Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
I hear a strange noise ( voice , sound ) .
صدای غریبی به گوشم می رسد
Other Matches
Sound mind in a sound body.
<proverb>
عقل سالم در بدن سالم.
strange
غیر متجانس
strange to say
یک چیزغریب اینست
strange
بیگانه
strange
ناشناس
strange
خارجی غریبه
strange
عجیب
a strange
[an odd]
way
سبکی عجیب
to feel strange
خود را غریب دیدن
Strange to say he was not kI'lled.
عجب آنکه کشته نشد
to feel strange
ناراحت بودن
I am a strange in this town.
دراین شهر غریب هستم
That is very odd . how strange !
خیلی غریب ( عجیب ) است
What are those strange noises?
این سروصدا های عجیب وغریب چیست ؟
it is a strange thing
چیز غریبی است
to feel strange
گیج بودن
that writing is strange to me
با این خط اشنا نیستیم
i am strange to that writing
با این خط اشنا نیستیم
What is that strange contraption you've got in the garage?
آن دستگاه عجیب و غریب که تو در گاراژ داری چیست؟
This house has a strange history.
تاریخچه این خانه عجیب است
hear
درک کردن
Hear hear!
صحیح است ! صحیح است ! درمقام تأیید وتصدیق )
hear
سعی کردن
hear
استماع کردن
hear
خبر داشتن
hear
شنیدن
hear
گوش دادن به
hear
پذیرفتن
hear
اطاعت کردن
hear
استماع کردن
hear
گوش دادن
hear
گوش کردن
hear
شنیدن
to over hear any one
سخنان کسی را بطور غیرمستقیم یا بدون میل اوشنیدن
to over hear any one
استراق سمع کردن
hear
گوش کردن
hear say
مسموعات
hear say
چیزشنیده
hear say
شایعه
hear say
اوازه
hear say
خبر
hear from
<idiom>
دریافت نامه
will not hear of
<idiom>
رسیدگی ویا اجازه ندادن
They have had words ,I hear .
شنیده ام حرفشان شده ( بحث ؟ جدل لفظی )
hear footsteps
عدم توجه به وفیفه درنتیجه نزدیک شدن حریف
he was pleased to hear it
از شنیدن ان خوشنودشد
Hear it in his own words.
از زبان خودش بشنوید
to hear a case
دعوایی راگوش کردن درامری دادرسی کردن
to hear any ones speech
سخنرانی
to hear any ones speech
کسیراگوش کردن
Hear twice before you speak once.
<proverb>
یکى که دو بشنو و یکى بیش مگو.
i hear him complain
میشنوم که شکایت می کنند
Hear it on the grapevine
<idiom>
[شنیدن شایعه در مورد شخصی یا چیزی]
I'm happy to hear that.
خوشحالم که اینو می شنوم.
i hear a tap at the door
در میزنند
i hear a tap at the door
صدای در می اید
She wouldnt hear of it . she takes no heed.
گوشش به این حرفها بدهکار نیست
voice
ادا کردن
voice
صدای انسان
voice-over
سخنان افزوده
voice
باصدابیان کردن
A voice came from beyond .
صدائی از غیب آمد
voice
واک
voice
صدا
voice
صوت
voice
بیان کردن
voice
ادا کردن
voice
اوا
voice
اواز
voice-over
صدای خارج از تصویر
voice
وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voice
خروجی صوت
voice
صدای سخنرانی انسان
voice
تولید مجدد صدا مشابه صوت انسان
voice
سرویس پاسخگوی کامپیوتری با استفاده از صدای سنتز شده برای پاسخ به سوالات
voice
وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voice
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voice
تولید صدا مشابه صوت انسان که نتیجه سنتز صدا است
voice
توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
voice
رای
with one voice
بایک زبان متفقا
voice
گفتاری
voice
شفاهی صوتی
voice synthesis
ترکیب صدا
he started at my voice
از صدای من از جا پرید
voice mail
پست صوتی
voice response
جواب صوتی
voice synthesis
ترکیب صوتی
voice mail
پست اوایی پست صوتی
voice recognition
تشخیص صدا
voice recognition
تشخیص صوتی
voice recognition
بازشناسی صدا
voice synthesizer
ترکیب کننده صدا
voice output
خروجی به صورت صدا
voice operated
با کار افت صدایی
voice output
خروجی صوتی
She has a soft voice
صدای نرمی دارد
At the top of ones voice .
