English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
I put my money to work. پولم را بکار انداختم
Search result with all words
I wI'll put up the money,you do the work. پول از من کاراز تو
Other Matches
Arrears of work . Back log of work . کارهای عقب افتاده
Protection money. Racket money. باج سبیل
Money for jam . Money for old rope . پول یا مفتی
money begets money <idiom> پول پول می آورد
To go to work . to start work . سر کار رفتن
be in the money <idiom> در پول غلت خوردن
even money مبلغ مساوی در شرط بندی
f. money پول فراوان
near with one's money خسیس
money پول
money اسکناس
money جایزه نقدی
he is f. of money پول فراوان دارد
money مسکوک ثروت
money سکه
value of money ارزش پول
we are want of money ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
his money is more than can ازانست که بتوان شمرد
his money is more than can پولیش بیش
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
money on d. وجه امانعی
value for money ارزش پول
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
near money شبه پول
be in the money <idiom> پول پارو کردن
take in (money) <idiom> رسیدن
He is in the money. پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
money on d. پول سپرده
value for money قدرت خرید پول
money of account پول محاسباتی
money multiplier ضریب بهم فزاینده پول
money off offer فروش با تخفیف
money lender نزول خوار
money list لیست پرداخت حقوق
money lender صراف
money capital سرمایه پولی
money lender پول وام ده
money matters امور پولی
money lender پول به بهره گذار
money list لیست حقوق
money maker پول گرد کردن
money making پول گرد کن
money making پول بهم زدن پول جمع کنی
money making پول بهم زنی
money lender وام دهنده
money on deposit وجه امانی
passage money کرایه
quasi money شبه پول
neutrality of money خنثی بودن پول
neutrality of money بدون تاثیربودن پول
oceans of money یک دنیا پول
odd money یک اسکناس 01 ریالی
onother's money پول دیگری
onother's money پول شخصی دیگر
passage money کرایه مسافر
passage money خوراک
passage money غذا
passage money راه
passage money تاکردن
mortgage money پول قرضی
mortgage money پول رهنی
money worth چیزی که بپول بیزرد
money on deposit پول سپرده
money player ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
money pot غلک
money pot دخل
money spinner کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
money stock حجم پول در گردش
money stock عرضه پول
money supply عرضه پول
money wage مزد پولی
money worth برابر پول
money worth بهای پول
money worth پول بها
passage money معاش کردن
hot money پول فرار
key money سرقفلی
lap money جایزه نقدی برای موفقیت درهر دور مسابقه اتومبیل رانی
lavish of money ولخرج
lavish of money پول تمام کنlark
luck money پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
managed money پول اداره شده
managed money پول نظارت شده
minted money پول فلزی
money and banking پول و بانکداری
money back تضمین پرداخت
it is a question of money پول است
it is a question of money موضوع بسته به
it is a question of money موضوع پول است
hot money منظورزمانی استکه مردم بدلیل نرخ تورم بالا مایل به نگهداری پول نیستند و انرا به کالاتبدیل میکنند
hot money پول فعال
hot money پول متحرک
i am pushed for money ازبی پولی درفشار
i am pushed for money هستم
i lent him what money i had هرچه پول داشتم به او وام دادم
i lent him what money i had انچه پول ...
i owe some money to you یک پولی به شما بدهکارم
idle money پول راکد
idle money پول غیر فعال
injection of money تزریق پول
money bag کیسه
money bag کیف
money bag دارایی دولت
money for expenditure خرجی
money for expenditure نفقه
money functions وفائف پول
money grubber مال اندوز
money grubber لئیم
money illusion توهم پولی
money illusion خطای پولی
money in advance بیعانه
money in advance پیش پرداخت مساعده
money in circulation پول در گردش
money income درامد پولی
money for months دوماه است
stream of money جریان پول
money flow جریان پول
money bag ادم خر پول
money box صندوق دستگیری
money box صندوق اعانه
money box غلک
money changer صراف
money creation انتشار پول
money creation ایجاد پول
money exchange صرف
money exchange تبدیل پول
money income مزد و حقوق
To raise money. پول فراهم کردن
My only problem is money . تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
Could you lend me some money ? می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
We divided the money among ourselves . پول را بین خودمان قسمت
Money is no object at all . پول اصلا" مطرح نیست
for love or money <idiom> به هر شکلی
rake in the money <idiom> ایجاد تعجب
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
He is a money -bags. <proverb> مالامال از پول است .
Time is money. <proverb> وقت طلاست .
Changing money تبدیل پول و ارز
I am running out of money . پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
To put some money aside . پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
To be wallowing in money . غرق درپول بودن
To count the money . پول شمردن
To be a money grubber. پول پرست بودن
To swindle money out of somebody. با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
I am pinched for money. دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
To touch someone for money. کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
He is saving his money. پولهایش راجمع می کند
pocket money . پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He got the money from me by a trick. با حقه وکلک پول را از من گرفت
He owes me some money. از او پول می خواهم (طلب دارم )
Take your money out of your pocket. پولت را از جیب دربیاور
Count the money to see if it is right. پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
My money request to him طلب من از او [مرد]
to scrape up [money] چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن [پول]
borrowed money پول قرض گرفته شده
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
Money peters out. پول کم کم تمام می شود.
I'm not made of money! <idiom> من که پولدار نیستم! [اصطلاح روزمره]
money can't buy everything <idiom> پول خوشبختی نمی آورد
pin money <idiom> پول خرده خرجی
do not coin money <idiom> پول چاپ نکردن [پول چاپ نمی کنم]
money sink <idiom> گودال پول [کیسه پول سوراخدار]
save money پس انداز کردن
save money به دقت خرج کردن
time is money <idiom> وقت طلاست
have money to burn <idiom> پول از پارو بالا رفتن
have money to burn <idiom> بی پروا خرج کردن
money well spent <idiom> پولی که هدر نرفته
put one's money on something <idiom> بر سر چیزی شرط بستن
money for jam <idiom> پول باد آورده
money for jam <idiom> پول بی دردسر
to be rolling in money <idiom> تو پول غلت زدن [اصطلاح]
gate money پولبلیطورودیه
penury of money کمیابی پول
requistion for money درخواست
requistion for money پول
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
retention money پول گرویی
role of money نقش پول
salvage money جایزه نجات کشتی یا محموله
scant of money کم پول
scant of money بی پول
short of money کم پول
smart money پاداش زیان
ready money پول فراهم شده
ready money پول موجود
ready money پول نقد
penury of money قحط پول
possession money حق الاجرا
possession money حق النسبی
possession money حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
prize money پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
promotion money دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
purchase money در CL ثمن
purchase money قیمت جنس
quantity of money مقدار پول
raise money فراهم کردن پول
raise money جمع اوری کردن پول
smart money خسارت
smart money غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com