Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
I want full insurance.
من با بیمه کامل میخواهم.
Other Matches
insurance
ذخیره مطمئن
co insurance
بیمه مشترک
self insurance
بیمه شدگی توسط خویشتن بیمه شدن پیش خود
insurance
امتیاز مطمئن
insurance
پول بیمه
insurance
حق بیمه
insurance
بیمه
unemployment insurance
بیمه بیکاری
property insurance
بیمه دارائی
national insurance
بیمه ملی
fire insurance
بیمه حریق
fire insurance
بیمه اتش سوزی
national insurance
بیمه اجتماعی
term insurance
بیمه در موردمخاطره برای مدت معینی
accident insurance
بیمه حوادث
accident insurance
بیمه تصادفات
all risk insurance
بیمه تمام حوادث
What's your insurance company?
شرکت بیمه شما کدام است؟
blanket insurance
بیمه کلی
cargo insurance
بیمه محموله
cargo insurance
بیمه بار
cargo insurance
بیمه محمولات
claim of insurance
ادعای اخذ بیمه
comprehensive insurance
بیمه جامع
comprehensive insurance
بیمه کامل
contingency insurance
بیمه احتیاطی
credit insurance
بیمه اعتبار
credit insurance
بیمه نمودن اعتبار
to u. a policy of insurance
رابکسی دادن
to u. a policy of insurance
سند بیمه
insurance premium
حق بیمه
insurance permium
حق بیمه
insurance cover
پوشش بیمه
insurance company
شرکت بیمه
insurance certificate
گواهی بیمه
insurance certificate
بیمه اتکایی
insurance certificate
بیمه مشترک
insurance broker
واسطه بیمه
insurance broker
دلال بیمه
insurance agent
نماینده بیمه
insurance agent
عامل بیمه
industrial insurance
بیمه صنعتی
hull insurance
بیمه بدنه
health insurance
بیمه بهداشتی
health insurance
بیمه تندرستی
insurance stockage
ذخیره اطمینان
insurance stockage
ذخیره تامینی
third party insurance
بیمه شخص ثالث
term insurance
بیمه موقت
take out an insurance policy
قرارداد بیمه را منعقد کردن
social insurance
بیمه اجتماعی
pension insurance
بیمه بازنشستگی
old age insurance
بیمه بازنشستگی
marine insurance
بیمه بحری
marine insurance
بیمه دریایی
marine insurance
بیمه حمل دریایی
joint insurance
بیمه اشتراکی
insurance stockage
ذخیره اضطراری
health insurance
بیمه بهداشت
insurance policy
سند بیمه
insurance policies
بیمه نامه
life insurance
بیمه عمر
life insurance
بیمه زندگی
liability insurance
بیمه تعهدی
liability insurance
بیمه بدهی
insurance policy
بیمه نامه
insurance policies
سند بیمه
insurance policies
قرارداد بیمه
insurance policy
قرارداد بیمه
professional liability insurance
بیمه تعهدات شغلی
comprehensive insurance policy
بیمه نامه جامع
workmen's compensation insurance
بیمهء کار
freight and insurance paid to
هزینه حمل و بیمه پرداخت شده
public liability insurance
بیمه تعهدات عمومی
war risk insurance
بیمه خطر مرگ
social insurance fund
صندوق بیمههای اجتماعی
carriage and insurance paid to
هزینه حمل و بیمه به حامل پرداخت شده
workmen's compensation insurance
بیمهء ایام کار
to have private insurance
[cover]
بیمه خصوصی داشتن
cost insurance and freight
سیف
cost insurance, freight
قیمت بیمه و هزینه حمل
index linked insurance
بیمهای که با شاخص تعدیل میشود
insurance and freight cost
هزینه بیمه و حمل
ordinary life insurance
بیمه عمر عادی
all risk insurance policy
بیمه نامه تمام خطر
to have compulsory insurance
[cover]
اجباری
[الزامی]
بیمه بودن
employer's liability insurance company
شرکت بیمه
automobile liability insurance
[American E]
بیمه ماشین
[اصطلاح روزمره]
third-party motor insurance
[British E]
بیمه ماشین
[اصطلاح روزمره]
motor vehicle liability insurance
بیمه ماشین
[اصطلاح روزمره]
cost,insurance,freight and exchange(cif&
بیمه
cost,insurance,freight and exchange(cif&
هزینه حمل وتغییرات ارز
Any reform of the insurance law must be left to the future.
هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
The motor vehicle is covered by theft insurance.
این خودرو برابر سرقت بیمه شده است.
cost,insurance,freight and exchange(cif&
قیمت
the 28 year-old nurse-turned-independent insurance consultant
پرستار ۲۸ ساله که مشاور مستقل بیمه شده است
in full
کاملا
in full
تمام وکمال
I'm full.
من سیر شدم
[هستم]
.
[اصطلاح روزمره]
full well
خوب خوب
full and down
ناو پر بار و سنگین
full well
بسیارخوب
full
سیر
to the full
به منتهادرجه
to the full
کاملا
full and by
پرونیمهپر
full
پر
full
صفحه نمایش بزرگ VDU که یک صفحه متن کامل را نمایش میدهد
full
کد فایل در آن ذخیره شده است
full
کامل
full
ارسال داده روی کانال در دو جهت
to the full
<idiom>
خیلی زیاد ،به طور کامل
full
بالغ رسیده
full
که از همه صفحه موجود استفاده میکند. درون یک پنجره نشان داده نمیشود
full
پری
full
کامل یا شامل همه چیز
full
پر کردن درون چیزی تا حد امکان
full
تمام تکمیل
full
سیری
full
پرکردن پرشدن
full
فول اکنده
full
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full
انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب
full
مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
full
ابوینی
full
چرخیدن ژیمناست
full
تمام قدرت
full
چرخش با پشتک کامل
full
مملو
full
انباشته
full
تماس کامل قسمت مخصوص ضربه زدن چوب گلف با گوی
full up
پر- مملو - لبریز
full
کامپیوتر همراه با کارت مخصوصی که به قدری سریع است که تصاویر ویدیویی متحرک را می گیرد و نمایش میدهد.
full
تمام
full
پر لبریز
full
شرح محل یک دایرکتوری
full wave
تمام موج
full to repletion
پرپر
full view
نمای تمام رخ
full word
تمام کلمه
full tracked
تمام شنی
full word
کلمه کامل
full toss
پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
full track
شنی دار کامل
full tracked
خودرو تمام شنی
full view
نمای روبرو
full tracked
تمام زنجیر
full to repletion
انباشته
full to repletion
پر
full timer
بچهای که درهمه ساعات اموزشگاه دراموزشگاه میما
full section
برش کامل
full screen
تمام صفحه
full scale
اندازه طبیعی
full scale
باندازه کامل بمقیاس کامل
full scale
تمام عیار
full sail
تبار مجهز
full sail
بابادبانهای گسترده
full rubber
حرکت هریک از این سطوح تااخرین حد ممکن
full production
تولید در حداکثرفرفیت
full production
تولید کامل
full powers
اختیارات تام
full power
اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
full speed
سرعت کامل
full speed
حداکثر سرعت
full spinner
حرکت گوی بولینگ با حالت فرفره
full timer
شاگردتمام روز
full time
زمان اشتغال بکار
full time
تمام روز
full time
پیوسته کاری تمام وقت
full time
پیوسته کار
full tilt
بسرعت
full tilt
باسرعت زیاد
full summer
چله تابستان
full summer
عین تابستان
full subtractor
تمام کاهشگر
full step
گام کامل
full step
یک قدم کامل
full power
اختیارات تام
full deployment
تبدیلستونبهصفکامل
the full of the moon
بدر
the full of the moon
ماه تمام
full blast
<adv.>
در حداکثر قدرت یا شدت
come full circle
<idiom>
کاملا برعکس
full of beans
<idiom>
پرانرژی
for full board
برای تمام پانسیون
for full board
برای تختخواب و تمام وعده های غذا
payment in full
پرداخت کامل
they are in full retreat
سخت عقب نشینی می کنند
to be at full stretch
تا اندازه امکان پذیر کشیده شده بودن
full board
هتلیکهدرآنهمهوعدههایغذائیسرومیشود
full marks
پاسخدرستبهتمام سوالات
full-page
تمام صفحه
full-throated
صدا یا فریاد بسیار بلند
To have full powers.
اختیارات کامل داشتن
She is far too conceited. She is full of herself .
گوئی از دماغ فیل افتاده ( پر افاده وازخود راضی )
payment in full
پرداخت تمام
Full tank, please.
لطفا باک را پر کنید.
in full fig
اراسته
in full fig
مجهز
in full fig
اماده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com