| Total search result: 201 (5 milliseconds) |
|
|
|
| English |
Persian |
| ASIC |
ICهای خاص برای یک کار خاص یا خصوصیات مشخص |
|
|
|
|
| Other Matches |
|
| packaged |
مجموعه برنامههای کامپیوتری و روش استفاده ها که تمام خصوصیات کار مشخص را بپوشاند. |
| packages |
مجموعه برنامههای کامپیوتری و روش استفاده ها که تمام خصوصیات کار مشخص را بپوشاند. |
| package |
مجموعه برنامههای کامپیوتری و روش استفاده ها که تمام خصوصیات کار مشخص را بپوشاند. |
| personal |
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر |
| hybrid circuit |
ترکیب کامپیوترهای آنالوگ و دیجیتال و قط عات برای تامین سیستم بهینه برای کار مشخص |
| rule |
نرم افزاری که قوانین و دانش خبره را در یک موضوع مشخص برای داده کاربر برای حل مشکل اعمال میکند |
| quartz clock |
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود |
| ikon |
نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع |
| silicon |
عنصری با خصوصیات نیمه هادی , به صورت کریستال برای تولید کنندگان IC |
| particularity |
دارای خصوصیات معینی خصوصیات برجسته |
| multifunction |
صفحه مدار جانبی که خصوصیات زیادی برای هنگنام سازی کامپیوتر دارد |
| querying |
پیام ارسالی به یک شی برای یافتن مقدار یکی از خصوصیات شی مثل نام , وضعیت یا محل |
| queried |
پیام ارسالی به یک شی برای یافتن مقدار یکی از خصوصیات شی مثل نام , وضعیت یا محل |
| query |
پیام ارسالی به یک شی برای یافتن مقدار یکی از خصوصیات شی مثل نام , وضعیت یا محل |
| queries |
پیام ارسالی به یک شی برای یافتن مقدار یکی از خصوصیات شی مثل نام , وضعیت یا محل |
| exception |
ذخیره سازی لغات و نیازها و خصوصیات مخصوص آنها برای پردازش کلمه و ترکیب تصویر |
| exceptions |
ذخیره سازی لغات و نیازها و خصوصیات مخصوص آنها برای پردازش کلمه و ترکیب تصویر |
| B register |
1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود |
| temporarily |
برای زمان مشخص یا نه همیشه |
| to be clear to somebody |
برای کسی مشخص بودن |
| named departure point |
نقطه مشخص برای حرکت |
| named port of shipment |
بندر مشخص برای حمل |
| realizing |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
| realizing the palette |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
| realised |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
| realising |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
realize |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
| realized |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
| realizes |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
| realises |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
| fine tune |
تنظیم خصوصیات و پارامترهای نرم افزار و سخت افزار برای افزایش کارایی |
| serve one's purpose <idiom> |
مفیدبودن شخص برای کاری مشخص |
| keypad |
مجموعهای از کلیدهای خاص برای کاربرد مشخص |
| voyage charter |
اجاره دربست کشتی برای سفری مشخص |
| MMX |
قطعه پردازنده intel پیشرفته که حاوی خصوصیات ویژه و قط عاتی است که برای بهبود کارایی استفاده از چند رسانهای و ارتباطات به کار می رود |
| label |
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود |
| fields |
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن |
| labeling |
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود |
fielded |
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن |
| labelled |
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود |
| boundaries |
جلوگیری از هر برنامه برای نوشتن بر یک فضای مشخص از حافظه |
| boundary |
جلوگیری از هر برنامه برای نوشتن بر یک فضای مشخص از حافظه |
| labels |
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود |
| symbolic i/o assignment |
نامی برای مشخص کردن یک واحد ورودی خروجی |
| dispatching priority |
شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها |
| beaufort scale |
سیستم اعداد برای مشخص کردن شدت باد |
| field |
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن |
| rs c |
استاندارد صنعتی برای مخابره غیر همزمان داده سری میان دستگاههای ترمینالی مجموعهای از استانداردهادر ارتباطات داده که کاراکترهای مکانیکی والکتریکی مختلفی را برای رابط بین کامپیوترها ترمینالها و تلفیق و تفکیک کننده ها مشخص میکند |
| flags |
یک بیت در یک کلمه که برای پرچم یک عمل مشخص به کار می رود |
| private |
محدوده آدرس حافظه کاربر مشخص , نه برای دستیابی عمومی |
| privates |
محدوده آدرس حافظه کاربر مشخص , نه برای دستیابی عمومی |
| flag |
یک بیت در یک کلمه که برای پرچم یک عمل مشخص به کار می رود |
| role indicator |
نشانهای برای بیان ورودی شاخص دریک موضوع مشخص |
| effective |
آنچه برای تولید یک نتیجه مشخص قابل استفاده است |
Hypergraphia |
[حالتی رفتاری مشخص شده با اشتیاق شدید برای نوشتن] |
| claim frame |
فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه |
| electronic |
توانایی کلمه پرداز برای انجام توابع پردازش داده مشخص |
| arithmetic |
دستورالعمل برنامه که در آن عملگر عمل مورد نظر را برای اجرا مشخص میکند |
| bombed out |
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص |
| universal |
سیستم کدگزاری میلهای چاپی استاندارد برای مشخص کردن محصولات در یک مغازه |
| restrict |
