English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
I will be back in 10 minutes. 10 دقیقه دیگر برمیگردم.
Other Matches
minutes minutes agrreed
minutes خلاصه مذاکرات
minutes صورت جلسه
it is 0 minutes past four ده دقیقه از چهار می گذرد
it is minutes past ساعت سه وپنج دقیقه است 5دقیقه از3 گذشته است
There will be a delay of 8 minutes. 8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
at ten minutes notice با ده دقیقه اخطار قبلی
The train was 10 minutes late. قطار 10 دقیقه دیر رسید
back to back housing خانه ی پشت به پشت
back to back credit اعتبار اتکایی
back out دوری کردن از الغاء کردن
back out کهنه و فرسوده شدن
on one's back <idiom> پافشاری درخواستن چیزی
off one's back <idiom> توقف آزار رساندن
go back on <idiom> به عقب برگشتن
back تیر اصلی پشت بند
at the back در پشت
come back دوباره مد شدن
back up دور زدن [با اتومبیل]
come back برگشتن
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
to back up با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
To be taken a back. جاخوردن ( یکه خوردن )
(a) while back <idiom> هفتها یا ماهای گذشته
get off one's back <idiom> به حال خودرها کردن
back out نکول کردن
to get back to somebody به کسی خبر دادن
to back somebody up از کسی پشتیبانی کردن
to back somebody up یاری کردن به کسی
back nine نیمه دوم پیست 81 قسمت
back out دوری کردن از موج
to get back to somebody کسی را باخبر کردن
back off ازاد بریدن قطع کردن
back off پشت را تراشیدن
back off کاستن سرعت در سر پیچ
back off عقب بردن
back off عقب رفتن
back off عقب زدن
back of پشت سر
back of در پشت
back down از ادعایی صرفنظر کردن
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
to get one's own back تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to back out of جرزدن
the back of beyond دورترین گوشه جهان
up and back بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
right back بک راست
with one's back to the w درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
out back مایع روان شده
out back چسب مایع
on the way back در برگشتن
on ones back بستری
to back out of دبه کردن
to back up یاری یاکمک کردن
to look back از پیشرفت خودداری کردن
to get back one's own انتقام خودراگرفتن
to get back دوباره بدست اوردن
to get back بازیافتن
to keep back بازداشتن
to keep back جلوگیری کردن از
to keep back مانع شدن
to come back برگشتن
to keep back دفع کردن پنهان کردن
to look back سرد شدن
look back سر خوردن
look back سرد شدن
keep back نزدیک نشوید
come back بازگشت بازیگر
come back بازگشتن
back out <idiom> زیر قول زدن
(do something) behind someone's back <idiom> بدون اطلاع کسی
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
come back <idiom> به فکر شخص برگشتن
come back <idiom> دوباره معروف شدن
behind his back پشت سراو
from way back <idiom> مدت خیلی درازی
To back down . کوتاه آمدن
Welcome back. رسیدن بخیر
Back and forth. پس وپیش ( جلو وعقب )
keep back جلونیایید
keep back مانع شدن
keep back دفع کردن
to go back برگشتن
to come back پس امدن
go back برگشتن
get back دوباره بدست اوردن
I'll take back what i said. حرفم را پس می گیرم
get back <idiom> برگشتن
back بک
back-up تقویت کردن تقویتی
back-up جاگیری پشت یار
back پشت را تقویت کردن
back پشت ریختن پشت انداختن
back سمت عقب
back به عقب
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up تکمیل کردن
back پشت نویسی کردن
back درعقب برگشت
back مدافع خط میدان
back تنظیم بادبان پشت کمان
to back روی چیزی شرط بستن
at the back of به پشتی
at the back of در عقب
at the back of پشت
back-up پشت قرار دادن
back-up معکوس ریختن
back-up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back پشتی
to back out [of] الغاء کردن
back جهت مخالف جلو
back کمک کردن
back تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back پشتی کنندگان تکیه گاه
back نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
to back out [of] دوری کردن [از]
back عقبی گذشته
back پس
back سطح ازاد
back-up پشتیبانی یا کمک
back-up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back پشت چیزی نوشتن
back عقب
back پشت
back که یک باتری پشتیبان دارد
back up پشتیبانی یا کمک
back up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back سوارشدن
back برپشت چیزی قرارگرفتن
back فهرنویسی کردن
back up معکوس ریختن
back up پشت قرار دادن
back بعقب رفتن بعقب بردن
back پشتی کردن پشت انداختن
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up جاگیری پشت یار
back up تقویت کردن تقویتی
back up تکمیل کردن
back up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
to back out [of] نکول کردن
back بدهی پس افتاده
back up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back مدافع
back جبران ازعقب
back پاداش
back-up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back فهر
back پشت سر
back پشتیبان
to pay back پس دادن
back pocket جیبپشتی
back wall دیوارپشتی
back-pedals حرف خودرا پس گرفتن
back-pedals انکار کردن
back passage راستروده
back copy نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
back issue نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
back straight مستقیمامعکوس
back pad بالشتکپشتی
back-pedals افهار ندامت کردن
laid-back خونسرد
firebrick back پشتیبانآجرنسوز
reclining back لمندهپشتیدار
centre-back میانیعقب
back crossbar خطعرضیعقبی
back board جلدپشتی
back binding گیرهپشتچوباسکی
back passage مقعد
right safety back مهرهمحافظعقبیراست
back line خطکناری
centre back نیمهعقب
seat back پشتیصندلی
camera back قسمتهایپشتیدوربین
back of the amplifier آمپیلیفایرعقبی
back beam میلهپشتی
laid-back بیشتاب
laid-back آرام
back strap بندعقب
back belt بندپشتکمر
to put back کند کردن
to put back پس انداختن
to put back منکر شدن
to put back ردکردن
to put back برگشتن
to set back بازداشتن
to set back عقب انداختن
to stab in the back بد گویی
to stab in the back سعایت
to stab in the back ریزه خوانی
to stab in the back افترا
to stab in the back تهمت
to put back عقب بردن
to put any one's back up کسیراخشمگین کردن
to go back ward به قهقرارفتن
to hang back پس رفتن
to hang back بیمیلی نشان دادن
to hark back برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
to lie on the back بر پشت خوابیدن
to lie on the back طاق بازخوابیدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com