English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class. اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
Other Matches
I wI'll fall behind with everything if I dont try hard . اگر تلاش نکنم از کار وزندگه با زمی مانم
hard یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند
hard که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
hard خطا
hard خطای موقت در سیستم
hard متن چاپ شدن یا کپی اطلاعات در سیستم یا کامپیوتر به صورت خوانا.
hard تختهای که حاوی درایو دیسک سخت و واسط های الکترونیکی لزم است که قابل نصب در اتصال سیستم است
hard مدل کامپیوتر با دیسک سخت
hard of d. دیرهضم
hard مستقیما درمسیر موردنظر
hard بسرعت
hard بشدت
hard خسیس درمضیقه
hard زمخت
hard سخت گیر نامطبوع
hard که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard کدی در متن کلمه پرداز که انتهای پاراگراف را نشان میدهد
hard to please مشکل پسند
hard to please نازک نارنجی سخت راضی شو
i hard him out سخنانش را تا اخر گوش داده ام
it is hard to say نمیتوان گفت
it is hard to say به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
it is not very hard چندان سخت نیست
hard of d. ناگوارا
hard by درنزدیکی
hard by نزدیک
hard-up جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
hard up جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
hard right اعضایتندرویحزبسیاسی
I am hard at it . سخت مشغولم
hard که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
hard سخت در مقابل نرم
hard دیسک مغناطیسی محکم که قادر به ذخیره سازی حجم داده بسیار بیشتر از روی فلاپی دیسک است و معمولا متحرک نیست
hard قوی
hard on (someone/something) <idiom> آزار دادن کسی یا چیزی
to try hard to do something تقلا کردن برای انجام دادن کاری
hard up <idiom> کمبود پول
hard مشکل شدید
However hard he tried ... با این وجود که او [مرد] سخت تلاش کرد ...
come down hard on <idiom> به سختی تنبه کردن
hard دشوار
hard سفت
hard سخت
hard head شاخ جنگی
hard hack بوته کوتاهی که دراتازونی میروید
hard hack اسپیره
hard handed دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
hard handed خسیس
hard head ادم بی کله
hard heartedly از روی سخت دلی
hard heartedly بیرحمانه
hammer hard چکش خورده
hammer hard چکشی
hard head بی مخ
hard ground زمین سخت
hard port فرمان سمت را به سمت مغناطیسی تغییر دهید درعملیات دریایی
hammer hard سخت
hard fiber فیبر سخت
hard finish روکاری زبر
hard fisted خسیس
hard fisted جوکی
hard game بازی دشوار
hard glass شیشه سخت
hard goods اجسام پایدار ومقاوم
hard goods اجسام سخت
hard ground زمین سفت
hard heartedness سنگدلی
hard heartedness قساوت
hard mouthed بدلگام
hard mouthed خودسر
hard mouthed سرکش
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
hard pan قشر سنگی شده
hard radiation تابش یا پرتو سخت
hard rubber لاستیک سخت
hard sauce مخلوطی از خامه وشکروچاشنی
hard sector قطاع سخت افزاری
hard mouthed بد دهنه
hard mouth بد لگامی
hard hyphen خط کجی که به هنگام هجی کردن مورد نیاز بوده وهمیشه چاپ می گردد
hard hyphen خط تیره واصل
hard labor اعمال شاقه
hard laid سفت تابیده
hard layer لایه سخت
hard layer لایه سفت
hard lines سختی
hard lines بدبختی
hard maple افرای قندی قند افرا
hard mouth بد دهنگی
hard sectored دیسک لرزانی که در ان سوراخهایی به منظور تعیین حدود هر قطاع یا بخش تعبیه و منگنه شده است
hard port ناو را باچرخش سریع به سمت جلوهدایت کنید
hard bitten گاز گیر
hard bitten سخت گاز گرفته شده
hard board تخته فشاری
hard boiled سخت جوشیده
hard boiled زیاد سفت شده
hard boiled سفت سفت پز
hard boiled پرتعصب
