Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
English
Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Search result with all words
human machine interface
حدی که در ان افراد با ماشین ها محاوره می کنند
interface human machine interface
امکانات بهبود رابط ه بین کاربرد و سیستم کامپیوتری
Other Matches
man machine interface
سخت افزار و نرم افزار طراحی شده برای ارتباط ساده تر کاربر با ماشین
human
دارای خوی انسانی
human
وابسته بانسان
human
انسانی
human being
ادمی
human being
انسان
non-human
غیر متعلق به نژاد انسان
non-human
غیر انسانی
non human
غیر متعلق به نژاد انسان
non human
غیر انسانی
human right
حق بشر
interface
دفتر مشترک قسمتها
interface
مداری که به داده کنترل شده به صورت ورودی یا خروجی CPU باشد
interface
که شامل : کانال ورودی /خروجی
interface
پورت ورودی /خروجی موازی و واسط DMA است
interface
مداری که داده موازی را در کامپیوتر به سریال تبدیل میکند و برعکس تا به داده سریال امکان ارسال یا دریافت از وسایل دیگر بدهد.
interface
1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interface
فاصل
interface
واسط واحد پردازش و باس IEEE
interface
استاندارد باس واسط بین کامپیوتر و قطعه آزمایشگاهی
interface
وجه مشترک
interface
سطح مشترک
interface
میانجی
interface
یچ بسته که با جریان داده کار میکند
interface
و به عنوان پردازنده واسط عمل میکند
interface
تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
interface
استاندارد بیان کننده سیگنالهای واسط نرخ ارسال و توان برای اتصال ترمینال به مودم
interface
نرم افزاری که به برنامه ها و داده یک سیستم امکان اجرا در دیگری را میدهد
interface
رابط
interface
وصل کردن از طریق رابط
interface
واسط
interface
مدار کامپیوتری را اتصالی که به داده موازی امکان ارسال و دریافت میدهد.
interface
کامپیوتری که ارسال داده بین پردازنده و ترمینال یا شبکه را کنترل میکند
A human being should have humanity .
<proverb>
آدمى را آدمیت لازم است .
The human body
بدن انسان
human denture
دندانانسان
human race
بشریت
human nature
ماهیت آدم
human beings
ادمی
human beings
انسان
the human race
نوع بشر
the human race
بشریت
To err is human.
<proverb>
بشر جایزالخطاست .
in human shape
انسان
human capital
سرمایه انسانی
human computer
امکانات تامین بهبود ارتباط بین کاربر و سیستم کامپیوتر
human ecology
بوم شناسی انسانی
human engineering
مطالعهای مربوط به طراحی محصولاتی که برای استفاده انسانها اسانتر و راحتتر میباشد
human kind
جنس ادمی
human factor
عامل انسانی
human factor
عوامل انسانی
human factor
فاکتورهای انسانی ضریب مربوط به خطای انسانی
human kind
نوع بشر
human language
زبان بشری
human movement
حرکت انسان
human resources
منابع انسانی
human skill
مهارت انسانی
in human shape
بصورت یا
human biometric
زیست سنجی انسانی
human nature
طبیعت انسان
human nature
فطرت
human rights
حقوق بشر
the human intellect
عقل
standard interface
رابط استاندارد
centronics interface
واسط چاپ موازی که توسط Centronics Inc پیشنهاد شده است
expansion interface
حافظه جانبی وسایر دستگاههای جانبی رابه یک کامپیوتر اصلی اضافه کند
interface card
کارت رابط
user interface
میانجی کمکی
electrical interface
تداخل الکتریکی
serial interface
رابط سری
standard interface
واسطه استاندارد
centronics interface
رابط موازی
eia interface
یک رابط استاندارد میان دستگاههای جانبی وریزکامپیوترها و مدمها وترمینالها
friendly interface
ترکیب تجهیزات ترمینالی وبرنامههای کامپیوتری
expansion interface
تخته مدار که به یک فردامکان میدهد تا گردانندههای دیسک
communication interface
میانجی ارتباطی
parallel interface
رابط موازی
human rights commission
کمیسیون حقوق بشر
milk of human kindness
مهربانی طبیعی بشر
investment in human capital
سرمایه گذاری در نیروی انسانی
it transcends human reason
بالاترازعقل بشراست
it transcends human reason
ماورای عقل ........
bill of human rights
اعلامیه حقوق بشر
where no human foot can tread
جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد.
human oriented language
زبان ارایش یافته بشری
human factors engineering
مهندسی عوامل انسانی
programmable communications interface
رابط مخابراتی برنامه پذیر
application program interface
میانجی یا رابط برنامه کاربردی
apple desktop interface
رابط رومیزی اپل
graphical user interface
واسط بین سیستم عامل و برنامه و کاربر از تصاویر گرافیکی و نشانه ها برای نمایش توابع یا فایل
input output interface
میانگیر ورودی- خروجی
MIDI interface card
کارت آداپتور که به اتصالی در PC وصل میشود و امکان ارسال دریافت داده MIDI را فراهم میکند
network interface card
کارت میانجی شبکه
graphical user interface
استفاده میکند و به نرم افزار امکان کنترل آسانتر میدهد. دستورات سیستم که لازم به نوشتن نیستند
system v interface definition
تعریف میانجی سیستم 5
graphical user interface
میانجی نگارهای کاربر
general purpose interface
میانگیر همه منظوره
computer interface unit
وسیله اتصال دستگاههای جانبی به کامپیوتر
Madrklmh that every human being is conscious knowledge
مادرکلمه است که هر انسان اگاه به آن آشنایی کامل دارد
universal declaration of human rights
اعلامیه جهانی حقوق بشر
The human brain is a complex organ .