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده |
| bench mark |
نشانهای که ارتفاع ان مشخص است و برای نقشه برداری به عنوان مبنااستفاده میشود |
| PID |
متصل یاد شده به سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه به کاربران |
| retrieval |
سیستم جستجوکه تامین کننده اطلاعات مشخص ازپایگاه داده ها برای کاربراست |
| restricts |
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده |
| tetragraph |
کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل |
| bomb |
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص |
| restricting |
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده |
| bombed |
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص |
| bombs |
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص |
| calling sequence |
مجموعهای مشخص ازدستورالعمل و داده که برای فراخوانی یک ریزبرنامه معین ضروری است |
| answers |
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش |
| answering |
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش |
| answered |
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش |
| answer |
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش |
| color code |
روشی برای مشخص کردن یک جسم یا خواص ان با استفاده از ترکیبات مختلف رنگها |
| business |
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است |
| powering |
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند |
| device |
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص |
| labelled |
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف |
| powers |
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند |
| labels |
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف |
| powered |
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند |
| label |
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف |
| power |
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند |
| personal |
ترتیب یکتای ارقام که یک کاربر را برای تامین اجازه دستیابی به سیستم مشخص میکند. |
| businesses |
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است |
| labeling |
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف |
| devices |
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص |
| framebuffer |
یک قطعه مخصوص و مشخص از حافظه دیجیتالی که برای ذخیره یک تصویر کامپیوتری بکار می رود |
| language |
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند |
| languages |
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند |
| frequency shift keying |
روشی برای انتقال اطلاعات که در ان وضعیت بیت ارسال شده توسط یک لهجه شنیدنی مشخص میشود |
| formats |
1-مشابه 4354 2-مشخص کردن فضاهای دیسک که برای داده و کنترل در نظر گرفته شده است |
format |
1-مشابه 4354 2-مشخص کردن فضاهای دیسک که برای داده و کنترل در نظر گرفته شده است |
| symbolic |
1-هرزبان کامپیوتری که در آن محل ها با نام مشخص شده است .2-هر زبان که برای نوشتن که منبع به کار می رود |
| notification message |
پیام نرم افزار نشر برای تشخیص اشیا دیگر که کار مشخص باید کامل شود |
| symbolically |
1-هرزبان کامپیوتری که در آن محل ها با نام مشخص شده است .2-هر زبان که برای نوشتن که منبع به کار می رود |
| QBE |
زبان ساده برای بازیابی اطلاعات از سیستم مدیریت پایگاه داده ها توسط وارد کردن درخواست با مقادیر مشخص که سپس با پایگاه داده تط بیق میشود و برای بازیابی داده صحیح استفاده میشود |
| algorithm |
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص |
| algorithms |
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص |
| knowledge |
وسایل و قوانین خبره را درباره یک موضوع مشخص اعمال میکند روی داده کاربر برای کمک به حل مشکل |
| identity |
عدد یکتا که توسط کلمه رمز استفاده می شدو تا برای کاربر مشخص کند چه زمانی وارد سیستم شود |
| routing |
مشخص کردن یک مسیر مناسب برای پیام از شبکه , روش جدید مسیریابی داده به کامپیوتر مرکزی وجود دارد |
| identities |
عدد یکتا که توسط کلمه رمز استفاده می شدو تا برای کاربر مشخص کند چه زمانی وارد سیستم شود |
| SGML |
استاندارد مستقل از سخت افزار که نحوه علامتگذاری متن ها برای مشخص کردن bold,italic وحاشیه ها و غیره را بیان میکند |
| niladic |
مربوط است به عملیاتی که برای ان هیچ عملوندی مشخص نشده است |
| tabled |
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است |
| tabling |
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است |
| table |
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است |
| tables |
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است |
address |
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود |
| addressed |
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود |
| addresses |
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود |
| high resolution bit mapped display |
تکنیک نمایش یک مکان واحدحافظه برای کنترل یک نقطه نورانی مشخص روی صفحه نمایش |
arm |
1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال |
| cards |
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود |
| editing run |
در پردازش دستهای برنامه ویرایش کننده داده را از نظردرستی فاهری بررسی کرده و هر گونه اشتباه را برای تصحیح و ارائه مجدد مشخص میکند |