hard boiled سرسخت وخشن
hard brick اجر سخت
hard ball baseball =
hard baked سفت پخته شده
hard base سکوی پرتاب مستحکم
hard base سکوی پرتاب موشک ضد ترکش اتمی
hard bitten سخت گیر
hard bitten سرسخت
hard bitten سگ خو
hard bill پرندگان سخت منقار
hard bested درگرفتار
hard bested درفشار
hard beach قسمت مستحکم ساحل یا اسکله اسکله روسازی شده
half hard نیم سخت
hard beach ساحل مستحکم
hard base باز سختbaseball
hard brick اجر بهی
hard baked سفت پز
hard core مصالح اوار
hard drive گرداننده سخت
hard error خطای سخت افزاری
hard error خطای ملموس
hard face سخت کردن سطحی
hard failure نارسایی سخت افزاری خرابی سخت افزاری
hard favoured زشت
hard featured بدقیافه
hard featured زشت
hard advertising تبلیغات تهاجمی
hard core مصالح تخریب
hard core پی جاده
hard bake بادام سوخته
hard charge بشدت و حداکثر سرعت راندن
hard chine خن زاویهای
hard clam حلزون دارای کفههای صدفی سخت
hard coal ذغال سنگ سخت
hard colors رنگهای سنگین
hard copal کوپال سخت
hard copy نسخه چاپی
hard copy نسخه ملموس خروجی چاپی
hard core زیرسازی جاده
hard acid اسید سخت
hard line خمشناپذیر
hard-nosed ارغه
hard-nosed پشت همانداز
hard hat کلاهایمنی
hard drink نوشیدنیباالکلزیاد
hard left اعضایتندرویحزبسیاسی
hard porn هرزهنگاریPornographyکهاعمالجنسیراواضح سریع و بصورت ناخوشایند نمایشمیدهد
hard-drinking معتادبهالکل
hard-hit درگیرمشکلی
hard-wearing قویوبادوام
hard-won رسیدنبههدفی
hard-nosed زرنگ و واقعبین
hard-nosed لجباز
hard-nosed خودرای
hard line انعطافناپذیر
hard line یکدنده
hard line سرسختانه
hard line سختگیرانه
hard line افراط آمیز
hard-hitting پرتکاپو
hard-hitting سختکوش
hard-hitting پر جوش و خروش
hard-nosed سرسخت
hard-nosed یک دنده
rock-hard بینهایتسخت
I had a very hard time ot it. دراینکار پوستم کنده شد
hard drink مشروب قوی و پر الکل
hard drive دستگاه دیسک سخت [رایانه شناسی]
hard spun [نخ با تاب زیاد با زاویه ای معادل سی تا چهل و پنج درجه نسبت به محور عمودی]
Hard architecture [ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
hard pressed <adj.> دست تنگ
hard-bitten <adj.> سرد و گرم چشیده
hard roe أشپل [تخم ماهی یا دیگر جانوران دریایی] [ماهیگیری]
hard time روزگار سخت
to work hard سخت و با زحمت زیاد کار کردن [اصطلاح روزمره]
It was raining hard. باران سختی می با رید
It is as hard as rock. مثل سنگ سفت است
He is hard of hearing. گوشش سنگین است (شنوائی اش کم است )
These coins are very hard to come by . این سکه ها دیگه گیر نمی آیند
To do something the hard way . to do something in a roundabout way. لقمه را از دور سر توی دهان گذاشتن
hard as nails <idiom> ازلحاظ جسمانی قوی درشت وسخت
hard feelings <idiom> عصب وخشم
hard-nosed <idiom> سرسخت بودن
hard pressed <idiom> بارمسئولیت ووفیفه
hard sell <idiom> باپشتکاروسعی چیزی رافروختن
hard roe اشبل [تخم ماهی یا دیگر جانوران دریایی] [ماهیگیری]
hard line سخت
hard sectoring می دیسک که هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود و گاهی توسط مجموعهای نقاط پانچ شده اطراف hub مرکزی صورت می گیرد که هر سوراخ شروع سکتور ران نشان میدهد
hard solder جوش سخت
hard space فاصله واصل
hard stand بارانداز هوایی
hard stand بارانداز داخل فرودگاه محل پارک اسفالت شده برای خودروها
hard starboard سمت ناو را بسمت مغناطیسی اعلام شده تغییر دهید
hard starboard ناو رابا چرخش سریع بسمت پاشنه بگردانید
hard stock اجر سخت
hard superconductor ابر رسانای سخت
hard surface سطح چیزی
hard surface رافرش کردن
hard solder لحیم سخت
hard solder لحیم برنجی
hard soil رویه محکم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com