Dictiornary-Farsi | I made a decent profit. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
I made a decent profit.	سود خوبی بر دم


Other Matches

I made a lot of profit in the deal .	دراین معامله فایده زیادی بردم
decent	اراسته
decent	محجوب
decent	نجیب
decent <adj.>	مرتب
decent <adj.>	منظم
decent behaviour	رفتارپاکیزه
It was jolly decent of her to have returned.	خدا عمرش بده که برگشت
She gave us quite a decent dinner.	یک شام خیلی حسابی به ماداد
Put on some decent clothes.	یک لباس حسابی تنت کن
He is a decent fellow(guy,chap)	طرف آدم حسابی است
it did not profit me	فایدهای بمن نرساند
for-profit <adj.>	بازرگانی
to profit from something	سود بردن از چیزی
she your profit with him	سودخودرابا اوتقسیم کنید
to his own profit	بفایده خودش
it did not profit me	مرا سودمند نبود
what will it profit you	چه سودی برای شما خواهدداشت
just profit	سود منصفانه
just profit	سود عادلانه
for-profit <adj.>	تجارتی
profit	فایده رساندن
profit	منفعت بردن
profit	برتری
profit	مزیت
profit	فایده منفعت
profit	سود بردن
profit	نفع
profit	سود
for-profit <adj.>	تجاری
profit	عایدی داشتن
profit	سود بردن منفعت کردن
profit	فایده
profit	منفعت
normal profit	سود عادی
operating profit	سود عملیاتی
operating profit	سود ناخالص
profit cannibalism	افراط در تخفیف و ارزان فروشی
principal and profit	مایه و سود
profit and loss	حساب سود وزیان
profit and loss a	حساب سودوزیان
profit and loss	سود و زیان
normal profit	سود متعارف
interest profit	عایدی حاصل از بهره
loss of profit	عدم النفع
yearly profit	سود سالانه
maximum profit	حداکثر سود
net profit	سود خالص
net profit	سود ویژه
profit motive	انگیزه سود
profit centre	مرکز سود
thoughtful of profit	سود
to make a profit	سود بردن
to make a profit	منفعت کردن
to profit by the accasion	از موقع استفاده کردن
to profit by the accasion	موقع را مغتنم شمردن
non-profit-making	غیرانتفاعی
profit-making	درآمدزائیکردن
profit-taking	فروشسهام
What was your net profit?	خرج دررفته چقدر منفعت کردی ؟
thoughtful of profit	در فکر
taxable profit	سود مشمول مالیات
target profit	سود مطلوب
profit centre	واحد دخل و خرج کننده
profit centre	قسمتی از سازمان که مسئولیت محاسبه هزینه هاو درامدها را به عهده دارد
profit maximization	به حداکثر رسانیدن سود
profit tax	مالیات بر سود
pure profit	سود خالص
reasonable profit	منفعت عقلایی
retained profit	سود تقسیم نشده
undivided profit	سود تقسیم نشده
target profit	سود مورد نظر
accumulated profit	پولی که شرکت یا شخصی در سال های قبل به دست آورده و استفاده نکرده یا به خریداران سهام نداده است
excess profit	سود اضافی
best profit point	best
best profit point	نقطه بیشترین مقدار سود
best profit output	profit best
profit margin	درصد سود از فروش خالص
profit-sharing	سهم کارگران از سود
best profit output	محصول در بیشترین مقدارسود
gross profit	سود ناخالص
contingent profit	منفعت احتمالی
economic profit	سود اقتصادی
make a profit	سود بردن
distributed profit	سود تقسیم شده
corporate profit	سود شرکت سهامی
profit margins	حاشیه سود
profit margins	درصد سود از فروش خالص
profit-sharing	مشارکت در سود
profit margin	حاشیه سود
profit-sharing	تسهیم در سود
profit-sharing	سهیم کردن کارگر در سودکارخانه
anticipated profit	سود مورد انتظار
profit sharing	تسهیم در سود
distributed profit	سود توزیع شده
profit sharing	سهیم کردن کارگر در سودکارخانه
profit sharing	مشارکت در سود
accounting profit	سود حسابداری
accounting profit	سود از دیدگاه حسابداری