با صدای هرچه بلند تر
A firm voice .
صدای محکم
the public voice
ارا
negative voice
رد
negative voice
منع نشانه مخالفت
negative voice
رای مخالف رد کردن
negative voice
قدغن کردن
negative voice
رای مخالف دادن
the passive voice
بنای مجهول
no one raised his voice
صدای هیچکس درنیامد
the active voice
فعل معلوم
the public voice
عمومی
the range of voice
دانگ صدا
to a ones voice to music
صدای خودراباسازجفت کرد
give voice to
<idiom>
احساس ونظرت رابیان کن
the passive voice
فعل مجهول
voice key
کلید صدایی
voice input
ورودی صوتی
i had no voice in that matter
من دران قضیه رایی نداشتم
voice frequency
بسامد صدایی
voice communications
ارتباطات صوتی
voice coil
پیچک صدا
negative voice
حق رد
the active voice
معلوم
voice tube
لولههای صدارسان
voice-overs
صدای خارج از تصویر
voice selector
انتخابگرصدا
voice-overs
سخنان افزوده
voice edit buttons
دکمههایتصیحصدا
voice answer back
یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
My voice is not clear today.
صدایم امروز صاف نیست
voice grade channel
مجرای از درجه صدایی
voice grade channel
کانال ارسال گفتار
voice answer back
پاسخ سمعی
voice grade channel
ارتباطات کامپیوتر به کامپیوتر بااستفاده از خطوط عادی بکاربرده شده در ارتباطات تلفنی مجرای از دریچه صدایی
She has a lovely (nice) voice.
صدای قشنگه دارد
voice operated device
دستگاه با کار افت صدایی
She has a delightfully mellow voice .
صدای گرمی دارد
She has a lovely ( nice ) voice.
صدای قشنگه دارد
To speak in a low voice.
آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
voice store and forward
ذخیره و ارسال صدا
He has a rich mellow voice.
صدایش گرم وپخته است
automatic voice network
شبکه صوتی خودکار
noise
همهمه
noise
سر و صدا
noise
شایعه و تهمت
noise
که از طریق میدان الکتریکی یا مغناطیسی
noise
صدا
noise
شلوغ
noise
سر وصدا
noise
قیل وقال
noise
طنین
noise
صدا راه انداختن پارازیت
noise
خش
noise
اختلال
noise
عامل مخل
noise
پارازیت
noise
سیگنال تصادفی آماده اضافه بر هر سیگنال درخواستی
noise
سروصدا
what noise is that?
این چه صدایی است
noise
منبع تغذیه
noise
نویز
noise
استاتیک یا حرارت ایجاد شده است و نیز از ستاره ها یا خورشید
noise
توانایی یک مدار برای نادیده گرفتن یا حفافت در مقابل اختلال
noise
اختلال در سیگنال به علت اشکار در مدتهای زمانی کوتاه
noise
اوا
noise
سر و صدا
noise
انتشار دادن
noise
نوفه
sweet words (voice,sleep
کلمات ( صدا خواب )شیرین
quantization noise
اختلال تدریج
The noise died down.
سروصدا ها خوابید
noise silencer
خاموشگر همهمه
noise suppression
پارازیت گیری
input noise
پارازیت ورودی
shot noise
اثر ساچمهای
noise suppression
جلوگیری ازپارازیت
noise suppressor
صدا خفه کن
schottky noise
همهمه شوتکی
white noise
نوفه سفید
white noise
نویز سفید
big noise
آدم مهمدریکارگان
to make a noise
پهن شدن
to make a noise
شلوق کردن
to make a noise
صدا کردن
to make noise
سر و صدا کردن
they make much noise
خیلی صدا می کنند
they make much noise
زیاد شلوق می کنند
picture noise
پارازیت روی تمام صفحه نمایش
The noise kept me awake .
سروصدا نگذاشت بخوابم
to make a noise
منتشر شدن
induced noise
پارازیت القاء شده
magnetic noise
نویز مغناطیسی
line noise
اختلال
galactic noise
تشعشع رادیویی کهکشان صوت پراکنی از جانب کهکشان
grid noise
نویز شبکه
noise transmitter
فرستنده پارازیت
ambient noise
نوعی صدای زیرابی
intensity of noise
شدت پارازیت
grid noise
پارازیت شبکه
he makes most noise
او از همه بیشتر صدا یا
he makes most noise
میکند
ambient noise
صدای اطراف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com