason
عقل یا هوش خودرا ازدست داد
lost article
شیئی گمشده
lost article
لقطه
contact lost
هدف گم شد
lost head
افت بار
lost mass
افت جرم
lost time
زمان مفقوده
lost time
زمان گمگشته
lost child
طفل لقیط
lost chain
زنجیره گم شده
lost target
تیر خطا
lost ball
گوی گم شده در مسیر بازی گلف که به فاصله 5 دقیقه پیدا نشود
lost chain
زنجیره از دست رفته
lost cluster
تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
lost wax process
فرایند مدلهای مومی
We should not have lost sight of the fact that ...
ما نباید فراموش می کردیم در نظر بگیریم که ..
to sighfor lost days
افسوس روزهای تلف شده راخوردن
to recover lost time
وقت گمشده را جبران کردن)
Time lost cannot be won again.
<idiom>
فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
the army lost heavily
ارتش تلفات سنگین داد
I have lost a lot of blood.
خون زیادی از من رفته است
I did it unwittingly. I lost count.
از دستم دررفت
I have lost my interest in football .
دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
The ship and all its crew were lost .
کشتی با کلیه سر نشینانش گه ( مفقود ) شد
Did you ever find that pen you lost ?
قلمت که گم شده بود پیدا کردی ؟
She lost her husband in the crowd .
شوهرش رادرمیان جمعیت گه کرد
We lost the case . We were convicted.
دردادگاه محکوم شدیم ( دعوی را باختیم )
lost wax process
ریخته گری با مدلهای مومی
lost property office
دفتر اشیای گم شده
Get lost ! scram ! Beat it! Get out !Get out of my sight ! Be off with you !
برو گمشو !
He lost control of the car and swerved towards a tree.
او
[مرد]
کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com