Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 98 (4 milliseconds)
English	Persian
I wanted to go camping but the others quickly ruled out that idea.	من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند.
Other Matches
ruled	صفحهخطکشیشده
ruled surface	سطح خط ساخته
ruled based deduction	استنباط بر مبنای مقررات
Come as quickly as possible.	تا آنجا که می شود زود بیا
quickly	بدون مصرف زمان زیادی
quickly	تند
quickly	بسرعت
Go and come back soon (quickly).	برو وزود برگرد
Call an ambulance quickly.	فورا یک آمبولانس خبر کنید.
Call a doctor quickly.	فورا پزشک خبر کنید.
We planned to do a cross-country trip in the US, but our parents ruled that out/vetoed it.	ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند [مخالفت کردند ] .
camping	اردوگاه
Camping	اردو یا چادر زدن
camping	اردو زدن
No camping	اردو زدن ممنوع
No camping	چادر زدن ممنوع
camping (tent)	محلبرگزاریچادرسفری
camping (caravan)	محلگذاشتنکانتینرسفری
camping equipment	لوازم مخصوصاردو
camping prohibited	چادرزدنممنوع
Impress on (instruct) her to return quickly . urge her to come back soon .	به اوبسپارید که زود مراجعت کند
camping (caravan and tent)	محلبرگزاریکانتینریاچادرسفری
It seems I am not welcome (wanted) here.	مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
wanted	نداشتن
wanted	نقصان نیاز
wanted	نداری
wanted	کسر داشتن فقدان
wanted	فاقد بودن محتاج بودن
wanted	کم داشتن
wanted	خواست
wanted	نیازمند بودن به نداشتن
wanted	خواستن لازم داشتن
wanted [for]	[کسی را قانونی] خواستن [بخاطر]
wanted	عدم
wanted	خواسته
You are wanted at the door.	دم در شما را می خواهند
This is precisely ( exactly) what I wanted to know .	همین رامی خواستم بدانم
This is the very thing I wanted.	این همان چیزی است که دلم می خواست
wanted clerks	دبیر یا نویسنده لازم است
He wanted to incite the people.	قصد داشت مردم راتحریک کند
Sara always wanted a puppy.	سارا همیشه یک سگ پاپی می خواست.
to get the idea	فرض کردن
The very idea !	معنی ندارد ! ( قبیح است )
idea	عقیده
idea	زاییده افکار
idea	درک
to get the idea	تصور کردن
to get the idea	پنداشتن
It was her own idea.	این فکرمال اوبود
to be i. with an idea	فکری در کسی تاثیر نمودن
idea	خبر
idea	نقشه کار
idea	طرزفکر
idea	انگاره
i have no idea of that	هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
i had no idea he was going	که او میرود
i had no idea he was going	هیچ نمیدانستم
idea	فکر
idea	انگار
idea	اندیشه
idea	اگاهی
to from an idea of something	چیزیرا تصور کردن
idea	تصور
idea	فکر خیال
idea	گمان
idea	نیت
to from an idea of something	فکرچیزی را کردن
idea	مقصود معنی
crackpot idea	فکر خل
crazy idea	طرز فکر دیوانه
crackpot idea	طرز فکر دیوانه
that is a good idea	خوب نظری است
To give up the idea.	چشم پوشیدن ( منصرف شدن )
to entertain the idea of doing something <idiom>	چیزی را در سر پروراندن
to toy with the idea of doing something <idiom>	چیزی را در سر پروراندن
crazy idea	فکر خل
It might be a good idea for you to come .	بد نیست شما هم بیایید
I am against the idea altogether.	اساسا"با این فکر مخالفم
to grasp an idea	موضوعی رادرک کردن
What a ridicrlous idea !	چه حرف مسخره یی !
that is a good idea	خوب فکری است
get behind (a person or idea) <idiom>	کمک کردن
what's the big idea <idiom>	تو مغزت چی میگذرد
fixed idea	تعصب
i gave up the idea	ازان خیال صرف نظر کردم
fixed idea	فکریکه درذهن فرورفته وماندنی شده است
to get a general idea of something	فهمیدن موقعیتی [موضوعی] به طور کلی
i gave up the idea	از ان خیال منصرف شدم
This is not my idea of pleasure ( fun ) .	به نظر من این هم تفریح نشد
This idea took root in my mind.	این نظریه درفکرم ریشه گرفت
She wasn't any too pleased about his idea.	او [زن] در مورد ایده او [مرد] خیلی خوشحال نبود.
my fancy plays round that idea	خیال من همواره در پیرامون این موضوع سیر میکند
Playing football is not my idea of fun .	فوتبال هم بنظر من تفریح نشد
It is avery good ( an original ) idea.	فکر بسیار خوبی است
I dont have the slightest(faintest)idea.	روحم خبردار نیست
He has got the idea into his head to quit his job.	به سرش زده شغلش را ول کند
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone .	نمی دانم کدام گوری رفته است

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com