مغز انسان عضو پیچیده یی است
general purpose interface bus
مسیر میانگیر همه منظوره
small computer system interface
میانجی سیستم کامپیوتری کوچک
mail application programming interface
مجموعه استانداردها
fibre distributed data interface
استاندارد ANSI پیشرفته برای شبکههای سریع که از کابل فیبر نوری استفاده میکند و نرخ ارسال دده مگابایت در ثانیه است
mail application programming interface
که نحوه ارسال و انتقال پست الکترونیکی را بیان می کنند
enhanced system device interface
میانجی دستگاه سیستم پیشرفته
fibre distributed data interface II
استاندارد ANSI پیشرفته برای شبکههای سریع که از کابل فیبر نوری استفاده میکند و نرخ ارسال داده مگابایت در ثانیه است . ولی میتواند بخشی از پهنای باند را به کانال آنالوگ کیلو بیت در ثانیه برای داده صوتی یا تصویری اختصاص دهد
musical instrument digital interface
واسط سریال که قط عات الکترونیکی را بهم وصل میکند
small computer systems interface
واسط موازی سریع استاندارد , برای اتصال کامپیوتر به وسایل جانبی
musical instrument digital interface
میانجی رقمی الات موسیقی
machine
یری را تقلید می کنند و حاوی دلایل اولیه و سایر خصوصیات انسان هستند
machine
دستوری که توسط ماشین تشخیص داده میشود و بخشی از مجموعه دستورات محدود آن است
machine
زبان برنامه نویسی که روی کامپیوتری که کامپایلر مناسب دارد قابل ترجمه و اجرا است
machine
ماشین
machine
که قابل اجرا روی هر سیستم کامپیوتری باشد
machine
فرمولی که کامپیوتر آنالوگ نوشته است تا حل کند
machine
تراشیدن ماشین
machine
براده برداشتن
machine
تراشکاری کردن صیقل کردن
machine
خطای ناشی خرابی سخت افزار
d.c. machine
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
machine
شیارانداختن روی فلز
machine
نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
machine
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machine
غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
machine
کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است
machine
تعداد قط عات متحرک جدا یا بخشها که با هم کار می کنند تا فرآیندی را انجام دهند
machine
زبان برنامه نویسی که حاوی دستوراتی است به صورت کد دورویی که مستقیما توسط واحد پردازش مرکزی بدون ترجمه فهمیده میشود
machine
بایت تشکیل شده است برای عملوند و داده و آدرس
machine
دستوری که مستقیما CPU را کنترل میکند و بدون نیاز به ترجمه تشخیص داده میشود
machine
ذخیره شده روی یک رسانه که مستقیما وارد کامپیوتر میشود
machine
کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود
machine
خطای ناشی از خرابی قطعه
machine
ماشین شبیه سایز شده و عملیات آن
machine
بیت اجرا میشود
machine
شماره یا آدرس مطلق که نقط های در حافظه که کلمه داده قابل یافتن و دستیابی است را مشخص میکند
machine
سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
machine
کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
machine
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine
عمل پردازش دستورات در برنامه توسط کامپیوتر
machine sensible
قابل درک توسط کامپیوتر
machine
کامپیوتری که میتواند کد اصلی با کامپایل کند
two way machine
ماشین دو راهه
machine
دستگاه
machine
ماشین کردن با ماشین رفتن
milling machine
دستگاه فرز
molding machine
دستگاه قالب گیری
machine gunner
مسلسل چی
machine independent
مستقل از ماشین
machine instruction
دستورالعمل ماشین
scouring machine
ماشین سایش
machine intelligence
هوش ماشین
machine operator
متصدی ماشین
machine language
زبان ماشین
mortising machine
دستگاه کام کنی
machine interupption
وقفه ماشین
machine down time
زمان معطلی دستگاه
object machine
ماشین مقصود
machine equipment
تجهیزات ماشین
machine error
خطای ماشین
machine fault
عیب ماشین
machine fault
نقص ماشین
machine foundation
پایه دستگاه
multi way machine
دستگاه چند راهه
mowing machine
علف چین
mowing machine
ماشین علف چینی
machine frame
چارچوب دستگاه
machine learning
فراگیری ماشین
machine representation
نمایش ماشیی
milking machine
ماشین قابل حمل که داده ماشینهای مختلف را می پذیرد و به کامپیوتر بزرگتر ارسال میکند
machine ringing
زنگ ماشینی
machine run
رانش ماشین
machine run
اجرای ماشین
machine shop
کارگاه محاسبات ماشینی
machine time
وقت ماشین
machine word
کلمه ماشین
machine time
زمان ماشین کاری
machine welding
جوشکاری ماشینی
machine recognization
بازشناختی توسط ماشین
milling machine
ماشین تراش
milling machine
ماشین فرز
machine number
عدد سرعت هواپیما
machine number
عدد نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت
machine oil
روغن ماشین
machine operating
عملکرد ماشین
machine operator
کارگردان ماشین
machine operator
اپراتوردستگاه
machine operator
اپراتور ماشین
machine oriented
ماشین گرا
machine readable
خواندنی توسط ماشین
machine readable
قابل خواندن توسط ماشین
machine translation
ترجمه ماشینی
three phase machine
ماشین سه فازه
virtual machine
ماشین مجازی
virtual machine
دستگاه مجازی
weighing machine
ترازوی ماشینی ماشین سنجش قنطارکش
sweeper
[machine]
ماشین خاکروب
winding machine
دستگاه سیم پیچی
winnowing machine
ماشین باد افشانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com