profit sharing	سهم کارگران از سود
contingent profit	سود اتفاقی
made-up	مصنوعی بزک کرده
made up	مصنوعی بزک کرده
made up	جعلی
made-up	ساختگی
they were made one	یعنی باهم عروسی کردند
made-up	جعلی
made up	تقلبی
made up	ساختگی
self made	خود ساخته
well made	خوش ساخت
self-made	خود ساخته
made	ساخته شده
made	مصنوع ساختگی
made	تربیت شده
they were made one	با هم یکی شدند
made-up	تقلبی
have it made <idiom>	موفق بودن
it is made	ساخته شده است
i made little of it	چندان سودی از ان نبردم استفادهای از ان نکردم
to have something made [by somebody]	بدهند [به کسی] چیزی را برای کسی بسازند
i made him go	او را وادار کردم برود
i made him go	او راوادار به رفتن کردم
he was made to go	او را وادارکردند برود
he was made to go	وادار به رفتن شد
it is made	ساخته میشود
profit and loss account	حساب سود و زیان
falling rate of profit	نرخ نزولی سود
wage profit ratio	نسبت دستمزد به سود
undistributed corporate profit	سود تقسیم نشده شرکتها
short run profit	سود در کوتاه مدت
pre tax profit	سود قبل از پرداخت مالیات
Did you make any profit in this deal ?	آیا دراین معامله استفاده ای داشتید ؟
what made you so late	چه شد که این همه دیر کردید
man-made	مصنوعی
man-made	مصنوع انسان انسانی
tailor-made	سفارشی
custom-made	سفارش داده شده
custom-made	سفارشی
I'm not made of money! <idiom>	من که پولدار نیستم! [اصطلاح روزمره]
home-made <adj.>	خانگی
home-made <adj.>	در خانه ساخته [تهیه] شده
custom made	سفارش داده شده
It is made of wood.	از چوب سا خته شده است
man made	ساخته دست انسان
what a night we made of it	چه شبی کردیم چه شبی گذراندیم
It was made known to all and sundry .	هر فلان فلان شده ای ازموضوع باخبر شده بود
man-made	ساخت بشر
man made	ساخت بشر
man-made	ساخته دست انسان
made-to-measure	لباسدوختنی
custom made	سفارشی
man made	مصنوع انسان انسانی
hand-made	دستباف
to see what [mettle] he is made of <idiom>	تا ببینیم او [مرد] چقدر توانایی [تحمل] دارد
we made a night of it	چه شب خوشی گذراندیم چه شبی کردیم
man made	مصنوعی
tailor made	سفارشی
machine made	ساخت ماشین
i am not made of salt	مگر من نمک هستم که ازباران بترسم
i made him laugh	او را خنداندم
hand made	دستی
i made him my proxy	او را وکیل خود نمودم
i made him my proxy	او رااز جانب خود وکیل کردم
i made up my mind to	تصمیم گرفتم که ...
i made up my mind to	بر ان شدم که ...
made to order	فرمایشی
made to order	سفارشی
i made up my mind to go	بر ان شدم که بروم
made of iron	اهنین
half made	نیم دیوانه
half made	اندکی دیوانه
made ground	خاک دستی
made fern	جمازنر
made fern	کرف
machine made	ماشینی
home made	ساخت بومی
home made	ساخت داخلی
ready-made	اماده
purpose made	کالاهای خاص
purpose made	کالای سفارشی
ready made	اماده
home-made	وطنی
home-made	ساخت میهن
hand made	دست ساز
i made up my mind to go	نصمیم گرفتم که بروم
hand made	ساخته دست
course made good	track
he made me wait	مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
he made his money f.	پول خودرابه باد داد
he made a show of goung	چنان وانمودکردکه گویی میرود
I have made an appointment with my dentist .	از دندانسازی وقت گرفتم
Machine- made carpets .	فرشهای ماشینی ( غیر دستباف )
man-made fiber	الیاف مصنوعی
gift made for a consideration	هبه معوض
judge made law	نظام حقوقی مبتنی بر سوابق قضایی و ارا محاکم
he made an honest woman of her	پس ازانکه اورافریفته بود بااوازدواج کرد
he made a stift denial	پاک حاشاکرد
man-made fiber	الیاف شیمیایی
I made good my escape .	موفق به فرار شد