| card |
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود |
| algebra |
استفاده از حروف در برخی عملیات محاسباتی مشخص برای جانشین کردن اعداد ناشناخته یا یک محدودهای از اعداد ممکن |
| CUG |
ورودی محدود به پایگاه داده ها یا سیستم صفحه آگاهی درباره موضوع خاص برای کاربران مشخص و شناخته شده معمولاگ به وسیله کلمه رمز |
| duplex |
دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود |
| duplexes |
دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود |
| programming |
نرم افزاری که به کاربر امکان نوشتن مجموعه دستورات مشخص برای کاری را میدهد که بعداگ به قالبی ترجمه میشود که توسط کامپیوتر قابل فهم است |
| Ultimedia |
موضوعی در چند رسانهای در IBM که صوت و تصویر و ویدیو و متن را ترکیب میکند و سخت افزار لازم برای اجرا را مشخص میکند |
| cryptographic |
تعداد کدهایی که در الگوریتم رمز برای مشخص کردن داده رمز دار و خارج از رمز به کارمی روند |
| scans |
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید |
| scan |
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید |
| scanned |
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید |
| analog |
صفحه نمایش که از یک سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای نمایش استفاده میکند به طوری که میتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد |
cell |
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص |
| cells |
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص |
| ruler |
میله نمایش داده شده روی صفحه نمایش که واحد اندازه گیری را مشخص میکند. اغلب در DTP یا نرم افزار کلمه پرداز برای طراحی به کار می رود |
| rulers |
میله نمایش داده شده روی صفحه نمایش که واحد اندازه گیری را مشخص میکند. اغلب در DTP یا نرم افزار کلمه پرداز برای طراحی به کار می رود |
| constant |
سرویس انتقال داده که بخشی از ATM است و برای تضمین نرخهای مشخص ارسال داده روی شبکه حتی شبکههای شلوغ است |
| constants |
سرویس انتقال داده که بخشی از ATM است و برای تضمین نرخهای مشخص ارسال داده روی شبکه حتی شبکههای شلوغ است |
| analogue |
صفحه نمایشی که از سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای صفحه نمایش استفاده میکند به طوری که بتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد |
| analogues |
صفحه نمایشی که از سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای صفحه نمایش استفاده میکند به طوری که بتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد |
| BAT file extension |
مشخصه استاندارد سه حرفی فایل در سیستم -MS DOS برای مشخص کردن فایل دستهای فایل متن حاوی دستورات سیستم |
| descriptor |
کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند |
| paticular |
خصوصیات |
| specifications |
خصوصیات |
| identity |
خصوصیات |
| specification |
خصوصیات |
| particular |
خصوصیات |
| characteristics |
خصوصیات |
| identities |
خصوصیات |
| patterns |
خصوصیات |
| pattern |
خصوصیات |
| featured |
خصیصه خصوصیات |
| features |
خصیصه خصوصیات |
| featuring |
خصیصه خصوصیات |
| aircraft specification |
خصوصیات هواپیما |
| strength properties |
خصوصیات استحکام |
| feature |
خصیصه خصوصیات |
| physical characteristics |
خصوصیات زمین |
| personalism |
خصوصیات شخص |
| profiled |
نیمرخ خصوصیات |
| military specifications |
خصوصیات نظامی |
| profile |
نیمرخ خصوصیات |
| profiles |
نیمرخ خصوصیات |
| patterns |
خصوصیات فردی |
| target description |
خصوصیات هدف |
| pattern |
خصوصیات فردی |
| profiling |
نیمرخ خصوصیات |
| racialism |
خصوصیات نژادی |
| bisexuality |
داشتن خصوصیات نر وماده |
| bathymetry |
اندازه گیری خصوصیات اب |
| personalities |
اخلاق و خصوصیات شخص |
| hypnagogic |
دارای خصوصیات خواب |
| hypnogogic |
دارای خصوصیات خواب |
| characters of economic growth |
خصوصیات رشد اقتصادی |
| quirk |
خصوصیات تغییر ناگهانی |
| quirks |
خصوصیات تغییر ناگهانی |
| personality |
اخلاق و خصوصیات شخص |
| volcanism |
شرایط و خصوصیات اتشفشانی |
| particulars |
جزئیات خصوصیات مشخصات |
| purchase description |
خصوصیات جنس مورد نیازخرید |
| cryogenic memory |
استفاده از خصوصیات هدایت مواد |
| quirk |
تزئینات یا خصوصیات خط نویسی شخص |
| quirks |
تزئینات یا خصوصیات خط نویسی شخص |
| physical characteristics |
مشخصات زمین خصوصیات بدنی |
| feminize |
دارای خصوصیات زنانه شدن |
| description |
لیست داده ها و خصوصیات آنها |
| bisexual |
دارای خصوصیات جنس نر وماده |
| ballistics |
شناسایی خصوصیات منحنی مسیرگلوله |
| stand-offs |
خصوصیات جنگ افزار هواپیما |
| capsular |
دارای خصوصیات کپسول مجوف |
| impalpability |
دارای خصوصیات لمس ناپذیری |
| stand-off |
خصوصیات جنگ افزار هواپیما |
| stand off |
خصوصیات جنگ افزار هواپیما |
| IMA |
قالب ها و خصوصیات افراد است |
| karyotype |
مجموعه خصوصیات کروموزمی موجودات |
| bisexuals |
دارای خصوصیات جنس نر وماده |
| technical characteristics |
خصوصیات فنی یک دستگاه یاوسیله |
| descriptions |
لیست داده ها و خصوصیات آنها |
| performances |
قطعه با کیفیت بالا یا با خصوصیات خوب |
| pl/ |
حاوی خصوصیات FORTRAN, COBOL, ALGOL |
| performance |
قطعه با کیفیت بالا یا با خصوصیات خوب |
| wellborn |
نجیب زاده دارای خصوصیات نجابت |